روایتکننده: آقای محسن پزشکپور
تاریخ مصاحبه: ۳۱ مارس ۱۹۸۴
محلمصاحبه: پاریس ـ فرانسه
مصاحبهکننده: ضیاء صدقی
نوار شماره: ۷
ادامه مصاحبه با آقای پزشکپور در روز شنبه یازده فروردین ۱۳۶۳ برابر با ۳۱ مارس ۱۹۸۴ در شهر پاریس ـ فرانسه. مصاحبهکننده ضیاء صدقی.
س- آقای پزشکپور در ادامۀ صحبتهای دیروزمان من میخواهم از حضورتان سؤال کنم که آیا شما از آن نامهای که گفته میشود آقای سپهبد بختیار به آقای داریوش فروهر نوشتند که توسط یک شخصی به نام عباس عاقلیزاده که عضو جامعۀ سوسیالیستهای نهضت ملی ایران بود به دست آقای فروهر رسیده اطلاعی دارید؟
س- من کموکیف ارسال این نامه را مطلع نبودم که چگونه این نامه فرستاده شد و توسط کی. اما این نامه را منتشر کردند در آن زمانی که عدهای را به اتهام همکاری با بختیار تحت پیگرد قرار دادند که از جمله این کسان آقای صادق بهداد بود که همان مدیر روزنامۀ ساسانی که چند سالی هم در زندان بود و همانموقع متن این نامه را به خاطرم هست که در روزنامههای اطلاعات و کیهان و منتشر کردند و تا آنجایی هم که به خاطرم هست توضیحی که آقای فروهر داده بود این بود که خوب این نامهای است که بختیار برای من نوشته من که به او ننوشتم بنابراین او خواسته که با من رابطه داشته باشد این دلیلی به برقراری رابطه از طرف من با او نمیتوانست باشد. بنابراین اطلاع من در همین حدود است و آنچه که شما الان بیان کردید خوب اطلاع جدیدی است که خود من هم پیدا کردم برای اینکه این نامه توسط کسی فرستاده شده برای ایشان. ولی توضیح آقای فروهر در این حدود بود و آنچه که مسلم است چنین نامهای از طرف بختیار فرستاده شده بود که متن این نامه هم در روزنامههای اطلاعات و کیهان منعکس شد.
س- شما بعد از انتشار این نامه در روزنامهها با آقای فروهر صحبتی هم داشتید در این خصوص؟
ج- به خاطرم هست مثل اینکه صحبت داشتیم. اصولاً در موارد متعدد غالباً صحبت داشتیم تقریباً در همین حدود موضوع را بیان میکرد ایشان. ولی بههرحال تا آنجایی که من آگاهی دارم و غالباً آگاهی دارم بختیار از همان زمان ریاست سازمان اطلاعات و امنیت در مسیر فراهم کردن یک جبهه و جناحی که تحت نفوذ خودش باشد علیه شاه بود و اقداماتی کرد و سعی میکرد یک عدهای را بهعنوان ناسیونالیست در این جبهه گرد بیاورد و از جمله کسانی که در اجرای این طرح اقداماتی میکردند آن سرهنگ جهانگیر مقدادی بود که اخیراً در آمریکا بود و متأسفانه بههرحال شنیدم که فوت شد و به خاطرم هست که او به اتفاق کسی به نام شاپور زندنیا که نمیدانم بشناسید یا نه و البته ایشان رفت به اروپا شاپور زندنیا که در اروپا بهعنوان کارمند شرکت نفت رفت ولی آنجا ملحق شد به بختیار و در بیروت هم با بختیار بود یعنی تا بیروت و در بیروت بود که بختیار را بازداشت کردند ولی بعد هم آزاد کردند. و برخی معتقدند که این همکاری آقای شاپور زندنیا با بختیار و بازداشت او در بیروت طرحریزی بوده یعنی شاید که آقای زندنیا در این مورد مداخلهای داشته با یک صحنهسازی و یا اقدامات قبلی. ولی بههرحال در همان زمان به خاطرم هست که یک اعلامیهای را در روزنامهها منتشر کردند بهعنوان تشکیل یک جبههای از ناسیونالیستها که در این اعلامیه اسامی تعدادی بود و تا آنجایی که به خاطرم هست از جمله داریوش فروهر بود همان شاپور زندنیا بود، آن دکتر ضیاء مدرس بود و ضمناً نام من. در حالی که من چنین اعلامیهای را امضا نکرده بودم که فوراً فردای آن روز در روزنامههای اطلاعات و کیهان بود که این اعلامیه منتشر شده بود ما مراتب را تکذیب کردیم و درواقع این یک نوع اقدامی بود برای اجرای همان طرحهایی که بختیار داشت و خوب فکر میکردند که هرگاه چنین اعلامیهای را منتشر بکنند ما در صدد تکذیب برنخواهیم آمد. اما من تکذیب کردم و درنتیجه خوب ایشان بعد رفت به عراق و در عراق مقیم شد که میدانید…
س- بله آن داستانش مفصل است.
ج- آنجا داستانش مفصل است و اطلاع هم در همین مورد بود.
س- حالا من میخواهم از حضورتان تقاضا کنم که برگردیم به مذاکرات شما با شاه و ورود شما به مجلس.
ج- مذاکراتی که ما با شاه کردیم درواقع در یک طرحریزی کلی بود یعنی ما با عناصر گوناگون مذاکره کردیم همانطوری که یادآور شدم هم عناصری که در انزوای سیاسی بودند و عناصری که در مبارزات ملی بودند و در انزوای سیاسی و هم با شاه. ما اعتقاد داشتیم که مملکت میبایست از آن بنبست خارج بشود و به سمت یک حکومت و نظام ملی و مردمی براساس اصول قانون اساسی حرکت بکند. بنابراین با آنها مذاکره کردیم و در صدد مذاکرات مبسوط هم با شاه بودیم برای اینکه هم این مسائل را برای ایشان تفهیم کنیم هم موضع خاص پانایرانیسم و حزب پانایرانیست را و وظایف و مسئولیتهایی را که ایشان بهعنوان شاهنشاه ایران در قبال مردم ایران، در قبال تاریخ ایران، در قبال جامعۀ بزرگ ایرانی و در قبال مسائل منطقه به عهده داشت. همانطور که یادآور شدم یک مرحلهای از این مذاکرات یعنی از این تلاشی که داشتیم برای انجام این مذاکرات به نتیجه نرسید. آخرین کسی که به راهنمایی و وساطت مرحوم مورخالدوله سپهر اینکار را کرد علا بود که آنوقت وزیر دربار بود. علا اعتقاد خاصی به مورخالدوله سپهر داشت بنابراین مورخالدوله سپهر به او مراجعه کرد و مواضع پانایرانیسم را و مواضع حزب را و بههرحال ضرورت اینکه میبایست در این مورد با شاه مذاکره بشود و وقتی گرفته بشود برای اینکه من با او دیدار داشته باشم. این را برای مرحوم علا توضیح داد. بههرحال، علا هم برای او احترام خاصی قائل بود. امر موکول شد به اینکه من دیداری بکنم با علا. با علا ملاقات کردم شمهای دربارۀ مبارزات گذشته، نظرات حزب مسائلی که داشتیم بیان کردم. علا قول داد که موضوع را با شاه مطرح بکند. از طریق مورخالدوله سپهر مطلع شدم که او وقتی با شاه موضوع را مطرح کرده بود شاه به او جواب داده بود که این فضولیها به شما نیامده. بنابراین پروندۀ این کوشش ما از این جهت در آنموقع بسته شد که درنتیجه دیگر به این نتیجه رسیدیم که باید که صبر کنیم تا یک کار مکتبی را دنبال کنیم که گفتم رفتم به آمریکا و مسائل مصادف شد با حوادثی که از او یاد کردم. یعنی آن مخاطراتی که ما معتقد بودیم در منطقه بروز خواهد کرد، تهدیدهایی که متوجه ایران هست ولی آنموقع شاید اینها برای شاه و گروهی که مملکت را به هر کیفیتی اداره میکردند این قابل احساس و قابل لمس نبود. اما عملاً مملکت مواجه با این حوادث شد. در این جا حضور یک شخصیتی در مسائل ایران و مسائل منطقه در این موقعیت بسیار مهم بود و این شخصیت عبارت بود از تیمسار پاکروان که این مرد به مفهوم واقعی پاکروان بود. هم مردی با فضیلت بود، هم مردی میهنپرست بود و هم مردی آگاه به مسائل بینالمللی بود. تاریخ ایران را به خوبی میدانست، جامعۀ ایرانی را به خوبی میشناخت و مرد بسیار بافضیلتی بود پاکروان که در رژیم خمینی او را اعدام کردند ولی من باید بگویم که جزو محدود کسانی است که پاکروان من او را به صحت و سلامت و میهنپرستی و شناخت قانون و شناخت عدالت و درک مسائل جامعۀ بزرگ ایرانی میشناسم و با او برخورد کردم و شگفتا که این سازمان اطلاعات و امنیتی را تحویل گرفت که تیمور بختیار که کانون ظلم و ستم بود ولی تا زمانی که پاکروان بود تقریباً این سازمان اطلاعات و امنیت تبدیل شد به یک تشکیلاتی که به مصالح ملی توجه کند و جلو بسیاری از تندرویهای دستگاههای دولتی را بگیرد و به همین دلیل هم دولت یعنی حکومت آن باندی که با منصور آمدند این حکومت هویدا نتوانستند حضور پاکروان را تحمیل کنند در نتیجه موجبات تغییر پاکروان را فراهم کردند و درواقع یکی از جهات عمدهای که پشت نظام حکومت ایران خالی شد این بود که پاکروان از آن موقعیت برداشته شد. بنابراین پاکروان که آمد و رئیس سازمان اطلاعات و امنیت شد او از یک دید بالاتری مسائل را بررسی میکرد. درنتیجه او با شناخت کل جامعۀ ایرانی و اینکه جامعۀ ایرانی به چه سمت میبایست برود او با مطالعاتی که داشت به سه نهضت علاقه پیدا کرد در جامعۀ بزرگ ایرانی. ۱) نهضت کردها که پیشگامی و پیشاهنگی این نهضت با شادروان ملا مصطفی بارزانی بود و این بارزانی بود که مثل موارد متعدد دیگر به ناحق حکومت به او ظلمها کرده بود که همانطور که میدانید، البته او ناچار شد ایران را ترک کند و برود به روسیه برای مدتی در حالی که من گواهی میدهم و شهادت میدهم که بارزانی مرد ایرانپرستی بود و او در اندیشۀ این بود که همه جامعۀ بزرگ ایرانی یکجا دوباره در کنار هم زندگی بکنند و او کردها را جزء جداییناپذیر جامعۀ ایرانی میدانست. معتقد بود که کرد بدون ایرانی یعنی بدون سایر ایرانیها نمیتواند زندگی کند و معتقد بود که هرکجا کُرد هست آنجا ایران است و ما دیگر بعد ملاقاتهای بسیاری با هم داشتیم و درنتیجه روابط بسیار نزدیکی بین جنبش بارزانیها و پانایرانیست بهوجود آمد. پس در غرب ایران جنبش کردها را پاکروان شناخت و گرفت و سعی کرد که در مسائل جامعۀ ایرانی و در پیوند با جامعۀ ایرانی این حرکت نقش مهم خودش را ایفا بکند. در شرق ایران بهخصوص در منطقۀ بلوچستان به جنبش بلوچهای پاکستان توجه کرد چون بههرحال اینجا جزئی از ایران بوده همواره و در این منطقه جنبشهایی وجود داشت یا عصیانهایی بود این عصیانها غالباً ایرانیگرا بود، خواستار زندگی با جامعۀ بزرگ ایران بودند. بنابراین به آن جنبش هم توجه کرد. در داخل ایران کنونی به جنبش پانایرانیسم توجه و اعتقاد پیدا کرد. بنابراین بدون اینکه ما با او دیداری داشته باشیم او بهطورکلی دربارۀ ایران چنین بررسی کرد، چنین اندیشهای کرد و این مسائل را مورد تجزیه و تحلیل قرار داد پاکروان و درواقع یک گرایش پانایرانیستی پیدا کرد و در نتیجه دکتر عاملی به من اطلاع داد که شما بیایید به تهران. من آمدم به تهران، برای اینکه برخورد کرده بود با یک چنین تغییراتی که از طریق او در سیاست مملکت یعنی در سیاست حکومت به وجود آمده بود که من آمدم به ایران. آمدم به ایران و با پاکروان ملاقاتهای متعددی داشتم. او میخواست که به طور کامل از نظرات حزب، از نظرات پانایرانیسم از طرحهایی که ما برای آینده ایران داریم، آنچه که در مورد ایران اندیشه میکنیم مطلع بشود. درواقع جلسات متعدد او خواست که من برای او دربارۀ ناسیونالیسم ایران، دربارۀ پانایرانیسم، دربارۀ آیندۀ ایران صحبت بکنم. البته او در مقام رئیس سازمان اطلاعات و امنیت اطلاعات و آگاهی کافی را نسبت به گذشتۀ حزب و مبارزات حزب داشت و بدیهی است که در نتیجه میدانست که ما موضعمان چیست، موضع میهنپرستیمان چیست یا بههرحال اینکه در رابطه با قدرتهای خارجی نیستیم و این مسائل را میدانست به همین دلیل هم شخصاً سمپاتی و علاقه پیدا کرده بود و بعد جلسات متعدد خواست که من برای او توضیح بدهم اصولاً. درواقع یک جلسات آموزشی بود در بسیاری از جهات نظرات او با نظرات ما تطبیق کرد چه از نظر استقرار حکومت قانونی، از نظر قطع نفوذ عوامل فاسد، از نظر استقرار عدالت قضایی، از نظر استقرار عدالت اجتماعی پایان دادن به خودکامگیها و بعد به یاری گرفتن نیروی مردم و بعد حرکت کردن به آن سمت که در منطقه یک اتحاد بزرگ از دولتهایی که جوامع ایرانی در آن دولتها زندگی میکنند سرزمینهایی که جوامع ایرانی در آن سرزمینها زندگی میکنند به وجود بیاید. وقتی این مسائل جلسات متعدد مورد بحث قرار گرفت و برای او توضیح دادم گذشته را، توضیح دادم تلاشهایی را که ما کردیم برای اینکه نیروهای متعددی به صحنۀ مبارزات اجتماعی بیایند توضیح دادم که ما تلاش کردیم با شاه دیدارهایی داشته باشیم. او گفت، «من سعی میکنم که موجبات این دیدار فراهم بشود و بقیه به عهدۀ خود شماست که آنچه را که میخواهید برای شاه بیان کنید.» در نتیجه پاکروان گویا به مرور مذاکراتی با شاه میکند و درنتیجه شاه آماده انجام این دیدار میشود. تا آنجایی که به خاطرم هست یک وقت نیمساعته تعیین میکند، هنوز شاه در کاخ مرمر بود در خیابان کاخ، منتقل نشده بود به صاحبقرانیه منزلش آنجا بود در چهارراه کاخ منزل مسکونیش. روزی قرار شد که برویم به دیدار او که در این دیدار من بودم، دکتر عاملی بود و دکتر صدر. وقت نیمساعته بود رفتیم و اولین ملاقات بنابراین با شاه دست داد و در کاخ مسکونی او. خوب، اندکی او صحبت کرد و از من خواست که آنچه را که میخواهم بیان کنم. من شروع کردم درواقع شناختی را که از جامعۀ ایرانی داشتم و دارم از دیدگاه تاریخ ایران و پانایرانیسم بیان کردم. موضعی را که جامعۀ بزرگ ایرانی دارد، نقشی را که برابر جامعۀ بشری دارد و امکاناتی را که دارد، وضعی را که میبایستی پیدا بکند و اینکه اصولاً آنوقت شاهنشاهی چیست و این فقط یک سلطنت محض نیست. برای شاه بیان کردم که شاهنشاهی ایران نه سلطنت عثمانی است نه سلطنت مثلاً اردن است نه سلطنت حتی سوئیس است. این طی تاریخ ایران تبلور پیدا کرده. درواقع یک نظام حکومتی است که وظایف و رسالتهایی برابر جامعۀ ایرانی دارد برابر فرهنگ ایران دارد، برابر اقوام ایرانی دارد. برابر سرزمینهای ایرانی نشین دارد که آنوقت کل این مجموعه رسالت و وظایفی در جامعۀ بشری دارند برای حفظ فرهنگ بشری، برای حفظ منطقه، برای مبارزه با ستم و ظلم. مسائل به کیفیتی بود که دیگر شاه که ملاقاتهای متعدد داشت مدام این ملاقاتهایش را برهم زد. یعنی این جلسه و این مذاکره سه ساعت به طول انجامید و البته سه ساعتی که غالباً حقیقت این است که شاه گوش میداد و بعد خوب نکاتی را بیان میکرد که میدیدم نکات تأییدآمیز است یعنی مسائل را گرفته بود دریافته بود. بنابراین در پایان بههرحال توضیح دادم که ما میبایست به سمت ایجاد یک جامعۀ بزرگ ایرانی برویم نه ایجادش بلکه شکل دادن دوبارهاش و این جامعۀ بزرگ ایرانی براساس اصولی میتواند به وجود بیاید و در نتیجه اصطلاح آیین شاهنشاهی را آنجا برای شاه مطرح کردیم. بنابراین آنچه که هست یک سلطنت محض نیست این یک اندیشه است، تفکر است و درواقع یک آیین است. پس این آیین شاهنشاهی است. این آیین شاهنشاهی هم اصول و موارد و مراتب و تکیهگاههایش اینهاست. تاریخ هم نشان داده است هرگاه به یکی از این اصول آنوقت تکیه نکند سقوط میکند. به طوری اثر گذاشت روی شاه که به خاطرم هست شاه آن روز میرفت به دانشکده افسری برای اینکه در مراسم پاگون به دانشجویان جدید دانشکده افسری شرکت بکند و وقتی رفت آنجا صحبت کرد برای اولینبار از آیین شاهنشاهی سخن گفت. پس معلوم شد که در آن جلسه مسائل به این کیفیت دریافت شده.
س- این اصولی که آیین شاهنشاهی بر آنها استوارند کدام هستند؟
ج- این اصول اصولی است که درواقع در تاریخ ایران هست، در فرهنگ ایران هست. یعنی شما از آنچه که در گاتاهای زرتشت هست بگیرید تا بیایید به بعد تا قانون اساسی. درواقع این اصول عبارت است از آن چیزی است که اصولی است که جامعه ایرانی را میسازد که ۱) دفاع از سرزمینهای ایران است. ۲) دفاع از اقوام ایرانی است. ۳) دفاع از فرهنگ ایران است که البته در فرهنگ ایران عدالت هست، روشنایی هست حفظ حقوق انسانی هست، دفاع از حقوق انسانی هست و بعد ۴) برای ادامه هرکس که فرمانروای یا نظامی که فرمانروای یک جامعۀ ایرانی است آنوقت در گاتاهای زرتشت آمده که میبایست با او فرّ ایزدی هم باشد و آنجا بیان میشود که هرگاه او با مردم پیوند خودش را حفظ نکند یعنی آن نظام پیوند خودش را حفظ نکنند فرّ ایزدی از او باز میگردد. و این درست همان چیزی است که بعد هم منتقل شد به دوران فرهنگ اسلامی ایران و در قانون اساسی مشروطیت هم آمد به این صورت که سلطنت موهبتی است الهی که به وسیله مردم به شخص پادشاه تفویض میگردد. پس برخلاف آنچه در سایر نظامهای سلطنتی بوده صرف وراثت موجب تثبیت سلطنت در ایران نبوده پادشاهی بلکه بهعنوان یک ودیعۀ الهی بوده و این ودیعۀ الهی هم از طرف چه کسی به شاه داده میشد؟ از طرف ملت. و هر گاه درواقع رابطهاش با ملت قطع میشد این ودیعه از او گرفته میشد. کما اینکه در همین مشروطیت هم یکی دو بار اینکار انجام شد یعنی محمدعلیشاه که شاه شد براساس وراثت ولی وقتی رابطهاش با ملت قطع شد مجلس او را از سلطنت خلع کرد یعنی مجلس به نمایندگی ملت. که حالا این بحثی است بنابراین با آن کیفیت در نظام مشروطیت ایران و اصولاً در تاریخ ایران تنها سبب ادامه سلطنت و فرمانروایی وراثت نبوده. این مسائل اصولی بوده که به طور کلی برای نظام فرمانروایی ایران بوده، نظام حکومتی ایران که حالا به اشکال مختلف ممکن است باشد.
س- شما که صحبت از ملت میکنید تا زمان مشروطیت که در ایران ملتی به آن معنا وجود نداشته درواقع رابطۀ آنچه که بوده بین شاه و رعیت بوده نه درواقع بین شاه و ملت.
ج- نه، هرگز، هیچ. این اشتباهی است که دربارۀ تاریخ ایران دو گروه میکنند: یکی همۀ آن کسانی که سعی کردند بگویند ایران و تاریخ ایران تاریخ شاهان است و سرزمین شاهان در حالی که این نیست. ایران تاریخ ملت است و مردم، به همین دلیل است که در تاریخ هیچ ملتی به اندازۀ تاریخ ایران قیام بر ضد حکومتها نبوده و به اندازۀ هیچ ملتی به مانند ملت ایران شاهان و فرمانروایان را از تخت حکومتشان پایین نکشیدند. و گروه دیگر هم آنهایی بودند که درواقع قائل هستند به اینکه ناسیونالیسم و ملت از قرن نوزدهم شکل گرفته که در اروپا شکل گرفت. در حالی که این نیست من اشارهای میکنم و میگذرم. هزاروچند سال پیش در شاهنامه از ایران سخن گفته میشود: «چون ایران نباشد تن من مباد / بدین بوم و بر زنده یک تن مباد» و موارد متعدد دیگر. خوب ببینم این ایران کجا بوده؟ نام کدام منطقه بوده؟ مناطق ایران حالا بحثی است دیگر به نام اقوام ایرانی که در آن منطقه بودند نامیده میشد و این خواست ملت ایران است. کردستان، بلوچستان و خوزستان، سیستان و به همین کیفیت اما کدامیک از اینها نام ایران داشته؟ ایران نام آن مجموعه بزرگ بوده که هزار و اندی سال پیش تازه در شاهنامه آمده. قبل از شاهنامه برویم در گاتاها ایرانویچ آمده در گاتاهای زرتشت. بنابراین بر خلاف آنچه که گفته میشود این ملت در واقع شکل و تشکل هزارها ساله را دارد که حالا بازکشانده شدیم به یک بحث به اصطلاح از نظری تئوری و نظری. بنابراین به دنبال این دیدار شرایط آماده شد که ما به صحنۀ فعالیتهای اجتماعی یعنی صحنۀ فعالیتهای مؤثر و فعالیتهای روز پا بگذاریم ضمن اینکه ما ضرور میدانستیم اینکار انجام بشود. چرا؟ چون اولاً معتقد بودیم و معتقد هستیم که هر نهضتی میبایست که سعی بکند از اختیارات قانونی که دارد، حقوق قانونی که دارد استفاده بکند برای اینکه در یک مواضعی قرار بگیرد. الزاماً هم ممکن است که آن حقوق قانونی که او دارد به کیفیتی بتواند استفاده بشود که در یک موقعیتی فرض کنید گروه دیگر از آن حقوق استفاده نتواند بکند یا نگذارند استفاده بکند. مگر زمانی که آقای دکتر مصدق رفت به مجلس حزب توده میتوانست نمایندگانش را به مجلس بفرستد مثلاً؟ نه. حتی اعلام کرده بودند که ممنوعه است و خیلیهایشان در زندان بودند. یا تمامی دوران مجلس مشروطیت مگر تمام در وضع کیفیتی بود که همه مردم رضایت کامل داشتند از او؟ نه. بنابراین هر گروهی هر کسی در شرایطی که احساس رسالتی میکند و انجام وظیفهای میکند سعی میکند که از حقوق قانونی خودش استفاده کند. اگر او خلاف قانون بکند جای پرسش دارد. یا اگر در آن موضع قانونی قرار گرفت و آنوقت طبق آنچه که به مردم ارائه کرده بود عمل نکنند جای پرسش دارد. بنابراین مورد نخست این بود که ما بههرحال ضرور میدانستیم که پانایرانیسم در مواضع لازم قرار بگیرد. دوم اینکه شرایط مملکت طوری بود که میبایست با یک مخاطراتی مقابله کرد درواقع یورش ناصر زیر پرچم ناسیونالیسم عرب خطراتی را متوجه ایران کرده بود، این خاطراتی بود که پانایرانیسم این خاطرات را خوب میشناخت. بنابراین تنها نهضتی بود که باید به صحنۀ این کارزار میآمد و مسائل خودش را مطرح میکرد. بنابراین با یکچنین برنامهای بعد از تجزیه ایران برای اولینبار پانایرانیسم توانست که پرچم خودش را، سخن خودش را ببرد در کجا؟ در مجلس ایران و این یک واقعۀ کوچکی نبود بعد از دویست سال. منتها ما مسائل را مشخص کردیم درنتیجه آن بخشی از پانایرانیسم که در آن شرایط میشد ارائه بشود میشد دنبال بشود میشد در صحنۀ سیاست ایران کنونی پیاده بشود اینها را ما تنظیم کردیم و بهعنوان منشور سرفرازی ایران که ۲۹ بند داشت و ما بار دیگر تفهیم کردیم بیان کردیم برای شاه که بدانید درواقع میثاق ما این منشور ۳۹ گانه است.
س- شما این ملاقات دومتان بود با شاه؟
ج- بله، بله. این منشور ۳۹ گانه است. و اگر تعدی بشود و تجاوز بشود ما خواهیم ایستاد یعنی ما مقابله پیدا میکنیم و از این اصول نخواهیم گذشت. که در این منشور موارد متعددی بود که حالا امیدوارم در دیدار دیگر متن این منشور را در اختیار شما قرار بدهیم که پیوست این نوار باشد. در این منشور بسیاری از مسائل اجتماعی بود و بسیاری از مسائل سیاسی. مسائل اجتماعی مبارزه با بههرحال گروههای غارتگر بود، تعقیب عناصری بود که به…
س- منظور شما از گروههای غارتگر چه کسانی هستند آقا؟
ج- کسانی که به حقوق عمومی و حقوق فردی افراد تجاوز کرده بودند.
س- همان چیزی که بهعنوان مبارزه با فساد مطرح کردند؟
ج- در واقع بعد مطرح کردند منتها خیلی ضعیف بود که البته میدانید از آن تاریخ به بعد هم یک درگیری که ما مدام با حکومتها و دولتها داشتیم براساس همین موضوع بود. مسئله اجرای عدالت قضایی بود، تبدیل قوه قضائیه به یک قوۀ مستقل واقعی و مسائل سیاسیاش و مهمترینش موضوع بحرین بود که بحرین جزو تجزیهناپذیر ایران است و بنابراین میبایست که به دوران جدایی بحرین پایان داده بشود. موضوع دیگر دفاع از کردها بود در هرکجای جهان که هستند. موضوع دیگر دفاع از حقوق شیعیان بود در هر کجای جهان که هستند و موارد دیگر تکیه و تأکید بر فرهنگ ایرانی بود، فرهنگ ایرانی نه به آن مفهومی که عدهای تصور میکردند یا حالا تصور میکنند و غلط است این تصور به اصطلاح به قول خودشان یک نوع فرهنگ ایرانی بدون آن نفوذ و یا عجین شدن با دوران اسلامی را در نظر میگرفتند در حالی که فرهنگ ایرانی درواقع عبارت است از فرهنگ هزارها سالۀ ملت ما که بخش عظیمیش که میراث فرهنگ گذشته را هم گرفت فرهنگ دوران اسلامی ماست، فرهنگ اسلامی ایرانی یا فرهنگ ایرانی اسلامی که حفاظت، صیانت از چنین فرهنگ باروری بود و هست. این منشور ۳۹ گانه تهیه شد و در نتیجه براساس این منشور ۳۹ گانه مبارزات را ما آغاز کردیم.
س- شاه با این منشور شما موافقت کرد؟
ج- مسلم، بله. یعنی ما درواقع بیان کردیم که این منشور ۳۹ گانه جامعۀ ایرانی را میبرد به سمت آن یگانگی و به سمت استقرار یک نظام پرتوان مردمی وفق قانون که آنوقت این نظام پرتوان میتواند در منطقه قدرت عظیمی را شکل بدهد که این قدرت عظیم هم جامعۀ ایرانی را حفظ کند و هم منطقه را از تعرض و تعدی نیروهای استعمارگر و نیروهای بیگانه حفظ بکند.
س- بنابراین توافق شاه با این منشور شما درواقع اجازۀ ورود نهضت شما بود به صحنۀ سیاسی.
ج- یعنی نه اجازه، درواقع تفاهم ما بود. یعنی ما درواقع، چون برنامۀ ما این بود که اصولاً ما بتوانیم جامعۀ ایرانی را ببریم به آن سمت که یک نظام نیرومند قانونی برای این جامعه به وجود بیاید. درواقع شاه با این برنامه تفاهم کرد و برای اینکه هیچ جای بحث و گفتوگو نداشته باشیم این منشور را ما تهیه کردیم. ضرورت نداشت که درواقع او مطلع بشود یا مطلع نشود اما چون میخواستیم و ضرور میدانستیم که در مملکت تحولاتی به وجود بیاید که این تحولات در کادر قانون اساسی ایران و مشروطیت ایران یا شاهنشاهی ایران با اتکا بر قانون اساسی حرکت بکند برای برپایی آن نظام همه ایرانی به اصطلاح ما که در نتیجه در منطقۀ ملت و یک جامعۀ نیرومند و آزاده و سرفراز و قوی را شکل بدهد پس درواقع به اطلاع ایشان هم رساندیم و ایشان هم تفاهم کرد با این برنامه.
س- شما فعالیت انتخابیتان را از کجا شروع کردید آقای پزشکپور، در کدام منطقه؟
ج- حالا، در این مرحله بعد ما شروع کردیم به انتشار روزنامۀ «خاک و خون» که یک مرحلۀ مهمی از فعالیتهای پانایرانیسم است. درنتیجه روزنامۀ «خاک و خون» در سطح وسیعی منتشر شد و این همزمان بود دیگر با آن وقایعی که در شمال عراق رخ داد یعنی با گسترش جنبش کردها، گسترش جنبش کردها به رهبری ملا مصطفی بارزانی و مبارزاتی که شیعهها در آنجا شروع کردند به رهبری حضرت آیتالله حکیم که تقریباً بعد از آیتالله بروجردی میشود گفت آخرین مرجعی بود که در مرجعیتش همۀ شیعیان جهان هماهنگ بودند. بعد از او چنین مرجعی دیگر ما نداشتیم و بنابراین با او بهخصوص آن دو موضعی را که الان برایتان یادآور شدم از جمله مواد ۳۹ گانه بوده که از دفاع از کردها دفاع از شیعیان پس میتوانید دریابید که «خاک و خون» چه رسوخی پیدا کرد، نه تمامی مناطق کردنشین ایران بلکه در خارج از ایران غالب مناطق کردنشین اینها در رابطه با گسترش فکری از طریق روزنامه «خاک و خون» قرار گرفتند و در رابطه با همکاری با پانایرانیسم. و به همین مناسبت همکاری بسیار نزدیکی بین حزب پانایرانیست و حزب دموکرات کردستان آن سوی مرز به رهبری ملا مصطفی بارزانی به وجود آمد که در کنگرۀ پنجم حزب حتی هیئتی از طرف بارزانی آمد در کنگره شرکت کرد و در اجتماعات آنها غالباً نمایندگانی از طرف ما میرفت و پیامهایی را میبرد. بنابراین یک مرحله فعالیت به این کیفیت بود و در نتیجه به مرور سازمانهای حزب پانایرانیست در غالب مناطق مملکت شکل گرفت البته در مناطقی که ما اصولاً سوابق دیرین داشتیم بهمانند خوزستان. خوزستان اصولاً طی سالهای متمادی شاید از چهل سال پیش تاکنون در شبکۀ فعالیت آنوقت دانشآموزان پانایرانیست قرار گرفت که از خانوادههای خوزستانی بودند، بعد خوب اینها رشد سنی پیدا کردند گسترش پیدا کردند و خوزستان در یک شبکه فعالیت حزب پانایرانیست قرار گرفت و درنتیجه در انتخابات بیستودومین دورۀ مجلس ما تصمیم گرفتیم که در انتخابات حضور پیدا بکنیم شرکت کنیم که خود من از خرمشهر کاندیدا شدم. دلیل اینکه از خرمشهر کاندیدا شدم برای این است که همانطور که گفتم خوزستان یک منطقهای بود و هست که درواقع در شبکۀ فعالیتهای پانایرانیست قرار داشت و موقعی که من سال پنجم دبیرستان بودم اولین شهری که در خوزستان و شاید میشود گفت که اولین شهری که در ایران سوای تهران به فعالیتهای پانایرانیستها پاسخ داد و تمایل پیدا کرد تعدادی از جوانهای آن شهر خرمشهر بودند که در نتیجه من همان تاریخ سفری کردم به خرمشهر. از آن تاریخ به بعد دیگر من مراجعات و مسافرتهای پیاپی داشتم به خرمشهر و خوزستان بهطوریکه غالب خوزستانیها فکر میکنند من خوزستانی هستم و شاید غالب مردم اینطور فکر کنند که من خوزستانی هستم. البته فرقی نمیکند و من افتخار هم میکنم. و خرمشهریها دیگر غالباً مرا اصلاً بهعنوان همشهری صدا میکردند. بنابراین به این سبب من از خرمشهر کاندیدا شدم در حالی که مثلاً دماوند که خوب ما سوابق دیرین داریم و درواقع اصلاً در حدی که غالباً باز فکر میکنند دماوندی هستم چون جزئی املاک اجدادی ما در آنجا است این شرایط بود که از آنجا هم کاندیدا بشوم ولی خرمشهر را به این سبب درواقع من متعهد میدانستم خودم را که با آن مردم این پیوند را حفظ کنم و آنها هم میخواستند از من که از سوی آنها به مجلس بیایم در نتیجه از خرمشهر کاندیدا شدم و در دورۀ بیستودوم بههرحال پنج پانایرانیست به مجلس آمدند و برای اولینبار در تاریخ ایران پانایرانیست در قوۀ مقننه یعنی در مجلس ایران حضور پیدا کرد و فراکسیون پانایرانیست با حضور پنج نماینده تشکیل شد.
س- آقای پزشکپور این پنج نمایندۀ حزب پانایرانیست چه کسانی بودند و از کدام شهرها به نمایندگی انتخاب شدند؟
ج- خود من که از شهر خرمشهر و شادگان یعنی حوزۀ انتخابیهای که یک نماینده دارد که به نام نماینده خرمشهر است ولی شادگان هم در آن حوزه قرار دارد. دوم دکتر عاملی از مهاباد و البته ضرور است همینجا یادآور بشوم با توجه به آن توضیحاتی که دادم به دنبال انتشار «خاک و خون» میتوانم بگویم که غالب مناطق کردنشین ایران با حزب پانایرانیست همکاریهای وسیعی را شروع کردند و شاید برای اولینبار در تاریخ فعالیتهای سیاسی ایران حزبی که از مرکز تشکیل شده بود توانست در تمام مناطق کردنشین ایران گسترش پیدا کند و هماهنگیهای عمومی را جلب کند. مهاباد از جمله مراکز فعال حزب پانایرانیست بود. بدیهی است در این مورد همکاریهایی که ملا مصطفی بارزانی با ما داشت و تأییدهایی که او و دیگر کردهای آن سوی مرز از حزب پانایرانیست میکردند نقش و تأثیر بسیار عمدهای در استقبال مردم از حزب پانایرانیست داشت و در نتیجه دکتر عاملی از مهاباد کاندیدا شد. درواقع کاندیداتوری من از خرمشهر یا یک شهر مهم خوزستان و کاندیداتوری دکتر عاملی از مهاباد مرکز مناطق کردنشین ایران ضمناً مشخص نفوذ استراتژی حزب و اهمیتی بود که حزب به این استراتژی میداد که دو تن بههرحال از رهبران طراز اول پانایرانیست از این دو منطقه کاندیدا شدند و فعالیت انتخاباتی خودشان را شروع کردند و به مجلس آمدند. نفر سوم دکتر فضلالله صدر بود که او هم در آنموقع معاون دوم من بود یعنی معاون دوم رهبری حزب. معاون اول دکتر عاملی معاون دوم او بود. او از قم کاندیدا شد و اهل قم بود. از همین خانوادۀ صدر است که جدش یکی از روحانیون بزرگ قم بود، نه قم اصولاً به کیفیتی بود که در سطح وسیعی از مناطق مسلماننشین و شیعه نشین مورد احترام بود و اصولاً قمی بود اهل قم بود، خانوادۀ صدر و خیلی از آنها هم از روحانیون هستند هماکنون هم و چنین روابطی را داشتند. نفر چهارم دکتر اسمعیل فریور بود که از شهر رضائیه کاندیدا شد و اهل رضائیه است و اصولاً رضائیه هم از مناطق فعال و هماهنگ با پانایرانیسم بود. نفر پنجم هم دکتر هوشنگ طالع بود که از رودسر کاندیدا شد که رودسر هم در تمامی منطقه یعنی مناطق شمال از مهمترین پایگاههای پانایرانیسم بود و هست و درنتیجه حوزه انتخابیه رودسر هم حوزهای بود که مبارزات انتخاباتی را در آنجا ما شروع کردیم و دکتر هوشنگ طالع از رودسر به نمایندگی در مجلس حضور پیدا کرد. بنابراین این پنج تن نماینده از این پنج حوزه آمدند به مجلس و وقتی ما در مجلس حضور پیدا کردیم در نخستین جلسۀ رسمی مجلس بعد از انجام تشریفات که تشکیل شد مطالبی را من بیان کردم که ضمن بیان آن مطالب جایگاه و نظرگاههای حزب پانایرانیست و فراکسیون پانایرانیست را در قوۀ مقننه ایران مجلس شورای ملی ایران بیان کردم که مجدداً همان اصولی که از آن یاد کردم مطرح شد و اعلام کردم که درواقع به آن معنا و مفهومی که عدهای تلقی میکنند ما در مجلس ایران نه با دولتی موافقیم و نه مخالف. نه با لایحهای موافقیم و نه مخالف بلکه ما مسائل را براساس این اصول میسنجیم. هرگاه هر اقدامی، هر روشی با این اصول هماهنگ باشد و تا هر حدی که هماهنگ باشد ما آن روش را تا همان حد تأیید میکنیم، هرگاه مخالف و معارض باشد ما در برابر آن خواهیم ایستاد. بنابراین نحوۀ کار و استراتژی فراکسیون پانایرانیست را براساس آن اصول که منبعث از همان منشور ۳۹ گانه بود بهعنوان برنامۀ کار پانایرانیستها در مجلس شورای ملی ایران مطرح کردم و از همان به بعد هم به همان کیفیت دنبال شد. آنچه را هم که با یکدیگر در میان گذاردیم این بود که شاید در تاریخ مشروطیت ایران فراکسیون پانایرانیست تنها فراکسیونی است که با یک آموزش عمیق فکری و سیاسی شکل گرفته و به مجلس آمده که همین حالا هم که در ذهنم بررسی کردم دیدم به مانند او نبوده. یعنی غالب فراکسیونها در مجلس شکل میگرفت و یا از سمت احزابی تشکیل میشد که اینها سابقۀ دیرین مبارزات حزبی نداشتند. تنها فراکسیونی را که میشود نام برد اندکی کولهبار مبارزات گذشتۀ حزبی را داشت فراکسیون حزب توده بود که در مجلس چهاردهم تشکیل شد که تازه این فراکسیون با آن همکاریهایی که حزب توده با روسها داشت، یعنی نه همکاری بلکه میشود گفت که بندگی و بردگی که داشت نسبت به سیاست روسها و در آن شرایط مملکت اینها با هشت نماینده در مجلس حضور پیدا کردند در دورۀ چهاردهم. آن یک فراکسیونی بود که تقریباً با حضور حزبی که قبلاً تشکیل شده بود در انتخابات به مجلس آمد ولی خوب فراکسیون پانایرانیست فراکسیون نهضتی بود که آن زمانی که در انتخابات شرکت کرد بیش از ۳۰ سال سابقۀ مبارزاتی داشت. هریک از اینها، غالب اینها از زمانی که دانشآموز دبیرستان بودند و حتی دانشآموز دبستان بودند یکی دو تن از اینها به نهضت پیوسته بودند و یا لااقل اینکه دانشجو بودند. پس یک چنین فراکسیونی منبعث از چنین نهضتی آمد در مجلس حضور پیدا کرد. بنابراین ما نمیتوانستیم سوای آن مشی که نهضت داشت مشی دیگری را دنبال بکنیم. این مسائل به همان کیفیت که ابتدا در این مرحله از مبارزات بههرحال با شاه در میان گذاشته شد یعنی برای او بیان کردیم که ما در این مرحله مبارزه اصول مبارزاتیمان چه خواهد بود. در اولین جلسۀ مجلس برای مجلس هم بیان کردیم، دقیقاً توضیح دادم و در نتیجه به دولت و رئیس مجلس به سایرین درواقع متذکر شدم که بدانید راه و روش ما این است. با دوستان هم که بررسی کردیم قرارمان بر این شد که ما از کنار هیچ لایحهای بدون احساس مسئولیت نگذریم و در نتیجه هیچ لایحهای نبود که مجلس بیاید و این لایحه از طرف فراکسیون پانایرانیست موبهمو مورد تجزیه و تحلیل قرار نگیرد.
س- آیا این تجزیه و تحلیل اثری هم داشت؟ برای اینکه قبلاً وزرا لوایح را به عرض شاه میرساندند و توافق او را جلب میکردند؟
ج- ما مقاومتمان را میکردیم، در مواردی هم اثر گذاشت.
س- میتوانید یک مثال بزنید؟
ج- بله، در مواردی اثر گذاشت مثلاً اینها لایحهای را آوردند برای اینکه به طور کلی آنچه را که یک زمانی به نام قانون «از کجا آوردهای؟» لابد میدانید بود این را به طور کلی حذف کنند. ما مقاومت کردیم و این مقاومت سبب شد که در نتیجه آن لایحه را نتوانستند بگذرانند البته بر قانون «از کجا آوردهای؟» درواقع تعدی بسیار شد ولی به آن کیفیت که میخواستند نشد. تقریباً بسیاری از موارد بود که لوایحی که بر خلاف مصلحت عمومی بود ما برابرش میایستادیم و وظیفهمان را انجام میدادیم.
س- آیا شما فکر میکنید که آن لایحه واقعاً جدی بود و فقط برای به اصطلاح آرام کردن مردم نبود؟
ج- کدام؟
س- همان لایحۀ «از کجا آوردهای؟».
ج- قانون «ازکجا آوردهای؟» بههرحال مملکت یعنی ادارۀ مملکت چند مرحله دارد این تفکر را نمیشود داشت. ۱) قوانین مملکت است که باید سعی کرد قوانینی در مسیر منافع مردم تنظیم بشود یا در مسیر ادارۀ مملکت به نحو صحیح. ۲) آنوقت باید سعی کرد که این قوانین اجرا بشود به نحو صحیح. ۳) میبایست سعی کرد که هرگاه از این قوانین تخلف شد این تخلفات مورد رسیدگی قرار بگیرد و دقیقاً این برنامه را ما، برنامۀ کار فراکسیون پانایرانیست قرار دادیم. بههرحال اگر بخواهیم اینطور بررسی بکنیم آنوقت تبدیل میشویم به آن عناصری که و تبدیل میشدیم کما اینکه عدهای شدند، به این عناصری که دنبال یک مدینۀ فاضلۀ محض بگردند در حالی که در هیچ دورهای در هیچ شرایطی ممکن است اصولاً آن مدینۀ فاضله به وجود نیاید. پس میبایست که از آن امکاناتی که قانون داده بهرهگیری کرد برای اینکه تا آن حدی که میشود در آن مسیر صحیح کوشش کرد و همین سه مورد، این سه مورد که بیان کردم وضع قانون، نظارت در اجرای قانون، مؤاخذۀ کسانی که قانون را اجرا نمیکنند. این سه مورد به طور کلی محتوای کلیۀ اصول قانون اساسی مشروطیت ایران بود. یعنی تنها مجلس وظیفۀ وضع قانون نداشت بلکه وظیفۀ نظارت در اجرای قانون را هم داشت. تنها وظیفۀ نظارت در اجرای قانون نداشت بلکه وظیفه مؤاخذه از کسانی را هم داشت که قانون را اجرا نمیکردند. همینجاست که آنوقت در اصول قانون اساسی و آییننامه مجلس پیشبینی شده بود که تذکرنامه بدهند نمایندگان، پیشبینی شده بود که بعد اگر تذکرنامه مؤثر واقع نشد سؤال کنند. بعد پیشبینی شده بود اگر مورد مورد بسیار مهم و حائز توجهی بود استیضاح کنند. بنابراین همین مسائل را هم ما در مجلس بیان کردیم. یعنی در اولین سخنانم در مجلس بیان کردم که اصول کار ما پانایرانیستها آن است. مستنبط ما هم از قانون اساسی و آییننامه مجلس این است. بنابراین ما طبق این عمل خواهیم کرد.
Leave A Comment