روایتکننده: آقای محسن پزشکپور
تاریخ مصاحبه: ۳۱ مارس ۱۹۸۴
محلمصاحبه: پاریس ـ فرانسه
مصاحبهکننده: ضیاء صدقی
نوار شماره: ۸
س- آقای پزشکپور این مطالبی که شما میفرمایید راجع به قانون اساسی و قوۀ قانونگذاری مملکت موقعی درست است که واقعاً قانونگذاران نمایندۀ مردم باشند و این آزادی را داشته باشند در مورد وضع قوانین. ولی وقتی که شاه نمایندگان را به جای مردم به مجلس میفرستد دیگر مثل اینکه این موضوع زیاد مصداق پیدا نمیکند. مثلاً بهعنوان مثال من عرض کنم خدمتتان که آقای محمد درخشش خودشان در مصاحبهشان گفتند که شاه من را صدا کرد و از من خواست که بهعنوان نماینده وارد مجلس بشوم. وقتی که چنین دستاندازی به قوه مقننه میشود آیا باز هم این چیزهایی که شما میفرمایید مصداق پیدا میکند؟
ج- ببینید دو چیز است: یکی وضع این است که یک مجلسی چگونه باشد یکی وظایفی است که این نماینده به عهده دارد. مثل این است که بگوییم اگر دستگاه قضاییه خوب کار نمیکند درست و سالم نیست پس یک قاضی هم به وظایفش عمل نکند و این نحوۀ تفکر اصولاً درست نیست و اگر اینطور بخواهیم بررسی کنیم همین حالا در چه دورهای اصولاً بوده است که به طور قاطع کسی بتواند بگوید که تمامی آن دوره انتخاباتش را شاید، جز دورۀ اول و دوم، این انتخابات درست سالمی بوده، بله؟ نبوده که. نه در ایران در هیچ کجا. این کل ایرادی است که بر نظام مملکتی هست. اما آن کس که به عنوان نمایندۀ مجلس میرود و از طرف مردم میرود یعنی من اینجا کاملاً میگویم که نمایندگان پانایرانیست نمایندگان منتخب مردم بودند.
س- یعنی شما میخواهید بگویید که اگر انتخابات هم آزاد بود باز هم اینها انتخاب میشدند.
ج- بله، آزاد هم بود. مسلم است همین حالا هم انتخاب میشوند. یعنی من خودم را بیان میکنم نه از خرمشهر. من از هر کجای خوزستان کاندیدا میشدم و بشوم انتخاب میشوم. اما اینکه حالا سایر نقاط اینطور نبوده خوب به من چه ارتباطی دارد، مگر همیشه اینطور بوده؟ مگر آن زمانی که آقای دکتر مصدق رفت به مجلس و در این تردید نیست که ایشان را مردم به او رأی دادند، مگر تمام نمایندگان دیگر یکچنین وضعی داشتند؟ خوب مگر در مجلس شانزدهم شما عقیده دارید یک مجلسی بود که تمامی این مجلس به رأی مردم آماده بودند؟ یا مشمول همان تعریفی است که شما میگویید؟ بله. مشمول همان است یعنی اعتقاد دارید که یک مجلس کاملاً درست و سالمی نبود اما مگر نه این است که یکی از بزرگترین مراحل مبارزۀ سیاسی ملت ایران در این مجلس شکل گرفت؟ مگر نه این است که مسئلۀ مبارزۀ ملی شدن نفت در این مجلس شکل گرفت؟
س- آقای پزشکپور اولین… معذرت میخواهم بفرمایید.
ج- آهان، این روشن شد. یعنی پاسخم این بود که اصولاً نه آن نحوۀ تفکر، این نحوۀ تفکری است که بسیاری از نیروهای مبارزاتی را از صحنۀ مبارزات خارج کرد و ایراد ما به همین بود و این درست نبود و مملکت را به همینجا کشاند. در حالیکه البته بنا به شرایطی که هر نهضتی تشخیص میدهد. ما تشخیصمان این بود که باید در مجلس حضور پیدا کنیم. به دلایل بسیار، نه تنها آن شاید اگر انتخابات آزاد میبود ما به جای پنج حوزه از لااقل پنجاه حوزه نماینده به مجلس میفرستادیم اما این دلیل نبود که ما حضور پیدا نکنیم. کما اینکه حضور پانایرانیست در آن دوره مجلس سبب شد که وقتی تاریخ ایران برابر یک توطئۀ بزرگ قرار گرفت، یعنی توطئۀ جدایی بحرین پانایرانیسم نقشش را ایفا کرد و درواقع یک تکیهگاهی گذارد برای اعادۀ مجدد این حقی که به غلط و به نادرست از ملت ایران به غارت بردند. بنابراین آن مسئولیتش با من نیست. من همواره گفتم اگر یک زمانی ما دولت را تشکیل میدادیم آن سؤال را میتوانستند بکنند که آقا انتخاباتی را که شما انجام دادید چرا همۀ آن سالم نبوده؟ اما از من یک سؤال میتوانند بکنند که شما که در مجلس حضور پیدا کردید وقتی رفتید آیا به آنچه که با مردم مطرح کردید عمل کردید یا عمل نکردید؟ که حرف من این است که نمایندگان پانایرانیست و فراکسیون پانایرانیست در طی تاریخ مشروطیت شاید تنها فراکسیونی بوده که به وظایفاش دقیق عمل کرده و به آنچه که به آن متعهد و معتقد بوده عمل کرده که در نتیجه در این دورۀ بیستودوم تمامی مسائل با توجه به آن اصول مورد بررسی قرار گرفت، از هیچ موردی نبود که ما بگذریم حالا مؤثر میشد یا نمیشد دیگر ما چه بکنیم؟ کوششمان را میکردیم. اگر مؤثر واقع میشد که این حوادث برای مملکت پیش نمیآمد و رژیم سقوط نمیکرد اما ما وظایفمان را انجام دادیم و بههرحال اینجا هم اصولاً الان در این مباحثه و در این مطلب درواقع مسئلۀ یک نوع داوری به آن معنا نیست بلکه یک خاطراتی است بیان میشود برای اینکه از نظر محققان آینده، چه ایرانی باشند چه غیر ایرانی، بدانند که چه مسائلی خوب در مملکت گذشته. کمک به تألیف و تنظیم تاریخ است. ولی خوب مسائل به این شکل است.
س- حالا میخواهم از شما خواهش کنم که بپردازیم به موضوع بحرین.
ج- راجع به چه قسمتیاش دوست دارید بپردازیم؟ یعنی چه قسمتی از موضوع بحرین؟
س- همین مسئلهای که شما اشاره میفرمودید که منجر شد به جدایی بحرین از ایران.
ج- یعنی توطئه برای جدایی بحرین از ایران، چون هنوز من اعتقاد ندارم که بحرین از ایران جدا شده است. توطئۀ نافرجام خوشبختانه.
س- بپردازیم به اینکه شما میفرمایید، نام میگذارید توطئۀ نافرجام.
ج- بله مثل بسیاری دیگر از توطئههای نافرجام برای جدا کردن اقوام و سرزمینهای ایرانی و ایرانی نشین از یکدیگر.
س- بله.
ج- بحرین نه به اعتقاد ما بیگمان به گواهی تاریخ جزو تجزیهناپذیری است از ایران و از نظر ما پانایرانیستها آنچه که بهعنوان سمبل این توطئههای ضدایرانی برای تجزیۀ سرزمینهای ایران و اقوام ایرانی و سرزمینهای ایرانینشین از یکدیگر صورت گرفت بحرین بود چون بحرین هنوز بدون حتی انعقاد هیچگونه قراردادی به اصطلاح در واقع زیر سیطرۀ انگلیسها بود درحالی که حتی در یک شرایطی بهعنوان استان چهاردهم ایران اعلام شد اگر به خاطر داشته باشید در زمان نخستوزیری دکتر اقبال بود که وقتی لایحۀ تقسیمات کشوری را تنظیم کردند و جزایر دیگر ایرانی را که نزدیک به بحرین بودند این را استان چهاردهم ایران اعلام کردند. بنابراین پانایرانیستها همواره نسبت به بحرین بهعنوان یک نقطه نظر و تکیهگاهی از اندیشههای نهضت نگاه میکردند و درنتیجه میان نام پانایرانیست و بحرین اصولاً یک رابطهای بود که هیچ ذهنی آن رابطه را فراموش نمیکرد. پس شعار رهایی بحرین همچنانکه مورد نظر غالب ایرانیها بود و مردم بحرین یکی از اساسیترین شعارهای پانایرانیسم بود و به همین مناسبت است که از جمله مراکزی که سازمانهای پانایرانیست گسترش پیدا کرد در بحرین بود بهخصوص بعد از انتشار روزنامۀ «خاک و خون» و آنجا میدانید حتی باشگاههای متعدد ایرانیها بود به نام باشگاه نادر، باشگاه فردوسی و اصولاً این باشگاههایی که وجود داشت تمام باشگاههایی بود با نامهای ایرانی که خصوصاً مردم بحرین این نامها را انتخاب کرده بودند. مردم بحرین از نظر قومی اکثریت ایرانیتبار و ایرانیالاصل بودند. از نظر مذهبی هم اکثریت شیعه بودند و شیعه هستند. پس به این دو جهت مردم بحرین اصولاً یک پیوند عمیقی با ایران داشتند و دارند و جزو ایران خودشان را میدانستند و میدانند به اعتقاد من هنوز هم. خوب، بنابراین یکی از مسائلی که ما مدام دنبال میکردیم موضوع بحرین بود و درواقع ما شرایط را بنابراین شرایط سیاسی منطقه را به کیفیتی با مبارزاتی که از سوی عبدالناصر و سایرین علیه ایران شروع شد و موضعگیریهایی که به ناچار ایران کرد کوششی که در مسیر مختلف شد از طرف ایران برای تقویت نیروهای نظامیاش بهخصوص نیروی هوایی، نیروی دریایی یکی از مسائلی بود که همواره به آن معتقد بودیم که باید نیروی دریایی ایران در خلیج فارس و اقیانوس هند از قدرت بسیار برخوردار باشد و اصولاً در هر مقطعی از تاریخ که یک حکومت آگاه به مسائل ایران آمده همواره به ضرورت داشتن نیروی دریایی قوی و نیرومند در خلیج فارس و اقیانوس هند توجه داشته، زیرا گذشته از مسائل ژئوپولیتیکی و سوقالجیشی در منطقه یک ملتی مثل ملت ایران یا هر ملت نیرومند دیگری اگر بخواهد در جهان حضور داشته باشد، بخواهد روابط خودش را با جهان برقرار کند این باید قدرت حرکت بر روی آبهای اقیانوسها را داشته باشد. این اصولاً یک اصل است. بنابراین برای ملتی مثل ملت ایران یکی از مهمترین و اولین وظایف یک حکومت که بخواهد بهعنوان یک حکومت ایرانی عمل کند حالا این به هر چهرهای باشد یا حکومتش زیر تاج باشد یا حتی زیر عمامه باشد، به هر شکلی که باشد، وقتی بخواهد به عنوان حکومت عمل کند این باید که از یک قدرت دریایی وسیع و قوی برخوردار باشد. این برای ما پانایرانیستها به صورت یک اصل است. البته این اصلی هم نیست که ما ساخته باشیم این اصل دستآورد تاریخ ایران است و دستآورد زندگی ملتهاست در پهنۀ جهان. حالا هم همینطور است که میبینید. حالا هم درواقع قدرتها گذشته از محدودۀ ملی خودشان در دو جا به دنبال قدرت میگردند: یکی در آسمان است یکی در دریاها. درواقع این دو نیروست که با هم معارضه و مسابقه دارد و در گذشته هم همینطور بوده. آسمان در گذشته البته در اختیار بشر نبود ولی آنوقت عقاب و باز را میفرستادند حتی در جنگها اما دریاها میدان تعارض و مقابلۀ قدرتها بود. حالا که خیلی بیشتر است. بنابراین این اشارهای را که کردم خواستم بگویم که این اصلی را که بیان کردم که یکی از اصول استراتژی پانایرانیسم است و از اصول استراتژی ملت ایران این دستاورد تاریخ ایران است و دستاورد ناموس زندگی ملتهاست بر پهنۀ جهان. بنابراین ما در چنین شرایطی به دنبال یکی از مهمترین هدفهای خودمان میگشتیم یعنی به دنبال یکی از هدفهای ملت ایران، که آن چه بود؟ پایان دادن به جدایی بحرین بود. اصولاً یکی از جهات و سببهایی که در آن مرحله ما آمدیم به عرصۀ مبارزات سیاسی فعالانه این بود. البته این نقطه نظر را مثلاً شاید یک آدم سوسیال دموکرات نمیداشت ولی این برای پانایرانیست یک نقطهنظر مهم بود. پس ما به دنبال فرصتی میگشتیم تا بتوانیم این نقطهنظر را به آن برسیم یا وظیفهمان را در قبالش انجام بدهیم که حالا شاید بهتر دریافت بشود که ما چرا رفتیم در مجلس بیستودوم. این چرا را کسانی که میخواهند تحقیق کنند بعد باید با شرایط منطقۀ آنوقت بررسی کنند، حوادث منطقه، حضور عبدالناصر، تهدید به ایران، تجهیز ایران در دریاها و در آسمان. پس اینها نشان داد که حال ضرور است ما بتوانیم درواقع یک اندیشه و ایدهالی را به این حرکتها ببخشیم و در این حرکت شاید بتوانیم به بسیاری از هدفهایی که ما معتقد بودیم و معتقد هستیم هدفهای جامعۀ ایرانی است برسیم و یا لااقل وظایفمان را انجام بدهیم. پس مسئلۀ بحرین برای ما از جمله اساسیترین مسئله بود به موجب اصولاً تاریخ ایران، به موجب طبیعت پانایرانیسم و برای پانایرانیسم و بعد هم به موجب مذاکراتی که با سایرین کردیم یعنی برای شاه و اینها، کسانی که میگفتند ظاهراً به این مسائل توجه دارند. پس مشخص کردیم که این مسئله مهمترین مسئلۀ ملی ایران است از نظر سیاست داخلی و خارجی در شرایط کنونی و مسائل دیگر که بیان کردم. بنابراین این موضوع کراراً از سوی پانایرانیستها در مجلس دنبال شد و در نتیجه از آن زمانی که بهخصوص «خاک و خون» منتشر شد با توجه به این سابقهای که گفتم گروههای زیادی از مردم بحرین بهخصوص جوانها پیوستند به پانایرانیسم و در بحرین یک شبکۀ وسیع از حزب پانایرانیست به وجود آمد و آنموقع شیخ عیسی که بدون اینکه به ظاهر یعنی به باطن هم، حالا هم ندارد به باطن یک تکیهگاه قانونی یعنی هنوز بحرین به اصطلاح زیر سیطرۀ استعمار انگلیس بود به ظاهر یعنی حالا به باطن هم باز همان وضع را دارد. شیخ عیسی به شدت ـ که امیر بحرین شود، شیخ بحرین بود ـ کنترل میکرد آمدن ساکنان بحرین را به ایران. در نتیجه اینها غالباً به عناوین دیگر و طرق غیرمستقیم میآمدند به ایران البته زیاد هم میآمدند و بسیاری از این جوانها با قبول مسائل و مشکلات زیاد میآمدند و خودشان را میرساندند به حزب و درنتیجه پیوند حزبی برقرار میکردند و با طرح و برنامه میرفتند به بحرین. بنابراین ما از کم و کیف وضع بحرین، مردم بحرین تمایلات مردم بحرین کاملاً آشنایی داشتیم و شرایط به کیفیتی بود که مسلم به سادگی اگر میگذاشتند که خود مردم بحرین اقدام کنند یعنی لااقل دولت ایران در این مورد مخالفت نمیکرد مردم بحرین یک نوع سازمان اداری وابسته به ایران را برقرار میکردند کما اینکه این حالت و این روحیه در کردستان عراق هم بود و من میدانم که حتی ملا مصطفی بارزانی و سایرین آمادگی داشتند که یکطرفه، یکجانبه اعلام الحاق به ایران را بکنند اما متأسفانه حکومت ایران که دیگر در این زمان بهخصوص هویدا و باند او قبضه کرده بودند حکومت را و دیگر در این زمان سرلشکر پاکروان را از کار برکنار کرده بودند و به جای او یک آدم نالایق و فاسد را گذاشته بودند که دربست در اختیار رئیس دولت وقت بود.
س- چه کسی گذاشته بود؟
ج- نصیری را.
س- چه کسی گذاشته بود نصیری را؟
ج- معلوم بود دیگر. دیگر در همکاری با شاه. درواقع آن حرکت، یعنی حرکت آخر و حرکت وسیع فراماسونری بود که بسیاری از عناصر سابق حزب توده را هم به خدمت گرفتند و در نتیجه دو مجلس ایران در اختیار دو عضو فراماسونری قرار گرفت یعنی اینها در مقام ریاستش بودند. مهندس ریاضی در مقام ریاست مجلس شورا و شریفامامی در مقام ریاست مجلس سنا. مجلس سنایی که عملاً او ریاضی را هم اداره میکرد یعنی ریاضی هم در اختیار او بود.
س- آیا اینها منصوبین شاه نبودند؟
ج- بدیهی است شاه اینجا لغزید بله. از همین مرحله شاه لغزید.
س- و همچنین هویدا؟ هویدا هم منصوب شاه بود.
ج- بله مسائل دیگر. بله معلوم است یک کشمکشهای وسیع بود. یعنی شاه در آن موضعی که مدتی کوتاه گرفت زیاد نتوانست مقاومت کند و بههرحال این گروه مسلط شدند و در نتیجه از همان ابتدا پس یک مبارزۀ وسیعی برقرار شد ایجاد شد میان پانایرانیست و این گروه. این در مجلس مشهود بود و ادامه پیدا کرد نسبت به لوایح مختلف، نسبت به مسائل مختلف نسبت به مطالب مختلف. اما در مورد بحرین تا به آنجا رسید که احساس شد، ما احساس کردیم، که توطئههایی برای جدایی بحرین یعنی برای درواقع تثبیت آن جدایی موقت در شرف انجام است. این همزمان بود با موقعی که به اصطلاح انگلیسها میخواستند خلیج فارس را ترک کنند و انجام این توطئه مواجه شد با یک سلسله مقالاتی که در روزنامۀ اطلاعات درج میشد و قبل از آن یک سفری که به اصطلاح عباس مسعودی مدیر روزنامۀ اطلاعات کرد به مناطق خلیج فارس و در واقع نتیجۀ آن سفر او این بود آمد مقالاتی در روزنامه اطلاعات نوشت حاکی از اینکه تقریباً بههرحال بحرین دیگر منابع نفتی خودش را از دست داده و منطقهای است فقیر و ادارهاش مشکل است، درواقع جز زیان و تحمیل برای آن حکومتی که بخواهد این منطقه را اداره کند نخواهد داشت. یا طرح مسائلی از این قبیل که مردمش میخواهند دیگر یک زندگی مستقلی را تهیه بکنند و فراهم بکنند برای خودشان. طی این سلسله مقالات که مسعودی در مورد بحرین و سیر و گشت خودش در مناطق دیگر خلیج فارس نوشت درواقع مقدمات انجام این توطئه را فراهم میکردند. روزنامۀ دیگری که و عنصر دیگری که در اینکار متأسفانه نقش مؤثر داشت روزنامۀ آیندگان بود که به مدیریت داریوش همایون اداره میشد. او هم وارد این توطئه شد یعنی توطئه برای جدایی بحرین و شروع کرد به درج مقالاتی حتی به خاطرم هست که از بحرین به عنوان یک استخوان لای زخم سخن میگفت که بههرحال این موضوع باید حل شود. اما راهحل چه بود؟ راهحل را این میدانستند که درواقع ایران بحرین را بدهد. این احساس میشد و چون ما چنین احساسی را کردیم موضعگیریمان را در مجلس در مورد بحرین تشدید کردیم و در روزنامۀ «خاک و خون» هم که بههرحال حال که به ناچار استعمار انگلیس خلیج فارس را ترک خواهد کرد براساس اصل اعادۀ حق مغصوبه که چه در حقوق داخلی هر کشور هست و چه در حقوق بینالملل هست، میدانید یعنی چه، یعنی وقتی یک قدرتی حقی را غصب کرده آن قدرت که از او خلع ید میشود حق به صاحب حق برمیگردد. پس حال که استعمار انگلیس گفته است که خلیج فارس را ترک خواهد کرد بحرین حق مغصوبۀ ملت ایران است یعنی غصب شدۀ این حق ملت ایران. بعد از رفعیت به غاصب حق برمیگردد به ید ذیحق از نظر اصطلاح حقوقی، یعنی حق برمیگردد به همان وضعی که قبل از استیلا ید غاصب داشته. که آن وضع چه بوده؟ رابطۀ بحرین بوده با ملت ایران و زندگی مردم بحرین با سرزمین مادر یعنی ملت ایران. البته این مسئله جهات عمدۀ دیگری هم با آن بوده همانطوری که طی تاریخ بوده. بهخصوص در این مرحله یعنی دلائل توطئه برای ایجاد به اصطلاح یک دولت مستقل بحرین و دولت بحرین جدا از ایران گذشته از کوشش برای تجزیه سرزمینهای ایران و گذشته از کوششی که شده است برای اینکه خلیج فارس را از صورت دیرینۀ خودش خارج کنند و عملاً به صورت به اصطلاح یک دریای وابسته به سرزمینهای عربنشین دربیاورند. به همین مناسبت است که شما تا قبل از جنگ بینالملل اول سوای دولت ایران در تمام پهنۀ خلیج فارس شما حضور هیچ دولت دیگری را نمیدیدید. اما بعد از جنگ بینالمللی یعنی از شصت سال پیش که اولین اقدام شد برای تشکیل به اصطلاح امیرنشین کویت تاکنون به اصطلاح یازده دولت عربی در خلیج فارس ایجاد کردند که اینها قبلاً حضور نداشتند، وجود نداشتند. یک دولتهای تصنعی و ساختگی که آخرین اینها بههرحال توطئه برای جدایی بحرین بود. این مسئله را یاد میکردم که سوای این مسائل دیگر هم بود عمدهترین مسئله مسئلۀ فلات قاره خلیج فارس است. میدانید که در خلیج فارس سوای منابع عظیم نفتی در دل خلیج فارس یکی از غنیترین منابع مواد غذایی دریایی است بنابراین حذف مقررات بینالمللی آبهای ساحلی یک کشور میرسد تا بعد از آخرین ساحلی که در هر دریا دارد. خوب اینکه بحرین جزو ایران میبود و اکنون ظاهراً اعلام کردند که جزو ایران نیست یک مسئله و نتیجۀ مهمش تعیین آبهای ساحلی ایران است که از نظر منابع نفتی از نظر منابع غذایی دریایی و از نظر مسائل دیگر حائز اهمیت است. بنابراین به دلائل گوناگون در برابر چنین توطئهای و استشمام حدوث چنین توطئهای ما مقاومت را آغاز کردیم ولی متأسفانه بههرحال نه تنها شاه را در این مورد باید بگویم که حتی بیش از شاه کسانی که بهعنوان مخالفین شاه با شاه مبارزه میکردند در این توطئه دخالت داشتند. بیش از شاه کسانی که بهعنوان مبارزه با استبداد شاه دستاندرکار مبارزه بودند در این توطئه دخالت کردند یعنی یا همکاری کردند با عبدالناصر بهعنوان استفاده از مبارزه بر ضد شاه بهعنوان اپوزیسیون رژیم شاه و یا به طور توطئهآمیز سکوت کردند. فقط در این میان یک صدا بود صدای پانایرانیسم بود و این یکی از مراحل و مقاطع مهم و غمانگیز تاریخ ایران است. یعنی در این توطئه هم هیئت حاکمه دخالت کرد و هم بسیاری از حرکتهایی که بهعنوان اپوزیسیون هیئت حاکمه بودند. همینطور که این توطئه در سطح بینالمللی از طرف تمام قدرتهای بینالمللی و قدرتهای سیاسی بزرگ و کوچک علیه ملت ایران شکل گرفت. در داخل ایران هم همینطور بود.
س- آقای پزشکپور، وقتی که این موضوع در مجلس مطرح شد در آنجا چه گذشت؟
ج- حالا قبل از اینکه در مجلس مطرح بشود مراحل دقیقتری، مراحل حساستری بود. بنابراین احساس شد که یکچنین توطئهای در شرف انجام است. برای جلوگیری از انجام این توطئه و نه حتی جلوگیری از انجام این توطئه که اتفاقاً اشاره به همان مطلب میکنند بسیاری از مواقع ممکن است که یک حزبی یک نهضتی یک انسانی برابر یک توطئهای برابر یک حادثۀ شومی بایستد در حالی که نتواند از وقوع آن توطئه یا آن حادثۀ شوم جلوگیری کند یا حتی بداند که نمیتواند جلوگیری بکند اما انجام وظیفه نسبت به آنچه که انسان به آن متعهد است و شاید سالها برای آن مبارزه کرده امری است دیگر.
س- نفس پایداری.
ج- نفس پایداری و مقاومت و نفس انجام وظیفه. آن امری است دیگر که آنچه که تاریخ ایران را طی این دویست سال آلوده کرد غالباً این تفکر است که میگفتند که خوب چه نتیجهای دارد. پس برابر هجوم خارجی نمیایستادند، پس برابر توطئه نمیایستادند. من به شخصه سوای این اعتقاد دارم. بنابراین بههرحال در این مسیر نهایت تلاش و کوشش را کردیم که به یک مقاومتی فرابخوانیم ایرانیها را، یعنی آنهایی که دستاندرکار بودند چه حالا بهعنوان عوامل مصون چه بهعنوان مبارزان ضد حکومت. چون مسئلۀ مبارزه با حکومت امری است دیگر مسئلۀ دفاع از حقوق مملکت تمامیت مملکت مصلحتهای مملکت امری است دیگر بهخصوص اینکه من فکر میکردم آن کسانی که داعیۀ مبارزه با شاه را داشتند لابد در اینجا که حالا دولت هویدا و شاه میخواهد این حق بزرگ ملی را از دست بدهد پس خواهند ایستاد لااقل بهعنوان مبارزه با این دولت و حکومت خواهند ایستاد ولی متأسفانه غالب اینها یا دستشان بند بود یا سکوت کردند. بسیاری از اینها در رابطه با عبدالناصر قرار گرفته بودند، بسیاری از اینها در رابطه با عراق قرار گرفته بودند، بسیاری از اینها در رابطه با یمن جنوبی قرار گرفته بودند آنجا پایگاه فعالیتهایشان بود و تقریباً به مانند موارد دیگر قدرتهای عرب منطقه و به مانند مورد بعد و همین حالا هم برای تجاوز به ایران تعدی به ایران این نوع عوامل را در اختیار خودشان گرفته بودند و چون این مسئله با آنها برخورد میکرد بنابراین همۀ این نوع مخالفان غالباً از حزب توده بگیرید تا مجاهدین خلق و تا سایرین یا عملاً دست در دست این توطئۀ ضد ملت ایران و ضد حقوق ملت ایران قرار داشتند و یا سکوت اختیار کردند. پس من میتوانم بگویم که یک زمانی از تاریخ ایران رسید متأسفانه که آن عدهای که حکومت میکردند با عدهای که با حکومت مبارزه میکردند به ظاهر یا به باطن اینها همه مشترکاً در یک توطئهای هماهنگ شدند برای خصومت با ملت ایران و برای تأیید غارت یک حق مسلم ملت ایران و یا سکوت توطئهآمیز در پیش گرفتند که آن هم مداخله در توطئه است. تنها باید بگویم یک کس یک اعلامیه داد در این مورد که او هم همان آقای فروهر بود. اعلامیهای داد و اعتراض کرد به این موضوع. ولی حزب پانایرانیست بههرحال به این کیفیت یک تنه آمد به میدان برای اینکه دیگر آنجایی بود که میبایست به این وظیفه ما عمل میکردیم. روزی به ما خبر دادند که مثل اینکه سال فکر میکنم ۱۳۴۹ بود این توطئه جدایی بحرین. زنگ زدند خبر دادند که آقای هویدا خواهش کردند که در منزل مسکونی ایشان که آنوقت در یکی از کوچههای فرعی خیابان سعدآباد بود روز جمعهای که ششم فروردین بود ساعت ۹ صبح آنجا بیایید که عدۀ دیگری هم هستند. وقتی من خواستم بروم به آنجا دیداری داشتم با دکتر عاملی و دوستان دیگر به اینها گفتم من حدس میزنم که مسئلۀ بحرین را میخواهند مطرح کنند و این است که بوی این توطئه خیلی به مشام من میرسد، استنباط من این است. در نتیجه بههرحال رفتم به آن جلسه که منزل هویدا بود. در آن جلسه غالب کسانی که فعالان و گردانندگان سیاسی بودند حضور داشتند. آنهایی که به خاطرم هست که در آن جلسه حضور داشتند خوب هویدا بود، خلعتبری بود معاون وزارت خارجه که بعد وزیر خارجه شد.
س- ارسلان خلعتبری؟
ج- نه، نه ارسلان که فوت شده بود. قائممقام خلعتبری وزیرخارجهای که قائممقام اردشیر زاهدی بود آنموقع. آنموقع اردشیر زاهدی وزیرخارجه بود و خلعتبری قائممقام بود. البته حالا بد نیست برای آنکه ترکیب را هم بدانید آقای خلعتبری از اعضای لژ فراماسونری بود. امیرعباس هویدا که خود او هم از اجلۀ لژ فراماسونری بود. مرحوم مهندس ارفع بود که لیدر فراکسیون اکثریت یعنی فراکسیون حزب ایران نوین که ایشان هم از اعضای دیگر لژ فراماسونری بود. آقای هلاکو رامبد بود لیدر حزب مردم و از رهبران حزب مردم که ایشان هم از دیگر اعضای فراماسونری بودند. مطیعالدوله حجازی بود که لیدر فراکسیون حزب ایران نوین در مجلس سنا بود که ایشان هم عضو لژ فراماسونری بود. آقای دکتر یگانه وزیر مشاور نخستوزیر در امور پارلمانی بود ناصر یگانه که ایشان هم یکی دیگر از اعضای لژ به اصطلاح بزرگ فراماسونری ایران بود. آقای پروفسور عدل بود که آنموقع عنوان رئیس کل حزب مردم را داشت. تا آنجایی که به خاطرم میآید اینها در این جلسه حضور داشتند. آقای هویدا رو کرد به آقای خلعتبری که البته حالا هر دو درگذشتند و گفت، «خوب، آنچه را که خدمت اعلیحضرت بودیم و ایشان مطالبی را بیان کردند و در مورد مسئلۀ بحرین شما خوب مطرح کنید.» من کاملاً دریافتم نگاه او به خلعتبری و سایرین به من بود و درواقع نگرانیشان از من بود. آقای خلعتبری شروع کرد به بیان به اصطلاح دلایل متعددی بر اینکه به چه مناسبت میبایست که خلاصه این برنامه را اجرا بکنند.
س- خلاصۀ این دلایل را میتوانید برای ما بفرمایید؟
ج- بله. او البته میگفت ما قصد این را نداریم که بحرین را جدا کنیم بلکه توافق کردیم بر اینکه سازمان ملل آنجا رفراندومی انجام بدهد. اما حقیقت معلوم بود که این عنوان یک پوششی است فقط برای اینکه این توطئه یا این جنایت نسبت به ملت ایران چهجور و زیر چه پوششی صورت بگیرد. ایشان شروع کرد دلایلی را مطرح کرد تقریباً همان دلایلی که گفتم عباس مسعودی در سلسله مقالاتش ذکر کرده بود. ۱) اینکه اصولاً عنواناً این مجمع الجزایر جزو ایران بود درحالی که هیچوقت به طور واقعی جزو ایران نبود، آنچه که او اظهار کرد. ۲) ترکیب مردم این جزایر حالا فرق کرده غالباً عربزبان هستند. ۲) دیگر آن اهمیت نظامی سابق را ندارد، توضیحاتی داد با مسئلۀ قدرت هوایی نیروی هوایی پس دیگر این جزایر از نظر موقعیت سوقالجیشی خلیج فارس دارای اهمیت نیست. ۴) این منابع خودش را از دست داده بحرین، دیگر دارای منابع نفتی و بههرحال یک چیزهای اقتصادی نیست به اصطلاح دارای یک موقعیت اقتصادی که به نفع ایران باشد نیست. بنابراین اگر هم به فرض به ایران ملحق بشود جز اینکه ما آنجا یک مقدار زیادی هزینه میبایست متحمل بشویم نتیجه دیگری ندارد. پس اقتصادی نیست خلاصه اینکه به ایران ملحق بشود. ۵) ما هم اگر بخواهیم پس برویم آنجا و به زور متوسل بشویم دچار مشکلاتی میشویم و در منطقه زدوخورد پیدا میشود و آنجا مقابله خواهند کرد مردم و مسائلی از این قبیل. و به همین مناسبت است که ما طبق همان توضیحات خودشان، با رهنمودهای شاهنشاه موافقت کردیم که موضوع احاله بشود به سازمان ملل و دبیرکل سازمان ملل این موضوع را بررسی بکند و آنجا رفراندوم بشود. و بعد هم اعلیحضرت خوب فرمودند که بههرحال همه لابد میدانند که من بیش از هر کس به وطنم علاقه دارم، به ایران علاقه دارم و لابد بیش از همه اگر میهنپرست نباشم کمتر از سایرین میهنپرست نیستم. معلوم بود اینها اشارات به ماست. پس به این کیفیت خوب دیگر بهتر است هماهنگی بکنند برای حل این موضوع. و البته استدلال دیگرشان هم این بود که ما به این کیفیت خواهیم توانست منادی صلح باشیم در منطقه و بعد هم وقتی عملاً در منطقه قدرت پیدا کردیم بههرحال دوباره این را میتوانیم پس بگیریم، فعلاً از نظر تاکتیک ایجاب میکند که این کار را انجام بدهیم. البته این مسائل هم بیشتر برای درواقع توجیه ما و یا خوشایند پانایرانیستها خوب مطرح میکردند. این مسائل که تمام شد یعنی اظهارات آقای خلعتبری هویدا رو کرد به سایرین نظراتشان را خواست. به ترتیب شروع کرد خودش که دبیرکل حزب ایران نوین بود بنابراین نخستوزیر هم بود، کسی که آنجا بود از طرف آن حزب میبایست سخن بگوید یکی مهندس ارفع بود که دبیرکل یعنی لیدر فراکسیون حزب ایران نوین بود در مجلس، دیگری هم مطیعالدوله حجازی که لیدر فراکسیون ایران نوین بود در مجلس سنا. اینها شروع کردند طبق معمول که بههرحال آنچه که خوب شاهنشاه ترسیم کردند و ترسیم میکنند درواقع این وفق مصلحت است و لابد همۀ ما آن را تأیید میکنیم و همه یکپارچه هستیم و همه هماهنگ هستیم. بنابراین تأیید کردند. نوبت به آقای رامبد و پروفسور عدل هم رسید اینها هم به کیفیتی تأیید کردند دیگر. گفتند هر چند اینطور است، هرچند آنطور است اما خوب من حیثالمجموع لابد که بررسیها را شاهنشاه و دولت کردند و پس دیگر یک با توجه به این جهات لابد یک گزارش مطلوبی خواهد آمد به مجلس آنوقت ببینیم چهجور بررسی کنیم. بعد منتظر بودند که بههرحال من صحبت کنم که خوب من هم منتظر بودم. ضمناً هم این نظرات را گرفتند از سایرین که درواقع جبهۀ برابر ما قویتر بشود یعنی شاید که خوب گذشته از درواقع پیغامی که آشکارا از طرف شاه مطرح شد که بههرحال حالا هر چه بود هم حسبالمعمول و هم طبق اصول قانون اساسی درواقع مسئولیت از نظر کلی متوجه دولت بود که تردیدی نیست اما اینطور معمول شده بود که دیگر متأسفانه همین هم لطمه زد به کار مملکت که هر موضوعی را اصولاً به عنوان شاه دیگر مطرح میکردند یا پای شاه را هم در آن مسئله میکشاندند. پس دیگر عملاً موضع قوۀ مقننه، موضع قوۀ قضائیه، موضع قوۀ مجریه و بعد شاه که یک مقام غیرمسئولی میبایست میبود در مسائل مملکت اینها همه بر هم خورده بود و اینجا هم به همین کیفیت عمل شد و اصولاً یکی از مواردی که ما غالباً بحث و گفتوگو داشتیم نحو توجیه مسائل بود یعنی اینکه هر لایحهای را وزیری میآورد میگفت که این لایحه به عرض اعلیحضرت رسیده، که ما اعتراض میکردیم معنی ندارد. اولاً لایحه که به عرض نمیبایستی برسد و بعد لایحه باید بیاید به مجلس و از مجلس بعد با گذشت یک تشریفاتی تبدیل بشود به قانون، وقتی قانون شد آنوقت شاه باید توشیح کند برای چیز، بفرستند برای اجرا. بنابراین اینکه اصولاً شما بیایید و اینطور مطرح بکنید این هم مداخله دادن شاه است در امور و هم یک نوع تهدید غیرمستقیمی است که به نمایندگان میکنید که نتوانند در برابر لایحه نظراتی اگر دارند ابراز بکنند. این مبارزه به طور مستمر و پیگیر ادامه داشت نسبت به تمامی موارد و تمامی لوایح. پس اینجا چنین ترتیبی داده شد. ولی من که شروع کردم بههرحال نظراتم را به طور کامل بیان کردم یعنی نظرات پانایرانیسم را. اولاً یکایک این دلایلی را که خلعتبری مطرح کرد رد کردم با بیان دلایلی که اولاً اینکه میگویید که دیگر دارای اهمیت سوقالجیشی نیست در خلیج فارس برعکس. برای اینکه این در دورترین قسمت خلیج فارس قرار گرفته نزدیک به سواحل عربستان. پس اینکه این منطقه جزو ایران باشد این جزایر یا نباشد یا در اختیار هر کس باشد درواقع عبارت است از یک پایگاهی که تسلط او را بر قسمت اعظم از خلیج فارس تأمین میکند. دوم اینکه تنها جزایری است که اصولاً در این منطقه در خلیج فارس دارای منابع آبشیرین است به همین دلیل است که اصولاً از هزاران سال پیش تنها مرکزی که در این منطقه، تنها محلی که در این منطقه تمدن پیدا کرد و مسکونی شد جزایر بحرین بود در خلیج فارس که حال به تاریخش نمیپردازیم. و خود اینکه دارای منابع آبشیرین هست این یعنی یک قدرت بزرگ اقتصادی و یک موقعیت اقتصادی. سوم اینکه منابع نفتش هم اینطور نیست که ارزشی نداشته باشد. چهارم اینکه غالب این جزایری با این شیخنشینها هم که میگویند دارای منابع نفتی هستند این منابع نفت در خود آن خاک نیست اینها منابعی است که در آبهای اطراف اینها هست بنابراین آن منابع است. پنجم مسئلۀ فلات قارۀ خلیج فارس است که درواقع وقتی بحرین جزو ایران باشد فلات قارۀ ما میرسد تا آن سوی بحرین. ولی یکوقتی جدا از ایران بشود فلات قارۀ ما آنوقت محدود میشود یک قسمت اندکی نزدیک این سواحلی از خلیج فارس که آنوقت جزو ایران است.
س- پاسخ شما به این مسئله که بحرین هیچوقت رسماً جزو ایران نبوده فقط اسماً بوده چه بود؟
ج- حالا، اما در اینکه هیچوقت جزو ایران نبوده که این کاملاً کذب بود استناد کردم به یک کتابی که این کتاب توسط وزارت خارجه انتشار پیدا کرد.
س- وزارتخارجه ایران؟
ج- وزارتخارجه ایران. در زمانی که اردشیر زاهدی وزیرخارجه شد. یعنی در همان زمانی که موضوع بحرین مطرح شد و کوشش ایران برای استرداد بحرین و این یک دلیلی است بر اینکه بههرحال جریان به کیفیتی بود که ایران در مسیر این کوشش بود، استنباط من این است آنوقت شاه هم در مسیر این کوشش بود ولی در تحت فشارها و شرایطی آن را از این موضع خارج کردند به جهت اینکه همانموقع دولت ایران یک کتابی منتشر کرد زیر عنوان، یک کتاب سبز، «بحرین جزو تجزیهناپذیر شاهنشاهی ایران» یکچنین عنوانی داشت و این کتاب سراپا اسنادی بود که حکایت داشت از نه تنها تعلق بحرین به ایران، نه تنها پیوند مردم بحرین با ایران بلکه دلایلی که به موجب آن طی یکصد سال اخیر یعنی از تاریخی که انگلیسها آمدند به زور بر آنجا مسلط شدند مدام دولت ایران تقاضای رفع مشکل را کرده و تقاضا کرده که انگلیسها آنجا را ترک بکنند حتی در زمان قاجاریه.
س- اسم و تاریخ انتشار این کتاب را به یاد دارید؟
ج- این کتاب به نام همین مثل اینکه «بحرین جزو تجزیه ناپذیر شاهنشاهی ایران»، یک چنین عنوانی میبایست داشته باشد. البته در مسائلی که بعد من در مجلس مطرح کردم به این کتاب اشاره کردم. کتاب سبز رنگی بود، کتاب سبز.
س- تاریخ انتشارش؟
ج- تاریخ انتشار فکر میکنم که شاید ۱۳۴۸ بود، بله. یعنی در زمانی بود آنچه مسلم است استنباط من این است که موضوع استرداد بحرین و اعمال حق حاکمیت مجدد ایران در بحرین یکی از هدفهایی بود که دنبال میشد منتها در یک مرحلهای شاه را وادار کردند که از این موضوع منصرف بشود و درواقع همانجا آغاز سقوط شاه بود به جهت اینکه این اقدامات شد، به جهت اینکه اصولاً حضور پانایرانیست را در صحنۀ مبارزات تحمل کرد یعنی پذیرا شد که یکی از هدفهای مهم پانایرانیسم مسئلۀ رهایی بحرین بود و به جهت انتشار همین کتاب، این کتاب به قدری غنی بود و غنی است که من تا آنجایی که بررسی کردم و به خاطر دارم هیچ سندی، یعنی مجموعه اسنادی به این اهمیت از طرف شاید هیچ دولتی نسبت به یک سرزمینی که در قلمرو آن دولت بود و دچار جدایی شده باشد انتشار پیدا نکرده. بنابراین دلیلی را که به آن اشاره کردم یا دلایلی را همان کتابی بود که خود وزارت خارجه منتشر کرده بود که خوب شما با وجود انتشار این کتاب و دلایلی که در این کتاب هست شما دیگر چگونه میگویید که هیچ هنگام آنطور که باید و شاید ایران بر بحرین حاکمیت نداشته؟ البته دلایل دیگری هم که بود بیان کردم که میدانستم. ولی واقعاً آن کتاب در حدی است که جامع این دلایل را دارد. اما نکتهای را که بیان کردم، نکتۀ دیگر. گذشته از همۀ این دلایل به فرض محال که اقتصادی نباشد، به فرض محال که چنین و چنان باشد اصولاً مملکت و میهن یک شرکت سهامی نیست که ما حالا بگوییم آیا این قسمت از وطن اقتصادی است یا آن قسمتش نیست. خوب، پس اگر اینطور بخواهید استدلال بکنید شما باید بعضی از صحاری را هم یعنی هر دولتی از دست بدهد چون بگوید اینجا اقتصادی نیست و اصلاً چه کسی حق دارد بگوید این قسمت اقتصادی است و آن قسمت اقتصادی نیست؟ بنابراین حاکمیت ملی از نظر وحدت ملی حق تجزیه ناپذیر است و هیچکس حق ندارد و هیچ سیاستی حق ندارد و هیچ قدرتی حق ندارد بگوید به تشخیص من مصلحت ایجاب میکند که امروز این قسمت را ما جدا بکنیم و هیچ نوع مصلحتی نمیتواند وجود داشته باشد و آنچه که بهعنوان دولت است این تنها وظیفه و رسالتی که دارد آنوقت این است که قبل از هرچیز از این وحدت و حاکمیت ملی و تجزیهناپذیری سرزمینهای میهن دفاع بکند. بنابراین نه اینکه این دلایل را من صحیح نمیدانم بلکه یکچنین اقدامی را معارض با اصل حاکمیت ملی و تعهد دولت برابر ملت میبینم و بهخصوص این را معارض با آن مفهومی میبینم که برای اصطلاح و شاهنشاهی در دل تاریخ ایران است. شاهنشاهی یعنی آن نظام حکومتی که برابر سرزمینهای ایران اقوام ایرانی، فرهنگ ایرانی احساس تعهد بکند و مدافع آنها باشد. اصلاً پادشاه یعنی همین یعنی مدافع. شاه هم در چیز عبارت بوده از آن واحد مدنی ایران. پس پادشاه آن واحد مدنی که خاک را در بر داشته، قوم ایرانی را در بر داشته، فرهنگ ایرانی را هم در بر داشته. پادشاه پس یعنی کسی که مدافع آن مجموعه باشد و این معارض است با آن. بنابراین این مقدمهای خواهد بود برای آنوقت آن حکومتی، آن نظامی که خودش را یعنی برابر این مجموعه متعهد و مسئول هست و گذشته از همۀ این مطالب آنوقت کسی از من پانایرانیست نمیتواند بخواهد که من با چنین برنامهای هماهنگ باشم. ممکن است از حالا گذشته از این دلایل سایرین هر طور دیگر فکر کنند ولی یک پانایرانیست نمیتواند که چنین موردی را تأیید بکند. هویدا بسیار ناراحت شد و سایرین هم. بعد گفت که، همانجا، «شما موقعیتهای بسیار میتوانید پیدا کنید.» البته حتی اشاره کردند که ممکن است تحمل کنند که ما انتخابات دوره بیست و سوم یعنی دورۀ بعد بیش از سی نماینده داشته باشیم.
Leave A Comment