روایت کننده: آقای هلاکو رامبد

تاریخ مصاحبه: دوازدهم آگوست ۱۹۸۳

محل مصاحبه: شهرنیس- فرانسه

مصاحبه کننده: حبیب لاجوردی

نوار شماره: ۱۳

در اصفهان شنیدم که از حزب مردم که رفته بودند برای انتخابات انجمن شهر آن‌چنان استقبالی شده بود که بعد از وقایع حزب توده و آن میتینگ‌‌ها هیچ‌وقت در اصفهان چنین تظاهراتی نشده بود و برخلاف در موقعی که از حزب ایران نوین آقای خسروانی رفته بودند آنجا هیچ نوع ابراز علاقه‌ای از طرف مردم نشده بود. ولی مع‌هذا انتخابات که تمام شد یک دست اعضای حزب ایران نوین یعنی کاندیدای حزب ایران نوین انتخاب شدند. چون برای بار دوم ما بدنام شده بودیم پیش مردم که شاید هم تصور می‌کردند ما اطلاع قبلی از این مسائل داریم و این‌ها را آلت دست می‌کنیم. من خاطرم هست که یک روز در مجلس باز صحبت تندی کردم و شروع صحبت با این بود که من سئوال دارم که دکتر حسین فاطمی چرا اعدام شد؟ مگر غیر از این بود که دکتر حسین فاطمی که نشان همایون یا تاجی هم از اعلی‌حضرت گرفته بود می‌گذاشت و خودش را هم وزیر خارجه اعلی‌حضرت می‌دانست ولی علیه ایشان اقدام می‌کرد بالاخره، علیه رژیم. با آن فرمانی که من از دفتر اعلی‌حضرت دیدم این آقای انصاری وزیر کشور این انجمن انتخابات را چه جوری انجام داده؟ باید به این کار رسیدگی بشود.

خب طبیعی است مجلس خیلی متشنج شد و بعد شنیدم که آقای هویدا با این دستگا‌ه‌هایی که در اتوموبیل ‌ها داشتند مسبوق شده بود در مجلس چه می‌گذرد به آقای انصاری تلفنی تماس گرفته که هر جایی هستی خودت را برسانید به مجلس که آنجا جریانی هست. البته آن‌چه نرسد به جایی فریاد است. خب صحبت را گفتیم به جایی هم نرسید. این هم خاطره دیگری است از انتخابات انجمن شهر.

در این دوره در حزب مردم تغییراتی پیش آمد و دستخوش وقایعی شد. به این ترتیب که با حمایت همه ما به خصوص علاقه خود من و اقدام آقای پروفسور عدل، آقای مهندس جفرودی به عنوان اینکه یا آقای پروفسور عدل کمک بکند سناتور انتصابی منصوب شد. و من هم یک سفری به خارج کرده بودم. وقتی برگشتم دیدم تمام این شکست‌‌های حزب مردم را به نام من تمام کردند. به این عنوان که من از جریانات قبلی و این لیست انتخابات و این‌ها اطلاع داشتم ولی برای اینکه صحنه انتخابات بگردد این کاندیدا‌ها را اطمینان دادم و فرستادم در حالی که درست خلاف این بود، من هیچ اطلاعی نداشتم و شاید هم اگر کسی اطلاعی می‌داشت آقای مهندس جفرودی بود که با آقای عدل روابط شخصی‌اش بیشتر بود و آقای جفرودی گردانندگی حزب را به سمت معاونت آقای پروفسور عدل داعیه می‌کرد. در این جریانات یک مقدار زیادی اختلافاتی بین فراکسیون و حزب پیش آمد. در این ماجرا یادی از یکی از نمایندگان باید بکنیم به اسم آقای فخر طباطبایی. آقای فخر طباطبایی قاضی دادگستری بود و از لرستان وکیل می‌شد. گویا یک نسبت دوری هم با مرحوم بروجردی داشت. ماحصل آدم بسیار آرامی بود، من هم ایشان را از او خواهش کرده بودم در فراکسیون حزب مردم با ما همکاری می‌کرد. دو موقعی ایشان کاراکتر جالبی از خود نشان داد. یکی این بود که در دوره مرحوم منصور وقتی که قرار شده بود که در بودجه صحبت بشود یکی از کسانی که من خواهش کرده بودم صحبت بکند آقای فخر طباطبایی بود که به مناسبت اطلاعات حقوقیش خواهش کرده بودم راجع به وام‌های خارجی که در بودجه هست بر علیه این مسئله صحبت بکند. و این‌ها هم رفته بودند و از چند شب قبل در مجلس طبق مرسوم به اصطلاح بست نشسته بودند و شب می‌خوابیدند در مجلس که جایشان محفوظ بماند اسمی که نوشتند در صحبت.

س- ترتیب کار چه بوده؟ وقتی که اسم می‌نوشتند باید در مجلس حضور داشته باشند؟

ج- بله. به این ترتیب است که تقدم صحبت به نسبت ردیفی است که آنجا در صورت اشخاص رفتند ثبت نام کردند برای خودشان از قبل. وقتی که اعلام می‌کنند که فلان روز فلان لایحه مطرح می‌شود اشخاص می‌روند و ثبت نام می‌کنند. این خطر همیشه هست که اگر بعد از نفرات اولیه به ختم مذاکرات رأی بگیرند و تصویب بشود دیگر ناطق‌های بعدی نمی‌توانند صحبت بکنند. اشخاص برای اینکه تقدم خودشان را حفظ بکنند دیگر بعد از آن نباید از مجلس خارج بشوند باید بمانند در مجلس. از این جهت این‌ها هم رفته بودند و چند شبی در مجلس یک هفته‌ای می‌خوابیدند. غافل از اینکه در این فاصله دوست بسیار فعال ما آقای مهندس بهبودی رفته بوده است با آشنایی که با آقای سرلشکر نصیری داشته و سرلشکر نصیری در آن موقع رییس شهربانی بود به او گفته است که یک همچین برنامه‌ای حزب مردم دارد شما روی نزدیکی که با اعلی‌حضرت دارید از ایشان یک استمزاجی بکنید که برخلاف مصالح مملکت نباشد. حالا آقای نصیری به چه ترتیب تلگراف کرده بود من هم روحم خبردار نبود، به چه ترتیب جواب گرفته بود مقارن وقتی که یک چند دقیقه بعد آقای طباطبایی باید می‌رفت پشت تریبون از شهربانی تلفن می‌کنند و به آقای فخر طباطبایی مرحوم نصیری اطلاع می‌دهد که من این مسئله را از خدمت اعلی‌حضرت استمزاج کردم و جواب دادند که این‌ها اگر مخالفتی بکنند با خود من طرف هستند و آقای فخر طباطبایی هم در جواب می‌گویند خب حالا اجازه بدهید من صحبتم را می‌کنم چون من را خواستند پای تریبون بعد که تمام شد می‌آیم خدمت‌تان و بقیه صحبت را بکنیم. و با وجود این تلفن در واقع تهدید، صحبت خود را کرد و مخالفتش را هم کرد. یک بار دیگر هم بعد از آن لایحه مصونیت که خیلی عصبانیت‌ها فراهم شده بود حالا اعلی‌حضرت که فرموده بودند که بنده بی‌اطلاع هستم آقای عدل آمدند در جلسه و گفتند که خب حالا مهم نیست اصلاً ما لیدر در مجلس لازم نداریم.

این آقای فخر طباطبایی با وجود اینکه درکی داشت که این پیغام از طرف جای دیگر است عنوان کرد که کسی برای ما لیدری انتخاب نکرده که حالا عوضش بکنند، ما خودمان رأی دادیم و به رأی خودمان هم باقی هستیم و نتیجتاً با همین عبارت آقای طباطبایی، آقای عدل هم که آدم بسیار انسانی بود حالا چه جوری در آنجا مسئله را حل کرد موضوع به سلامت گذاشت.

بله راجع به کار حزب صحبت می‌کردیم که وقتی به این مخالفت‌ها و کشمش‌‌ها کشید حزب وضع نابسامان داخلی پیدا کرد برای اینکه کسانی از یک طرف به طرفداری و حمایت از بنده و کسانی هم از یک طرف به طرفداری و حمایت از آقای عدل که آقای جفرودی را حمایت می‌کردند داخل حزب همیشه کشمکش ‌هایی بود تا روزی که این اعضای انجمن شهرستان‌ها و انجمن شهر انتخاب شده بودند و چون حزب ایران نوین این‌ها را برده بود خدمت اعلی‌حضرت ما هم از آقای عدل خواهش کردیم و اصرار کردیم که اعضای انجمن حزب مردم بروند و شرفیاب بشوند. بالاخره پذیرفته شد و رفتند و شرفیاب شدند و اعلی‌حضرت هم در آن روز خیلی عنایت کردند. از جلسه آنجا که سعدآباد برگشتیم، مدتی است گذشته و من یک قدری قاطی می‌کنم، شاید این بعد از یک واقعه کنگره‌ای بود. نخیر در آن موقع نبود این مسئله مربوط به کنگره‌ی بعدی بود که حزب مردم تشکیل داده بود. اعضای کنگره حزب قرار شد بروند و شرفیاب بشوند خدمت اعلیحضرت. خب خیلی خوش‌وقت از این موفقیت رفتند. شبکه جشنی بود در حزب مردم بعد از آن شرفیابی آقای عدل عنوان کرد که حزب احتیاج به یک خون تازه‌ای دارد و من هم کار‌های دیگری دارم، بهتر است که یک دبیر کل جدیدی انتخاب بشود. در حالیکه همان روز صبح یا روز قبلش آقای عدل با سلام و صلوات انتخاب شده بود. این باعث تعجب ما شد و از آقای عدل پرسیدیم که چه خبر است؟ حالا یا خود آقای عدل تقاضا کرده بود برکنار بشود یا اعلی‌حضرت واقعاً می‌خواستند فعالیت زیادی در حزب مردم بشود و لااقل به آن اختلافات و کشمکش‌‌های ما خاتمه داده بشود آقای دکتر کنی را که از اعضای حزب مردم بود و از زمان رفتن آقای علم دیگر ایشان هم حزب مردم را ترک کرده بود به دبیر کلی حزب مردم منصوب داشتند.

س- شما که دخالتی در انتخاب ایشان در واقع نداشتید؟

ج- ولی آقای کنی خیلی با علاقه و دانش اجتماعی و حمایتی که فکر می‌کرد از طرف آقای علم و شخص اعلی‌حضرت باشد خواستند به حزب مردم سر و صورتی بدهند واقعاً هم در ظرف مدتی که بودند با مصاحبه‌‌های تلویزیونی و نطق‌‌هایی که در میتینگ‌‌ها می‌کردند و به استان‌‌ها می‌رفتند حزب یک تحرک جدیدی پیدا کرد. از وقایع این دوره دو مسئله خاطرم هست یکی سفر ایشان به تبریز که من نرفته بودم ولی نطقی که ایشان کرد در آنجا یک پاسخ‌گویی سخت حتی موهنی به دولت بود. یکی دیگر هم سفر ایشان به اصفهان بود که در آن مسئله اصفهان گویا باز مطالبی پیش آمده بود که موجب نگرانی خاطر دولت را فراهم کرده بود و در هر حال مقارن این مسائل یک واقعه‌ای هم در مجلس اتفاق افتاد. به این ترتیب که باز بودجه‌ای مطرح بود، به چه مناسبت؟ خاطرم نیست. آقای دکتر کنی علاقمند بودند که صحبتی نشود اصلاً در مجلس برای اینکه وقتی دولت توجهی به انقادات نمی‌کند چرا صحبتی بشود. من با سابقه بیشتر که در این امور پیدا کرده بودم سعی کردم ایشان را قانع بکنم بر اینکه صحبت بکنند ولی در شب آخر ایشان با این نظر توافق کردند که خب صحبت بشود. ولی در این فاصله دیگر کسی مطلبی آماده نکرده بود و مطالعه هم نکرده بود و مشکل بود. بین ناطقین آقای زهتاب فرد که مطالب ایشان بیشتر جنبه‌‌های اجتماعی و سیاسی داشت نه جنبه اقتصادی و بحث بودجه همیشه آمادگی داشت که صحبت بکند. از ایشان خواهش کردیم. آقای زهتاب هم خیلی شیرین و دلنشین صحبت می‌کند و هم مطالبش هم جالب و خیلی با اشارات سیاسی خاص توأم است. جلسه اول خیلی خوب برگزار شد و آقای زهتاب که چند ساعتی به صورت نفر اول هفت هشت ساعتی شید صحبت کرد. ولی اکثریت که در هر حال به طریقی خبردار شده بودند که در این طرف کسی آماده صحبت نخواهد بود و تعدادی هم از اکثریت، یا وظائف حزبی یا خوش خدمتی، خودشان را برای پاسخ‌گویی به انتقادات حزب مردم آماده کرده بودند و آنها دلشان می‌خواست صحبت بکنند مطلع شدیم که این‌ها در نظر دارند که عنوان بکنند ما حزب مردم هر چقدر و هر چند نفری که می‌خواهند صحبت بکنند صحبت بکنند و در واقع دست ما را باز بکنند که ما آمادگی صحبت نداریم. تصادفی پیش آمد که از آن تصادف استفاده یا سوء استفاده ما کردیم. به این معنی که آقای زهتاب آخر بیاناتش رسید به ایرادی به کار وزارت دارایی. به این عنوان که بازرسان شاهنشاهی رفتند در مازندران و از رییس دارایی مازندران خیلی تعریف و تمجید نوشتند و بلافاصله بعد از تعریف و تمجید وزارت دارایی این شخص را برکنار کرده بود. حالا اگر گزارش این‌ها صحیح است چرا وزارت دارایی این کار را کرده؟ اگر این آدم درستی نبوده بازرسان شاهنشاهی چرا آن گزارش را دادند؟ این حکایت از عدم هماهنگی دستگاه‌‌ها می‌کند.

جناب دکتر آموزگار که خب مرد خیلی جدی و سختگیر و علاقمند و در حد خود فوق‌العاده دقیق است به همین نسبت انتشار دارد که دیگران هم قدرش را بدانند و حق شناسی بکنند طبیعی است که خیلی زود رنج می‌شود. تحمل این حرف را نیاوردند و بعد از تمام شدن صحبت آقای زهتاب در آن جلسه، چون به نصف شب رسیده بود که جلسه فردا قرار شد آقای زهتاب بقیه مطالبش را بگوید، اجازه صحبت خواستند. حقاً آقای رییس مجلس نمی‌بایست به آقای آموزگار که وزیر دارایی بودند اجازه می‌دادند

س- طبق آیین نامه.

ج- بله. چون صحبت ناطق که تمام نشده بود، باید صبر می‌کردند که صحبت ایشان تمام بشود یا حد اعلی اصلاً صبر می‌کردند که بحث بودجه تمام بشود بعد نوبت جواب‌گویی دولت پیش بیاید. ایشان هم خب بدون توجه به این موضوع اجازه دادند و آقای دکتر آموزگار رفتند مطالبی را در رد مطالب آقای زهتاب عنوان کردند که خیر این شخص مأمورین بازرسی شاهنشاهی را اغفال کرده بود و آن گزارش را فرستاده بود و من به ضدش به بازرسی شاهنشاهی هم نوشتم که اشتباه می‌کنند به این دلیل و آمار‌ها این بود و ایشان خیلی با حافظه قوی‌ای که دارند ارقام و اعداد دادند که کار کرد این این طور است آن طور است… و جواب‌گویی کردند. روزنامه‌‌ها هم که با آقای دکتر آموزگار میانه خوبی معمولاً نداشتند چون ایشان اهل آجیل دادن و آجیل گرفتن مطلقاً نیست و بیشتر طرفدار مرحوم هویدا بودند که برخلاف آقای آموزگار در خرج کردند از کیسه دولت خیلی سخی بودند و دست باز و آن روز‌ها هم شایعه اینکه احتمالاً آقای آموزگار رقیب آقای هویدا است بر سر زبان‌ها بود. روزنامه‌‌ها حالا خودشان رأساً یا با تحریکاتی از این رهگذر استفاده کردند و یک عکس خیلی کج و کوله‌ای در حال عصبانیت از آقای دکتر آموزگار گذاشتند و تیتر‌هایی هم در اینکه بین آقای آموزگار و مجلس اختلافی پیش آمده به این ترتیب که اصالت زیادی نداشت منعکس کردند برای اینکه اعلی‌حضرت که در خارج هستند بدانند که آقای آموزگار با مجلس نمی‌توانند کار کنند، لابد من این‌ طور استنباط کردم. ما هم بی‌خبر از آن‌چه می‌گذرد به این صورت، وقتی که خبردار شدیم که اکثریت آماده این هستند فردا که بعد از تمام شدن صحبت‌‌های آقای زهتاب عنوان کنند باز هم از اقلیت کسی می‌خواهد صحبت بکند بفرماید در صدد چاره‌جویی برآمدیم که از آن واقعه جلوگیری کنیم. در ابتدای جلسه‌ای که آقای زهتاب فردا صبح رفتند پشت تریبون گلایه کرد آقای زهتاب از آقای رییس مجلس که شما برخلاف آیین نامه عمل کردید و اجازه دادید آقای وزیر دارایی وسط صحبت من صحبت بکنند. آقای رییس مجلس و اکثریت در دفاع از کاری که شده گفتند شما صحبت‌تان را بکنید و این اعتراضات وارد نیست آیین‌نامه با مجلس است. من هم در حمایت از آقای زهتاب ولی خب در واقع برای پیاده کردن تاکتیکی که مورد نظر داشتیم اعتراض شدیدی به آقای رییس مجلس کردم که این مجلس به این ترتیب قابل دوام نیست و شما وظیفه‌تان را انجام نمی‌دهید و ایشان هم ناراحت شد که به من جواب‌گویی کردند که شما دخالت نکنید و من به ایشان گفتم شما وظیفه‌تان اجرای آیین‌نامه است و صحبت بالا گرفت و اشخاص دیگری وارد صحبت شدند و اقلیت حزب مردم هم یعنی فراکسیون حزب مردم هم در طرفداری از حرف بنده شروع کردند روی میز‌ها کوبیدند و یکی دو تا پیش دستی شکسته شد و من از آقای زهتاب خواهش کردم که اصلاً در این مجلس جای صحبت کردن نیست شما بیایید پایین. آقای زهتاب هم گفت من فرد منضبطی هستم و آمد پایین. ما به این ترتیب به بحث در بودجه اعتراض کردیم. غافل از اینکه حالا گزارشات و کار به چه صورت و به چه عنوان به عرض اعلی‌حضرت که در خارج هستند می‌رسد. روزنامه‌‌ها هم این مطلب را هر کدام مطابق میل خود به نحوی منعکس کردند و عکس‌های بنده و آقای ریاضی آنجا چاپ شد و هر کدام حرف‌هایی زیرش نوشتند از طرف ما‌ها و از یک طرف هم حالا فارغ از این موضوع که به آقای دکتر آموزگار اصل مطلب ارتباطی نداشت موجب رنجش شدید ایشان از من شد که این مطلب را من به این صورت در آوردم. خب چون ایشان آدم خیلی منطقی بود با یک تلفن این مطلب حل شد که شما داخل قضیه… ایشان هم قبول کردند. ولی چند روزی نگذشته بود که یک روز از دفتر مخصوص به من تلفن کردند و سراغ آقای پروفسور عدل را می‌گرفتند که کجا می‌شود او را پیدا کرد؟ ما آقای عدل را پیدا کردیم که شما با دفتر مخصوص تماس بگیرید، روز جمعه بود، و غروب آن روز آقای عدل به من تلفن کرد که اعضای فراکسیون را یک جلسه‌ای با آنها تشکیل بدهید. در صورتی که حالا آقای عدل در حدود پند ماهی است که اصلاً از حزب مردم رفته است. نرفته البته اسمش هست به اسم سرپرست و این‌ها ولی دیگر شرکت نمی‌کند با آن ترتیبی که آقای دکتر کنی آمده بودند. ترتیبی دادیم که اعضای فراکسیون تشریف بیاورند بیشتر دفتر من و از آنجا به اتفاق به منزل آقای پروفسور عدل اول صبح قبل از اینکه جلسه مجلس به دنباله بودجه تشکیل بشود برویم. البته صحبت‌های بودجه هم خواه و ناخواه دیگر در این چند روز تمام شده بود و روز شنبه باید آقای نخست‌وزیر می‌آمد برای جواب‌گویی. منزل آقای پروفسور عدل رفتیم، آقای عدل آمدند و یک تلگرافی از اعلی‌حضرت همایونی خواندند که به این اعضای فراکسیون ابلاغ بکنید اگر این‌ها رویه حزب توده را پیش گرفتند با این‌ها همان رفتاری می‌شود که با حزب توده شد. من چون روحیه همکارانم یک قدری دستم بود که از این حرف‌ها زود جا می‌زنند خیلی به آقای عدل تبریک گفتم. گفتم بالاخره به آن آرزویی که می‌خواستیم رسیدیم آقای عدل. تعجب کرد و گفت چرا؟ گفتم مگر نه اینکه اعلی‌حضرت اکثر توده‌ای‌‌ها را وزیر کردند، معلوم می‌شود که حزب مردم هم حالا دیگر وزیر خواهد داشت. خب آقای عدل که خیلی آدم با حوصله و با ظرفیتی است یک مقداری به شوخی برگزار کرد و بقیه هم با تمام این تلاش ما که روحیه را حفظ بکنید قافیه را باخته بودند و هر کدام به عنوان اینکه زودتر برویم به مجلس برسیم خداحافظی کردند.

وقتی که من از آقای عدل خداحافظی کردم و یک مقداری با ایشان خصوصی صحبت کردیم که حالا مهم نیست بیرون آمدم دیدم که از این چهار پنج نفری که منتظر بودند یعنی با هم قرار بود برویم هیچ‌کس دیگر نمانده است که به اتفاق من برگردد به مجلس و علی مانده بود و حوضش. وقتی رفتیم به مجلس خب از قیافه‌‌ها خوانده می‌شد که همه از این تلگراف خیلی وحشت کردند و انتظاراتی… و قطعاً بیشتر از همه خود آقای هویدا که از جمع بعد و ختم مسئله اطلاع داشت خیلی دور گرفته بودند پشت تریبون چون می‌دانستند دیگر جواب‌گویی نیست و خیلی شدید صحبت می‌کردند. معمولاً هم من صندلی‌ام به این ترتیب بود که در مجلس دو تا راهرو هست وسط این صندلی‌ها. یک طرف هم به راهرو می‌خورد، این صندلی پهلوی من مشتری زیادی داشت از دوستانی که اغلب با من کار داشتند و همیشه سر اینجا دعوا بود. آن روز تا یکی دو تا صندلی هم خالی مانده بود و کسی ننشسته. آقای هویدا صحبت‌ها را داشتند می‌کردند که وسط صحبت ایشان من تشخیص دادم باز جای اعتراضی است و یک اعتراضی کردم که آقای رییس ایشان نباید این‌ طوری صحبت کنند. خب از اکثریت که جای خود بود تعداد زیادی اعتراض علیه بنده بلند شد و یکی دو تا از دوستان خودمان هم که آقا دست بردار. مع‌هذا وقتی که صحبت ایشان تمام شد دیگر جایی برای صحبت وکیل نیست ولیکن چون بعد از صحبت نخست‌وزیر وارد مواد بودجه می‌شوند به عنوان صحبت در مواد من وقت گرفتم و رفتم و برخلاف آن‌چه که آقای هویدا فکر می‌کرد تلگراف اثر فوق‌العاده‌ای باید کرده باشد یک جواب‌گویی به صحبت‌های مجدد ایشان کردیم و همان خیال می‌کنم که موجب شد باز این وکلای همکار ما فکر کردند لابد من هم از یک جایی خبر دارم که قرار است این برنامه به این صورت ادامه پیدا کند و یک تقویت روحی و دو مرتبه نزدیکی پیش آمد. اما بعد از این مسئله خیال می‌کنم مقارن وقتی بود که دیگر آقای دکتر کنی هم از حزب مردم رفتند.

س- خودشان رفتند یا اینکه…

ج- در آن حدی که من اطلاع دارم خودشان استعفاء دادند. ولی اگر که احتمالاً آقای علم از طرف اعلی‌حضرت به ایشان تذکری دادند یا راهنمایی کردند یا چه صورتی داشته آن را من اطلاع ندارم.

بعد از رفتن آقای دکتر کنی مجدداً آقای پروفسور عدل به دبیر کلی کار خودشان را ادامه می‌دادند و مجدداً به یک صورتی اختلافات قبلی در حزب به یک صورتی تکرار شد.