روایتکننده: آقای هلاکو رامبد

تاریخ مصاحبه: ششم آگوست ۱۹۸۳

محل مصاحبه: نیس – فرانسه

مصاحبهکننده: حبیب لاجوردی

نوار شماره: ۴

در تمدن شش هزار رساله و در شاهنشاهی دوهزار و پانصد ساله ایران ساعتی منحوس‌تر از این ساعت وجود نداشته است. برای اینکه دولت ایران و ملت ایران خیلی بار‌ها شکست خوردند، منهزم شدند، از بین رفتند چه بدبختی‌‌ها پیشآمد ولی هیچ‌وقت نبوده که دولتی ملت ایران را به صورت سربازان اجیر حقوق بگیر مملکت دیگری تحویل بدهد و این Pact که ما می‌بندیم برای مصالح دولت آمریکا است سرباز ایرانی برود با اسلحه آمریکایی بجنگد، این صحیح نیست. که البته خب صحبت خیلی تند و شاید هم غیرصحیح بود ولی در هر حال نموداری از بقایای آزادی صحبت در مجلس بود. آن هم بعداً شنیدم، نه از خود مرحوم دیوان بگی، از دیگران شنیدم که باز از طریق سپهبد بختیار او را هم تهدید کردند و محدود کردند و ساکت کردند حالا به چه ترتیب؟ که جزییاتش را نمی‌دانم، که دیگر دیوان بگی مرحوم هم بعداً از آن هیچ‌وقت سناتور نشد و مغضوب بود در اثر همین.

در انتخابات دوره نوزدهم که حکومت مرحوم علا بود، تغییر قیافه‌‌های وکلا خیلی مشهود بود. به این ترتیب که یک سری نمایندگان جوان و در حدی تحصیل‌کرده وارد مجلس شدند و از آن مالکین و متنفذین محلی و به اصطلاح قدیمی‌‌های استخوان‌دار کنار گذاشته شدند. خب این یک سیاستی متناسب به نفع من بود طبعاً با زمینه محلی که من داشتم از جهت خودم هم موقع مناسبی پیش آمده بود. ولی قبل از اینکه وارد این مرحله بشویم یک خاطره‌ای از همان دوره هیجدهم و سنا باز به خاطرم آمد که همان آقای بهبودی که واسطه پیغام بود از طرف اعلی‌حضرت همایونی برای انتخاب آقای کاشانی، باز مراجعه کرد و عنوان کرد که شما در آن موقعی که آن پیغام را اعلی‌حضرت دادند روی اختلافی که با مرحوم قائم مقام‌الملک داشتید در دوره هفدهم و فکر می‌کردید حق شما را او تضییع کرده یک تقاضایی کردید از اعلی‌حضرت که ایشان هم قبول فرمودند و آن تقاضا این بود که چون آقای قائم مقام الملک هم جزو وکلای مستعفی دوره هفدهم است و وکلای مستعفی دوره هفدهم هیچ‌کدام را در دوره هیجدهم نخواهد گذاشت انتخاب بشوند انتخاب او منتفی است ولی اعلی‌حضرت هم محبتی بفرمایند به سناتوری او را منصوب نکنند. اعلی‌حضرت قبول فرمودند ولی حالا اعلی‌حضرت در یک محظوری هستند و آن این است که آقای بروجردی شرحی خدمت اعلی‌حضرت نوشته‌اند و تقاضا کردند که آقای قائممقام را به عنوان رابط روحانیون با مجلس به سمت سناتور انتخاب بفرمایند. پس برای اینکه جلوی این کار گرفته بشود بهتر است که اهالی طالش که با قائممقام الملک اختلافاتی دارند، تلگرافاتی به خود آقای بروجردی و خدمت اعلی‌حضرت و این‌ها بکنند که برای اعلی‌حضرت یک بهانه‌ای پیدا بشود که مردم ناراحت هستند.

حال برای من روشن نیست هنوز هم که این باز از ابتکارات خود مرحوم بهبودی بود که چون با وکیل یزد دکتر طاهری خیلی روابط حسنه داشت و می‌خواست که این محل سنا را برای دکتر طاهری نگه بدارد یا واقعاً پیغام اعلی‌حضرت بود نمی‌دانم ولی خب من هم شایق به انجام این کار بودم از محل کسانی را خواستم و آمدند و به آنها تعلیمات دادم که می‌روید و دست به کار طومارسازی و تلگرافات به حضور اعلی‌حضرت و آقای آیتالله بروجردی می‌شوید که نسبت به آقای رفیع نظر مردم این است صحیح نیست. حالا هر چند که قرار نبود از آنجا سناتور بشود ولی اصولاً. این‌‌ها رفتند و نرسیده به طالش از پهلوی به من تلفن کردند که آقا رادیو را شندید؟ گفتم نه. گفتند در رادیو رأی فرمان آقای قائممقام برای سناتور انتصابی صادر شد. بعد شنیدم که گویا مرحوم قائممقام الملک از این اقدامات مطلع شده بود و یک نامه دومی از مرحوم بروجردی گرفته بود که خب اگر اعلی‌حضرت مایل نیستند یک کاری بکنند احتیاجی به این تشبثات نیست. مرحوم اعلی‌حضرت قبول کرده بودند و دستور داده بودند که این فرمان صادر بشود. حالا تا چه اندازه آن‌چه شنیدم و آن‌چه آقای بهبودی گفت واقعیت و اصالت داشت از طرف اعلی‌حضرت آن را نمی‌دانم. برگردیم سر انتخابات نوزدهم. در دوره نوزدهم مرحوم علا نخست‌وزیر بود. مرحوم علم وزیر کشور بود این انتخابات خیلی پاک و پاکیزه دولتی انجام گرفت یعنی با امنیتی که برقرار شده بود و پیغام‌های خصوصی که به استاندار‌ها می‌رسد آنها ترتیب کار انتخابات را می‌دادند. طبعاً هم در فعالیت‌‌ها بیشتر در تهران انجام می‌گرفت تا در حوزه‌‌های انتخابی، نتیجتاً هر کس هم که تکلیفش تعیین می‌شد کمتر در محل رقیبی پیدا می‌کرد. حالا بعضی جا‌ها چنین پیش می‌آمد که مردم خودشان هم علاقمند به آن کاندیدا بودند و استقبال می‌کردند و شرکت می‌کردند و تصور می‌کردند خودشان انتخاب کردند، بلارقیب. بعضی جا هم که مردم می‌فهمدیند که زمینه نامساعد است نتیجتاً شرکت نمی‌کردند، همان صورت مجلس‌‌ها آن طوری که باید و شاید تنظیم می‌شد.

اما تشکیل مجلس به این صورت انجام گرفت که وکلایی که به این ترتیب انتخاب می‌شدند خب هم به سبب دین اخلاقی که به دست دولت می‌داشتند هم به سبب بیم و امیدی که از آینده انتخابات خودشان می‌داشتند اکثراً سکوت را ترجیح می‌دادند. ولی نمایندگانی هم مثل آقای عمیدی نوری مثل ارسلان خلعتبری، مثل دکتر شاهکار و بعضی نمایندگان دیگر مثل جعفر بهبانی این‌‌ها از بحث در لوایح مضایقه نداشتند. به خصوص آقای ارسلان خلعتبری که در نطق‌های قبل از دستور هم در مسائل داخلی اظهار نظر‌هایی می‌کرد و مرحوم سردار فاخر حکمت هم که رییس مجلس بود، در حفظ حیثیت و ظاهر استقلال مجلس خیلی اهتمام داشت. در این دوره مرحوم اعلی‌حضرت یک جلسات ماهیانه با وکلا ترتیب داده بودند که هر ماه وکلا شرفیاب می‌شدند و مسائلی که مورد نظر اعلی‌حضرت بود مطرح می‌شد. در واقع یک Directive‌های غیر مستقیم راجع به امور سیاسی مملکت داده می‌شد.

س- تمام وکلا حضور داشتند؟

ج- تمام وکلا حضور داشتند. و وکلا هم که مطالبی داشتند باز نسبتاً آزادانه به عرض اعلی‌حضرت می‌رساندند. چند خاطره از این جلسات به خاطرم می‌آید. یکی از آن طرز صحبت‌های مرحوم سردار فاخر با اعلی‌حضرت بود که خب خیلی آزاد و نشسته و …

س – همه می‌نشستند؟

ج – همه نشسته بودند، ولی کسانی که می‌خواستند صحبت کنند می‌ایستادند فقط مرحوم سردار فاخر همان نشسته صحبت می‌کرد و اکثراً هم از ایراد‌هایی که علیه دولت به نظرش می‌رسید نسبت به مسائل ابایی نداشت از گفتن، آزادنه صحبت می‌کرد. ولی چون تعداد زیاد بود و سالن هم، در آن سالن آینه قصر مرمر در زمستان‌‌ها جمع می‌شدیم و در سعدآباد هم که در خود باغ. آن ته مجلس گویا شمس قنات‌آبادی و این‌ها صحبت می‌کردند و خودشان نجوا می‌کردند و اینها، یک چندبار شلوغ شد به طوری که فرمایشات اعلی‌حضرت شنیده نمی‌شد، در جلسه صحبت میکرند. یکی دوبار اعلی‌حضرت تذکر دادند و باز مثل کلاسی که شلوغ است تا اینکه اوقاتشان تلخ شد و یک مرتبه، سیگار می‌کشیدند یا عینک دستشان بود چه بود انداختند روی میز و جلسه را ترک کردند به صورت قهر کردن. خب اعلی‌حضرت رفتند و در این موقع مرحوم علا وزیر دربار بود، دیگر دکتر اقبال نخست‌وزیر شده بود، مرحوم دکتر اقبال، وقتی که ایشان تشریف بردند مسئله‌ای پیش ۀمد که حالا بین اعلی‌حضرت و مجلس اختلاف پیش آمده، خب اعلی‌حضرت باید مجلس را قاعدتاً منحل بفرمایند. بین خود وکلا هم تبادل نظر‌هایی شد بعضی‌‌ها ایراد به مجلسی‌‌ها می‌گرفتند که چرا باید حرف بزنند، بعضی‌‌ها ایراد به کمصبری اعلی‌حضرت می‌گرفتند که خب وکیل آمده حرف می‌زند مهم نیست، امثال این حرفها. تا بالاخره حل مسئله به این ترتیب به نظر رسید که هیئتی از مجلس بروند و از حضور اعلی‌حضرت معذرتخواهی بکنند. برای این موضوع یک جلسه خصوصی در مجلس تشکیل شد و این‌ طور قرار شد که هیئت رییسه مجلس بروند و معذرتخواهی بکنند و به همین ترتیب هم انجام گرفت. ولی در این جلسه، حالا این تمهید مقدمه قبلی بود یا همین‌ طور پیشآمده بود، کسانی به مرحوم سردار فاخر اعتراض کردند که خب وقتی شما آن شکلی با اعلی‌حضرت صحبت می‌کنید خب نتیجه جلسه هم این شکلی می‌شود بالاخره این‌ها که جوان هستند باید از پیرمردان تبعیت بکنند که به نظر می‌آمد تمهید مقدمه قبلی بود اصلاً جمع مسئله برای اینکه سردار یک قدری محدودتر بشود. به هرحال دوره بعدهم که مرحوم سردار فاخر انتخاب نشد. یعنی چرا، دوره بعدهم انتخاب شد ولی مجلس دیگر دوره بیستم دوام نیاورد و الا سردار فاخر انتخاب شد تا دوره بیست و یکم.

س- آن وقت این جلسات ماهیانه چه شد؟

ج- ادامه پیدا می‌کرد.

س- تا چه زمانی؟ کی تعطیل شد؟

ج- دیگر با دوره نوزدهم پایان پیدا کرد. در یکی از این جلسات ماهیانه که آن موقع باز می‌شد مطالبی به اعلی‌حضرت گفته بشود، خاطرم هست که خود من نسبت به وضع مأمورین جنگلبانی که در طالش خیلی مزاحم مردم می‌شدند به عنوان حفظ جنگل ولی در واقع نظر سوء استفاده داشتند و در قاچاق شرکت داشتند و اینها، مطالبی کفتم که به عرض‌شان رساندند. که به این ترتیب شروع شد اعلی‌حضرت ایراد فرمودند که این لایحه مربوط به جنگل مدتی است در کمیسیون‌‌ها مانده است و تصویب نشده است، آقای عماد تربتی که نایب رییس مجلس بود و در آن جلسه سردار فاخر چون در سفر بود به عرض رساند که این در کمیسیون دارایی معطل است و آقای دکتر جهانشاهی که رییس کمیسیون دارایی بود به عرض رساند که موادی در این لایحه هست که می‌خواهد بنگاه جنگل‌‌ها را از آن قانون محاسبات دولتی مستثنی بکنند و نظر مجلس بر این هست که اگر این طرز مفید به حال مؤسسات دولتی است خب باید تأمین داده بشود برای سایر مؤسسات، اگر نیست که دلیلی ندارد برای مؤسسه استثناء بشود. شاهنشاه فرمودند، «شما اطلاع ندارید. یک عده از وکلا که در امر سوءاستفاده از جنگل‌‌ها و قاچاق و این‌ها ذی‌نفع هستند آنها مانع تصویب لایحه هستند.» خب یکی از مناطق خیلی جنگلی مملکت در حوزه انتخابی من بود که حرف برخورنده برای من شد. من اجازه صحبت گرفتم و مطالب مفصلی آنجا مطرح شد که یک قدری هم شاید تند بود. به طوری که خاطره‌اش باقی مانده. مرحوم حسن خان وکیل رشت یا سناتور بود و مرحوم محمودخان محمودی وکیل فومن یا بندرپهلوی این‌‌ها از محترمین گیلان بودند این‌ها دوطرف من چون وکلای گیلان با هم نشسته بودیم و طرف من نشسته بودند.

س- حسن خان اکبر.

ج- حسن خان اکبر و محمودخان محمودی. این ژاکتی که تن من بود این دمش را از دو طرف گرفته بودند که بنشین اعلی‌حضرت اوقاتش تلخ می‌شود و بد است. مرحوم قائممقامالملک که سناتور بود و آن جلو نشسته بود هی ریشش را می‌خاراند و هی من را به اعلی‌حضرت نشان می‌داد که خب این شکلی است. مطالبی که من خدمت‌شان عرض کردم و حالا از جزییاتش بگذریم در هر حال این بود که این مأمورین جنگل خودشان با قاچاقچی‌‌ها شریک هستند و به چه ترتیب دارند عمل می‌کنند و جنگل‌‌ها هم از بین رفته و چه … و موجبات نارضایتی عمومی مردم را فراهم کردند که خیلی جای تأسف است و باید رسیدگی بشود و گزارشاتی که به عرضتان رسیده صحیح نیست. اعلی‌حضرت با وجود تذکر قبلی‌شان فرمودند که بله متأسفانه گزارشاتی هم در این زمینه رسیده که به این کار هم رسیدگی خواهد شد. چند روزی نگذشت که آقای سرلشکر اخوی که وزیر کشاورزی بود و روی سخن بنده هم نسبت به اعمال او بود، عوض شد یعنی دستور داده بودند که دکتر اقبال بگوید دیگر او در سلام عید شرکت نکند و کس دیگری را گذاشتند. نظایر این مسائل موراد بود که وقتی مطالبی را از عدم رضایت مردم با واقعاً سوء گردش کار در ادارات دران جلسات مطرح می‌شد مورد توجه‌شان قرار میگرغت. ولی خب آفتابی بود که سر بام بود دیگر یواش یواش در همان جلسات هم گاهی از اوقات تحمل شنیدن حرف‌‌ها را نداشتند به طوری که آقای خرازی وکیل تهران بود و با نسبتی که با یکی از کارکنان شهرداری داشت، که او را تصفیه کرده بودند و کنار گذاشته بودند، با دولت اختلافی پیدا کرده بود. در انجا ضمن صحبت خدمت اعلی‌حضرت راجع به بازار صحبتی پیشآورد که چند بار بازار می‌خواستند ببندند و من جلوگیری کردم که خیلی اعلی‌حضرت بر آشفتند و به تندی جوابش را دادند.

س- آن آقای خرازی است که در اتاق بازرگانی هم شرکت داشتند و بعدهم مثل اینکه انتخاب نشده بودند دوره بعد.

ج- بله. دوره بعد دیگر انتخاب نشدند. در این نوزدهم در حدی که مرحوم علا شرکت می‌کرد به عنوان رییس دولت حتی المقدور سعی داشت که مسائل مجلس و روابطش با دولت باز حد ظاهر به اصول دموکراسی برگزار بشود و به همین جهت در قبال فراکسیون‌های مختلفی که تشکیل شده بود، چون آن موقع هنوز احزابی تشکیل نشده بود، یک فراکسیونی به اسم فراکسیون سعادت ایران که طرفداران دولت بودند تشکیل شده بود و هر وقت از طرف مخالفین صحبتی می‌شد تلاش داشتند که از طریق خود مجلسی‌‌ها یک بحثی دربگیرد.

س- مخالفین کی‌ها بودند؟

ج- مخالفین مرحوم علا، جعفر بهبهانی و آقای شمسالدین قنات‌آبادی، عمیدی نوری و این‌ها بودند و دسته‌ای هم که از دوستان مرحوم دکتر اقبال در زمینهسازی برای آمدن ایشان بودند.

س- آنها تحت چه نامی بودند؟

ج- مشخص نبودند فراکسیون‌‌های مختلف بودند.

س- فقط سعادت ایران اسم داشت؟

ج- سعادت ایران طرفدار دولت علا بود.

س- شما توی کدام دسته بودید؟

ج- من هم در سعادت ایران سخنگوی آن فراکسیون بودم. ابتدا آقای قباد ظفر رییس این فراکسیون بود که البته انتخاب ایشان هم بیشتر به سبب نزدیکی و دوستی که با اعلی‌حضرت داشت برای اینکه در مورد لزوم بتواند تماسی بگیرد و یک تحقیقی از نظر ایشان داشته باشد. بعد از ایشان هم آقای رستم بختیار که او هم از آجودان‌های ایشان بودند.

یک خاطره دیگر از دوره نوزدهم باقی مانده که باز حکایت از یک مقداری توجه بیشتر به گفته‌‌ها و خواسته‌‌ها بود. دران دوره موضوع اتومبیل‌‌های دولتی یک مسئله مورد توجه بود برای اینکه دستگاه‌های دولت متهم بودند که از بودجه ضعیف مملکت تا کسی به جایی می‌رسد فوراً برای خودش اتومبیل‌های تفننی می‌خرد. به این جهت از ادوار قبل قانونی گذرانده بودند که خرید اتومبیل با تصویب کمیسیون بودجه مجلس باشد که احتیاج مبرم آن را کمیسیون تشخیص بدهد. در یک تابستانی بود که مجلس تعطیل بود و آقای فرود رییس کمیسیون بودجه بود، دعوتی فرستاد برای تشکیل جلسه. در آن جلسه کمیسیون لایحه‌ای برای خرید تعدادی کامیون اوردند، لیلاند که برای حمل و نقل قند و شکر وزارت دارایی تصمیم دارد که این کار را بکند. آقای دکتر حسین پیرنیا که از نایین وکیل بود، مطرح کرد که بهتر است وزارت دارایی یک گزارشی بیاورد برای اینکه ببینیم وقتی که این کامیون‌‌ها را بخرند با توجه به استهلاک و استخدام و پرسنل و همه چیز، تن، کیلومتر چقدر برای دولت تمام خواهد شد که اگر ارزانتر از وضع کنونی باشد که گاراژ‌ها حمل می‌کنند خب این کار را بکنیم. در غیر این صورت صحیح نیست کار‌هایی را که خود مردم می‌توانند بکنند دولت دکه‌ای بالای دکان مردم درست بکند.

صحبت به نظر معقول آمد و من هم طرفدار تأیید این نظر شدم. بحثی درگرفت و عده‌ای از وکلا را در کمیسون موافق نظر خودمان کردیم تا یکی از آقایان که در هر حال در این نوع مسائل همیشه دخالت داشت، با اجازه‌تان اسمش را نمی‌برم، راه افتاد از یک جا گوش یکی یکی وکلا گفت که این کامیون‌‌ها متعلق به اعلی‌حضرت است که در انگلستان پولی دارند و قرار شده که جنس از آنها در قبال گرفته بشود بنابراین باید این تصویب شود. به همین مناسبت من برآشفتم که به خصوص به همین جهت نباید این کار بشود و چون این نوع مصوبات باید با دو ثلث اعضای کمیسیون می‌شد از کمیسیون آمدند بیرون که از اکثریت دو ثلث بیافتد.

فرستادند عقب آقای شادمان، که آن موقع کارپرداز از مجلس بود و عضو کمیسیون بود در مجلس می‌شد او را پیدا کرد، او را بیاورند اگر هست خدا حفظش بکند و اگر فوت کرده خدا بیامرزدش آقای بیات ماکو هم که آدم صحیح‌العملی بود، پیرمرد خیلی سالمی بود، از دوستان ما عضو کمیسیون بود برای او یادداشتی فرستادم که از منزل تلفن کردند گویا یک ناراحتی پیش آمده شما باید فوراً خودتان را به منزل برسانید. توی راه مطلب را گفتم که نگرانی نداشته باشید برای این بود که کمیسیون از اکثریت بیافتد و نمی‌توانستم تمام مطلب را بنویسم به شما. موضوع از این قرار است و شما را به منزل می‌رسانم که خیال‌تان راحت بشود و بعد من خودم می‌روم به دنبال این کار. ایشان را رساندم به منزل و خودم رفتم به سعدآباد و همین آقای رستم بختیار آجودان کشیک بودند در آنجا. گفتیم مطلب را به این ترتیب به عرض اعلی‌حضرت برسانید که به فرض اینکه این کامیون‌‌ها متعلق به اعلی‌حضرت هم باشد به این طریق که یکی راه بیافتد زیر گوش اشخاص بگویند این یک کلاغ و چهل کلاغ توی این شهر دیگر برای اعلی‌حضرت حیثیتی نمی‌ماند، صحیح نیست این کار بشود. رستم حالا چی به عرض رساند که من خبر ندارم، دیدم آقای رستم بختیار خیلی سراسیمه از اتاق اعلی‌حضرت برگشت و تلفنی می‌کرد به وزیر دارایی آقای فروهر که اعلی‌حضرت می‌فرمایند کدام پدرسوخته از طرف من رفته و یک همچین مطلبی در آنجا عنوان کرده است موضوع چیست؟ آقای فروهر هم از آن طرف به آقای رستم بختیار گفته بود که به روایت خود آقای بختیار، من که در جلسه نبودم. آقای انواری که معاون وزارتخانه بوده و الساعه برگشته از مجلس گوشی را می‌دهم دست او. آقای انواری هم گفته بود که بله همچین حرفی کسی نزد، البته خود انواری که به ایماء و اشاره صحبت می‌کرد ولی آن آقای وکیل که شاید هم خودش با لیلاند ارتباطی داشت نمی‌دانم چه حسابی بود گفت که بله آقای بوربور نگذاشت جلسه تشکیل بشود، معلوم شد که اسم من را نمی‌دانسته فکر می‌کرده من بوربور هستم. خب همین جواب را هم آقای بختیار به عرض اعلی‌حضرت رساندند اما به هرحال دیگر آن لایحه مطرح نشد، هیچ‌وقت دیگر تصویب نشد. حالا به فرض اگر که این کامیون‌ها روی زدوبند مأمورین دولتی و آن وکلا می‌خواست خریده بشود با این اقدام جلویش گرفته شد. اگر هم گفته آن وکیل صحیح بود و مربوط به ایشان می‌شد که باز ایشان دیگر ملاحظه کردند و مطلب منتفی شد.

س- لیلاند مثل اینکه مربوط به آقای (؟) اسدی بود؟

ج- از همان موقع یا بعدش من نمی‌دانم چون این واقعه مربوط به ۱۳۲۶، ۱۳۳۷ یا ۱۳۳۸ این‌ طور‌ها است. دولت آقای دکتر اقبال بود برای اینکه بعد آقای ناصر ذوالفقاری که معاون نخستوزیر بود یک جلسه‌ای در مجلس جزییات این موضوع را از من می‌پرسید گویا از طرف اعلی‌حضرت خواسته شده بود که این را تحقیق کنند که چه است. حالا بخیر گذشت. خاطرات دیگری که از آن دوره باقی است، دران دوره بعد از اینکه مرحوم علا از نخست‌وزیری مجدداً به وزارت دربار منصوب شد و آقای دکتر اقبال نخست‌وزیر شد و نحوه کار آقای دکتر اقبال هم بیشتر به تظاهر و استظهار به قدرت و مرحمت اعلی‌حضرت بود و بیاعتنایی به مجلس و مردم، اینجا صحبت مردم پیش آمد البته مرحوم دکتر اقبال جنبه‌‌های مختلفی داشت. به مردم نمی‌خواست بیاعتنایی بکند ولی به قدرت علاقمند بود اتکا بکند چون یک روز صبح زود که با ایشان، خیلی صبح زود به نخست‌وزیری می‌رفت ساعت پنج و شش درست نمی‌دانم ولی به هرحال صبح خیلی زودی بود، قرار ملاقات داشتیم در دفتر نخست‌وزیری ایشان را دیدم و مقدار زیادی کاغذ‌های متفرقه روی میزشان بود و ضمن صحبت خودشان نسبت به توجه به خواسته‌‌های مردم می‌گفتند که همین حالا این کاغذی را که من دارم می‌خوانم کاغذ یک سپوراست و من روزی چندصدتا از این کاغذ‌ها صبح می‌آیم می‌خوانم و روی همه آنها هم دستور می‌دهم. که خدمت ایشان گفتم من هم تصادفاً از این قبیل کاغذ‌ها از طالش دارم ولی روی تجربه‌ای که دارم به شما عرض می‌کنم که وقت نخست‌وزیر صرف خواندن این نامه‌‌ها نباید بشود. فرمی داشتم که برای خودم درست کرده بودم به ایشان هم توضیح دادم که همه این کاغذ‌ها در سه جمله می‌شود خلاصه بشود که نویسنده‌اش کیست، مطلبش چیست و شما زیرش دستور می‌دهید. لازم نیست تمام این تعریف‌هایی که از خود شما به وسایل مختلف … مع‌هذا خب آقای دکتر اقبال حتی یک دفعه در مجلس هم در جواب استیضاح همین آقای دکتر حسین پیرنیا اظهار کردند که تا موقعی که اعلی‌حضرت برنگرند از مسافرت من جواب استیضاح شما را نمی‌دهم. در حالی که طبق آیین نامه داخلی مجلس برای جواب استیضاح دولت یک وقت معین و محدودی دارد که بلافاصله در جلسه بعد باید تاریخ جواب‌گویی را تعیین کند. تصادفاً دران سفر من خودم در خدمتم اعلی‌حضرت به سبب هواپیمادی KLM یا Alitalia بود KLM بود تصور می‌کنم یا Alitalia که نمایندگی آن با ما بود و اعلی‌حضرت آن موقع با این هواپیما‌ها سفر می‌کردند من به جهت احترام به اعلی‌حضرت خودم در این سفر‌ها می‌رفتم با آن هواپیما، در بیروت بودیم. گویا کامیل شمعون آن موقع رییس جمهور بود و از اعلی‌حضرت دعوت کرده بود و مرحوم اتابکی هم سفیر بود در آنجا. به هرحال در آن ایام به مرحوم علا توجه دادیم که این نحوه کار دولت موجب عدم رضایت مردم می‌شود که سعی دارد که همه چیز را فقط با استظهار به قدرت اعلی‌حضرت جواب‌گویی کند. چون حتی مرحوم دکتر اقبال ضمن صحبت دریکی از این جلسات یکی به او عنوان کرد «احسنت» گفته «احسنت شما هم احتیاجی ندارم.» با اجازه از اعلی‌حضرت مرحوم علا جلساتی تشکیل داده بود که اعلی‌حضرت آن جلسات را به عنوان جمعیت چای خوران عنوان می‌کردند و هر از چندی این چند نفر که هفت هشت ده نفر بودیم مرحوم عبدالله انتظام بود، مرحوم حبیبالله آموزگار بود که سناتور بود، مرحوم دکتر امیرحکمت بود، نمی‌دانم حیات دارد یا فوت کرده، آقای دکتر بیانی بود که سناتور بود، آقای دکتر محمدعلی هدایتی بود که بعداً وزیر دادگستری شد، آقای جمشید آموزگار بود که بعداً نخست‌وزیر شدند ولی در آن موقع تصور می‌کنم ایشان معاون وزارت بهداری بودند، آقای قاسم رضایی بود که نماینده مجلس بود، مرحوم مطیع الدوله حجازی بود که سناتور بود، آقای سپهبد باتمانقلیچ بودند. این ده دوازده نفر با خود بنده علل نارضایتی‌‌ها را در جلساتی مطالعه می‌کردیم و مطالبی تنظیم می‌کردیم بعد یک جلساتی در خدمت خود اعلی‌حضرت می‌نشستیم و به فرمایش خودشان چای می‌خوردیم و بحث می‌کردیم.

س- این را آقای علا ترتیب داده بود.

ج- بله.

س- بانی‌اش …

ج- بانی‌اش آقای علا بودند. از این جلسات چند خاطره جالب مانده.

س- این از کی شروع شد و از کی تا کی این جلسات طول کشید؟

ج- این جلسات یکی دوسالی در دوران اوایل دولت دکتر اقبال بود که مرحوم دکتر اقبال هم غیرمستقیم حالا از چه طریقی؟ از طریق دوستان درباری‌اش فقط شنیده بود که ما می‌رویم خدمت اعلی‌حضرت به اتفاق آقای انتظام. در یک ملاقاتی به کنایه و دلخوری عنوان کردند، «مطمئن باشید شما نمی‌توانید که آقای انتظام را نخست‌وزیر بکنید، از جلسات شما خبر دارم چون من اعلی‌حضرت را معتقد کردم که کسانی که سنشان از اعلی‌حضرت بیشتر است باطناً به اعلی‌حضرت اعتقاد ندارند. حالا اگر خودت بخواهی نخست‌وزیر بشوی شانس تو بیشتر است.» من اصلاً در این جهت نبودم. «بعد از من دیگر نخست‌وزیری که مسن‌تر از اعلی‌حضرت باشد مطمئن باشید که نخواهد داشت.» خب باز در آن جریان هم، چون شخصاً مرحوم دکتر اقبال را دوست می‌داشتم با تمامی نکاتی که صحبتش می‌شود بحثی داشتیم که این کار صحیحی نیست. حالا برگردیم سر جلسات، جلسات متعددی صحبت کردیم که اعلی‌حضرت را توجه بدهیم به اینکه خودشان رأساً تصمیمی نگیرند و در امور ممکن است کسانی که گزارش می‌دهند خدمت ایشان مطالب را طوری تنظیم کرده باشند که خب خوش آیند قرار بگیرد ولی جهات ضعفی هم داشته باشد که در ذهن اعلی‌حضرت نباشد و تصویب نفرمایند. بهتر است کسانی، مشاورینی باشند که مطالبی که به عرض‌شان می‌رسد با این مشاورین بحث کنند روشن بشوند. با تمام حساسیتی که موضوع داشت در آن جلسه نمی‌دانم چطور شد مرحوم علا خیلی بی‌مقدمه گفتند که نتیجه مذاکرات اخیرمان به اینجا رسیده است که اعلی‌حضرت شخصاً در امور دخالت نفرمایند و مشاورین برای خودشان انتخاب بکنند که این‌ها از هر جهت آدم‌های بی‌نظر و شایسته و بی‌غل و غشی باشند و خودشان هم داعیه‌ای نداشته باشند که بتوانند خدمتی به اعلی‌حضرت بکنند. این مطلب خیلی اعلی‌حضرت را برانگیخت و ناراحت شدند به طوری که با تندی فرمودند، «این دنباله همان بحثی است که می‌خواهند برای من قیم تعیین کنند یا اینکه کسانی از خارجی‌ها دستور بگیرند و برای من تکلیف تعیین کنند» و اسم بردند. گفتند بله، «دونفر را هم برای این منظور در نظر گرفته بودن یکی حسنعلی‌خان قره گوزلو، یکی آقاخان بختیار که خب هردو این‌ها سرسپرده انگلیسی‌ها هستند.» بعد از توضیحاتی که خدمت ایشان داده شد از طرف سایر اشخاص شاید خود من هم مطلبی گفتم …

س- پس دنبالش گرفته شد.

ج- بله. که خیر نیتی نیست. حداقل مطلب این است که فرضاً اگر شهردار تهران که حالا انتصابی است چیزی به عرض‌تان می‌رساند یک توضیحی از شهردار قبلی هم خواسته بشود که چرا و در زمان خودش این کار را نکرده است، یک توضیحی هم از شهرداری که بعداً مورد نظرتان هست که انتخاب بفرمایید بکنید که آیا او که بعد می‌آید سر این کار می‌تواند این کار را دنبال بکند یا نه؟ اعلی‌حضرت روشن بشوند، راجع به وزارت‌خانه‌‌های دیگر هم همین شکل. بعد با آن شرم حضور و انسانیت فوق العاده‌ای که ذاتاً اعلی‌حضرت داشتند یک مرتبه قیافه تغییرکرد و به یک صورتی درصدد معذرت خواهی از مرحوم علا برآمدند که حالا شما حسن نیت دارید و متأسف هم هستم اسمی که بردم یکی از اینها، آن حسنعلی خان قره گوزلو برادرزن آقای علا بود، نسبتی با شما دارند هیچ نیتم نبود. البته بله این مشاورین خوب هستند ولیکن بدی آن این است که بعد از یک مدتی همه‌اش از آدم می‌خواهند که پس چرا آن کاری که ما گفتیم نشد. کما اینکه اسم بردند از آقای خواجه نوری.

س- ابراهیم خواجه نوری.

ج- بله ابراهیم خواجه نوری. که یک مطالبی را با ایشان یا با جمعی از امثال ایشان صحبت می‌کردیم بعد یک روزی به خودشان هم مشتبه شده بود که ما از این‌‌ها می‌خواهیم تکلیف تعیین بکنند. ولی مع‌هذا خب مرحوم علا در این زمینه پیگیر شد که همه جای دنیا با مشورت کار بهتر انجام می‌گیرد. حالا که صحبت ایشان پیش آمد یک کار دیگری هم که به اوضاع کنونی ایران بستگی پیدا می‌کند از آن مرحوم به خاطرم آمد، این واقعه شلوغی تهران که به دستیاری خمینی در ۱۳۴۲ که مرحوم آقای علم نخست‌وزیر بودند. مرحوم علا آن موقع هم باز وزیر دربار بود. شنیدم که بعد از این واقعه آن مرحوم فردای آن روز یک جلسه‌ای تشکیل می‌دهد از زعمای قوم که گفتند آقای صدرالاشراف و آقای سپهبد یزدان پناه و آقای احتمالاً وارسته و سروری و از این قبیل و شاید هم آقای شریف‌امامی و انتظام در آن جمع بودند و تز مطلب این بوده است که اکنون بین مردم و ارتش از یک طرف، بین روحانیت و سلطنت از یک طرف شکافی پیش آمده است و بهتر است که یک صلاح اندیشی بشود و به یک ترتیبی این را نگذاریم که ریشه پیدا بکند. شایع شد، صحت و سقم آن را نمی‌دانم ولی شایع شد که آقای سپهبد یزدان پناه و آقای شریف‌امامی بلافاصله مطلب را… یا در همانجا اعتراض می‌کنند که شما چطور بدون اجازه اعلی‌حضرت این جلسه را تشکیل دادی یا مطلب را به عرض اعلی‌حضرت می‌رسانند به طوری که فردا صبح که در فرودگاه اعلی‌حضرت به یکی از سفر‌های داخلی می‌رفتند شاید همدان بوده یا قم بوده برای کار‌های اصلاحات ارضی یا چیزی، آقای علا وقتی مطلب را به عرض می‌رساند اعلی‌حضرت با اوقات تلخی و تشددی اظهار اطلاع قبلی می‌کنند و می‌گویند بهتر است این اشخاص که جمع شدند وگفته‌هایشان همه را بریزید در توالت و سیفونش را هم بکشید. این موجب تکدر علا می‌شود و همان مطلب هم موجب برکناری علا از وزارت دربار می‌شود.

س- وگویا آقای انتظام او هم از شرکت نفت…

ج- از مرحوم انتظام من موضوع را خودم شنیدم بعداً. آقای انتظام آدم خیلی دوست داشتنی بود و خیلی وارسته. در یکی از همین جلسات چای خور‌ها که خدمت اعلی‌حضرت می‌رسیدیم مرحوم انتظام مطلبی گفت که نمودار طرز فکر و بیانش است.

س- عبدالله انتظام.

ج- عبدالله انتظام. صحبتی از نارضایتی‌‌ها بود و اعلی‌حضرت این را دلیل نارسایی و ناتوانی دستگاه تبلیغاتی دانستند که نمی‌توانند مردم را نسبت به مسائل روشن بکنند و فرمودند که از این به بعد خیال داریم خودمان مرتباً با روزنامه‌نگاران مصاحبه بکنیم.

در آن جلسه مرحوم انتظام مطلبی گفت داستان سیاهی که بچه‌ای را به بغل داشت و بچه گریه می‌کرد. این بیشتر به خودش می‌چسباند. به او گفتند که بچه از تو می‌ترسد بگذارش زمین خودش گریه‌اش بند می‌آید، این را با یک لطف و طنزی برای اعلی‌حضرت گفت که مردم از دخالت اعلی‌حضرت ناراضی هستند. شما هم می‌خواهید خودتان در روزنامه اعلام بکنید؟ که باز با سابقه زودتأثری اعلی‌حضرت به ترتیبی من به عرض‌شان رساندم که در هرحال شخص اعلی‌حضرت و فرمایشات اعلی‌حضرت را ملت ایران یک مقام ثابت و صحبت‌های تغییرناپذیری می‌شناسند در صورتی که به اقتضای سیاست ممکن است که نظرات اعلی‌حضرت تغییر پیدا بکند. منظور این است که اگر این فرمایشات را بفرمایید وزیر خارجه‌تان یا دولت بگوید هر وقت هم خواستید آنها عوض می‌شوند آنها عوض می‌کنند. جهت این هم که من این صحبت را کردم این بود که خود اعلی‌حضرت روی سخن‌شان به من برگشت. فرمودند، «بله این متصدیان تبلیغات بلد نیستند که درست صحبت بکنند. کما اینکه ما در آلمان بودیم و رامبد هم آنجا همراه ما بود» در آن سفر هم، در سفر آلمان، که ایشان تشریف برده بودند باز به سبب همان نمایندگی هواپیمایی من در آن سفر شرکت داشتم. چون آن موقع هنوز هواپیمایی ملی ایران نبود و اعلی‌حضرت بیشتر ترتیب سفرهایشان را من می‌دادم ولی به سبب هواپیمایی KLM نه اینکه توجه خاصی به من باشد چون نمایندگی KLM با من بود من ترتیب دادم. فرمودند، «بله فلان کس هم در آن سفر در آلمان بود و دیدند که ما صحبتی با روزنامه نگاران آلمانی کردیم بدون اینکه تحفه‌ای، کادویی چیزی هم به آنها داده بشود خیلی خوب تنظیم کردند و اثر کرد.» که در جواب من عرض کردم که خب به این سبب که ممکن است که سیاست‌هایی تغییر کند ولی در نظر ملت ایران فرمایشان اعلی‌حضرت نباید تغییر بکند. درهر حال راجع به انتظام مرحوم بحث بود با این سابقه طرز بیان مرحوم انتظام که آزاد صحبت می‌کرد، گویا بعد از این جلسه به طوری که خود مرحوم انتظام بعداً برای من تعریف کرد چندبار اجازه شرفیابی برای مسائل نفت می‌خواست چون رییس شرکت نفت بود که به بعد موکول می‌شود تا بعد در یک جلسه‌ای که گویا به زوریخ یا مونیخ باید می‌رفتند که مجدداً می‌گویند بعد از اینکه از سفر برگشتید که انتظام اظهار می‌کند که نه من باید نظر اعلی‌حضرت را بدانم در این مذاکرات و الا کاری که انجام شد پس من نمی‌روم. می‌پذیرند او را. در این جلسه حالا نحوه صحبت چطوری بوده که انتظام عرض می‌کند که گویا از من مکدر هستید و شاید مربوط می‌شود به آن جلسه یا چه بوده که خود اعلی‌حضرت می‌فرمایند لابد جوابش را هم شنیدید؟ یک همچین حرفی زدند راجع به این موضوع. انتظام حالش به هم می‌خورد. از اعلی‌حضرت در همان حالی که قدم می‌زدند اجازه می‌گیرد که من حال ندارم می‌نشینم اگر اجازه بفرمایید. و می‌نشیند و اعلی‌حضرت هم خب طبعاً تشریف می‌آوردند و می‌نشینند پشت میز. بعد عرض می‌کند که اعلی‌حضرت می‌توانید بنده را از همین جا بفرمایید ببرند تیرباران کنند ولی این را خدمت‌تان عرض کنم اگر دیگران خدمت‌تان عرض نمی‌کنند همان قدری که اعلی‌حضرت نسبت به مملکتان علاقمند هستید هر فرد ایرانی می‌تواند خودش را علاقمند و به همین دلیل حق اظهارنظر برای خودش قائل می‌شود حالا می‌خواهد شما خوشتان بیاید می‌خواهد بدتان بیاید. خب باز اعلی‌حضرت با آن تاکت و برداشت‌های خیلی آقا منشی که داشتند به یک نحوی از مرحوم انتظام دلجویی می‌فرمایند و جلسه را برمی‌گردانند به صحبت‌های نفت و اینها. ولی مع‌هذا باز شایع شد که روز آخری که سلام آخر بوده به یک مناسبتی انتظام در آنجا ضمن تبریک و مطالبی که عنوان می‌کرده به نمایندگی مؤسسات وابسته، چون همیشه رییس شرکت نفت این کار را می‌کرد، عبارت‌هایی هم در اینکه کار نفت کار مهمی است و با تدبیر و تأمل باید انجام بگیرد…