روایت کننده: آقای هلاکو رامبد
تاریخ مصاحبه: یازدهم آگوست ۱۹۸۳
محل مصاحبه: شهرنیس- فرانسه
مصاحبه کننده: حبیب لاجوردی
نوار شماره: ۹
بعد بودجه را که مرحوم منصور آورد به مجلس بعد از این صحبت موقعیتی پیش آمد که برای سر و صورت دادن به حزب مردم که صحبتش شده حالا خودش هم تشکیل بشود نطق نسبتاً مفصلی ما فراهم بکنیم و خاطرم هست که دوازده سیزده ساعت من راجع به آن بودجه من صحبت کردم، نه از جهت محتویات مطلب، شاید از جهت میزان و کمیت خیلی مورد توجه جراید قرار گرفت چون آن بریده جراید را که میفرستادند به علت نبودن مطلب در امور سیاسی این را خیلی بهش توجه کرده بودند.
اما مهمترین واقعه این دوره به نظر من همان لایحه مصونیت مستشاران آمریکایی بود. این لایحه، لایحهی خیلی کوتاهی بود، در ضمن چند سطر یک امتیازاتی به مستشاران نظامی و سیاسی یا نظامی آمریکایی که در خدمت دولت ایران بودند میداد. ولی در این لایحه به موادی از کنوانسیون وین اشاره شده بود که چون دولت ایران الحاقش به کنوانسیون وین تا آن تاریخ به تصویب مجلس نرسیده بود طبعاً باید اول آن کنوانسیون وین تصویب میشد بعد این لایحه. و روی عجله و شاید بیتجربگی و یا اتکاء بنفسی که مرحوم منصور داشت روزی برای تصویب این لایحه که در مجلس مطرح بود خودش به مجلس آمد. دو سه نکته در این جریان از خاطر من میگذرد که هر کدام آن در سهم خودش شاید شایان توجه است. این لایحه ابتدا در مجلس سنا تصویب شد و متأسفانه سناتورهای محترم که از هر جهت تجربه و سوابق و اطلاعاتشان در هر حال مقدم به مجلسی بود که به این ترتیب تشکیل و از این افراد تشکیل شده بود هیچ انعکاس خاصی از بحث اینها پیش نیامد.
ولی من وقتی مطالب را دیدم چند کار کردم. یکی اینکه برای اینکه درست درک بکنم روح موضوع چیست به مرحوم دکتر متین دفتری که هم سناتور بود و هم نماینده ایران در کنوانسیون وین بود و رفته بود مراجعه کردم. مرحوم دکتر متین دفتری هیچ راه دستش نبود که در این مطلب وارد بشود و با وجود اینکه معروف بود آدم تحصیلکردهای است و آدم با سابقهای است و یک مدتی نخستوزیر بوده است، وزیر دادگستری بوده در هر حال موضوع را خیلی به بیعلاقگی برگزار کرد. به وسیله آقای فردوست که آن موقع قائممقام سازمان امنیت بود من یک شرحی خدمت اعلیحضرت یا کتباً عرض کردم یا شفاها مطالبی را با او در میان گذاشتم که عواقب ناشی از این لایحه از جهت داخلی ارتش و اشکالاتی که اصلاً این مسئله ممکن است پیش بیاورد مطرح کردم. از تیمسار فردوست جوابی نرسید. به وسیله آقای پروفسور عدل که دبیر کل حزب مردم بود و حزب مردم هم سرو صورتی پیدا کرده بود و ایشان دیگر مورد قبول و احترام همه اعضاء حزب بودند و از نزدیکان و معاشرین تقریباً همه روزه مرحوم شاه بودند به وسیله ایشان مطالبی را عرض کردم. مقارن همان روزی که این لایحه در مجلس طرح میشد هم آقای فردوست و هم آقای پروفسور عدل به من تلفن کردند و اطلاع دادند که اعلیحضرت فرمودند که مانعی ندارد اینها از نظر گذشته و مصلحت این است که این تصویب بشود. احتمال شخصی من این است که بیشتر توجیه مرحوم منصور روی خوشخدمتی که میخواست به آمریکاییها بکند به خصوص دوستی ایشان داشت به اسم آقای راکول که وزیر مختار آمریکا در ایران بود که آن موقع من هنوز ندیده بودمش و نمیشناختمش، بعد البته ایشان را دیدم. در یک کوکتل خداحافظی که ترتیب داده بود شاید ایشان هم برای شناختن من مرا به آن جلسه دعوت کرده بود همدیگر را دیدیم. به هرحال این لایحه در آن روز مطرح شد و اقای عدل و فردوست هم این تلفن را اطلاع داده بودند که اعلیحضرت مانعی در تصویب این نمیبینند. ابتدا آن کنوانسیون وین مطرح شد. به نظر بنده آمده بود که با این لایحه هر چه با جار و جنجال بیشتر مخالفت بشود به مصلحت اعلیحضرت است. برای اینکه لااقل در خارج این شکل انعکاس پیدا میکند که وکلا که جرأت نمیکنند بر علیه خواست اعلیحضرت اقدامی بکنند پس لابد خود اعلیحضرت نسبت به این موضوع بیطرف هستند و این دولت است که علاقمند است. نتیجتاً در آن موضوع کنوانسیون وین برای اینکه خود آن چند سطر لایحه کوتاه روشن بشود، خیلی بحث زیادی در گرفت و چند نفر از وکلا یکی همین آقای صادق احمدی حقاً همکاری کردند یعنی از این منفردین چون صادق احمدی جزو حزب مردم نبود. خود آن مهندس بهبودی و تعداد زیاد دیگری از وکلا همکاری کردند و این بحث طولانی شد. این بحث طولانی شد تا نزدیک چهار و پنج یا سه و چهار بعد از ظهر یعنی مجلسی که از ساعت نه شروع شده بود و نخستوزیر آمده بود و فکر میکرد، شنیدیم که ایشان به کسانی در نخستوزیری گفته بودند نمیدانم برای نیم ساعت دیگر بر میگردم، خیلی ساده برگزار میشود نشد و مرحوم منصور هم یکی از آن اشخاصی بود مثل مرحوم دکتر اقبال یا تیمسار حسن اخوی که وزیر کشاورزی بود هیچ حوصله نگهداشتن خودش را در جوابگویی نداشت. در هر مطلبی فوراً اینها علاقه داشتند بروند پشت تریبون و همین تکرار بالا رفتن پشت تریبون مرحوم منصور یک مقداری موجب جلب توجه وکلایی که نسبت به این موضوع قبلاً بیاطلاع و بیاعتنا بودند شد. تا خود لایحه که مطرح شد دو سه صحنه پیش آمد که این از صحنههای فراموش نشدنی است. بنده آنجا صحبتی کردم و برای توجه دادن مرحوم منصور آخر صحبتم را با یک شعری پایان دادم که الساعه همه شعرش کامل خاطرم نیست ولی کم و بیش این بود:
مکن کاری که دنیا تنگت آید جهان با این فراخی تنگت آید
چون فردا نامه خوانان نامه خوانند تو نام خود ببینی ننگت آید
این را برای ایشان خواندم و خب شاید یک قدری هم عصبانی بودم و این لایحه را که زدم روی تریبون و بیایم پایین لایحه خورد به گوشه تریبون و افتاد توی صورت مرحوم منصور که من همچین نیتی نداشتم. وکلا هم دیگر خیلی برانگیخته شده بودند. مسئله جالب توجه احساسات وطن پرستی وکلا است که با وجود اینکه خب میدانستند که وقتی دولتی که به این صورت اینها را به مجلس آورده است و خودش همکاری را میکند و دولت اعلیحضرت است و در هر حال در این جهت است یک آمادگی زیادی من در مجلس دیدم که این لایحه را رد میکنند، با تمام رودربایستی. منتهی اکثر اینها وحشت داشتند که خب اسمشان آنجا معلوم میشود.
آن ده دوازده نفر حزب مردم به انضمام یکی دو نفر از همان منفردین تقاضای رأی مخفی کردیم، و چون این وکلا هم تازه کار بودند و رأی مخفی را نمیدانستند برای راحتی خیال اینها و تمهید مقدمهای به عنوان استفسار ما مدتی وقت را گذراندیم که آقای رییس مجلس درست توضیح بدهد که رأی مخفی چه جوری گرفته میشود که اینها مطمئن بشوند که هیچ نوع نمیشود که فهمید کی رأی چه داده است. وقتی به این مرحله درآمد رأی گرفتند و از تعدادی که رأی گرفتند هفتاد و خردهای رأی موافق بود و شصت و خردهای رأی مخالف، یک همچین ارقامی و به این ترتیب گفتند تصویب شد. در صورتی که خب یک تفسیر دیگری این مسئله داشت که تعداد رأی ممتنع جزو مخالف حساب میشود و در رأی مخفی به این صورت است که وقتی کسی را میخوانند اسمش را یعنی در جلسه حضور دارد، وقتی که تعداد آرا کمتر از آن است یعنی این حاضر به رأی دادن نشده و ممتنع است یعنی نه موافق بوده و نه مؤتلف. خب آنها را به حساب نیاوردند. ما گفتیم رد شد و آنها گفتند تصویب شد. در هر حال مرحوم منصور با نگرانی خاطر شدید و عصبانیتی رفت. ما هم که تمام مدت در صحنه بودیم وقتی بیرون آمدیم دیدیم که چون ساعت پنج بعد از ظهر بود آن پشت اتاقهای عقب فرستادند یک نان و یک پنیر مختصری فراهم کردند و وکلا یک سد جوع آنجا میکنند، که از آن به بعد این مسئله موجب شد که آییننامه مجلس را اصلاح کردند که هیچ جلسهای بیشتر از چهار ساعت یا پنج ساعت، درست خاطرم نیست، نباید یکسر ادامه پیدا بکند مگر اینکه مجلس خودش تصویب بکند. خب لایحه به این ترتیب گذشت و وقتی ما رفتیم به حزب مردم آن شب تحت تأثیر احساسات خیلی ابراز احساسات و کف زدنها و اینها برقرار شد ولی از دنبالهاش خبر نداشتیم. فردا صبح از آقای ملکشاه ظفر و سایرین که به مناسبتی در قصر بودند شنیدیم که اعلیحضرت به صورت فوقالعاده بیسابقهای از این حرکت بیفرمانی مجلس عصبانی شدند و حتی به ملکشاه و اینها، که بیچارهها یا شاید اصلاً غایب بودند یا سهمی در این کار نداشتند، خیلی ناسزا گفتند: «شماها حالا شدید وطن پرست؟ این کاپیتالاسیون را پدر من لغو کرد. حالا شماها دارید این حرفها را میزنید؟» خیلی ناراحت بودند و گویا فردا یا پس فردای آن روز مقارن روز تولد اعلیحضرت بود که یک سلامی بود. من از منزل آمدم بیایم بیرون سپهبد گیلانشاه فرمانده نیروی هوایی که همان روزها چند روزی بود بازنشسته شده بود کاری با من داشت و سررسید. خب من به ملاحظه ایشان سلام نرفتم و برگشتیم یک چند دقیقه نشستیم توی منزل و بعد از راه انداختن ایشان با عجله خودم را رساندم به کاخ گلستان و دیدم که سلام وکلا تمام شده است و دستجات بعدی آمدند و همه میگویند به اصطلاح شوخی: «پیاتاند.» گفتم که چه خبر است؟ گفتند که اعلیحضرت فوقالعاده متغیر هستند از اوضاع و وقایع و صحبتهایی کردند که مربوط به کارهای شما میشود. خب من از طرفی خوشوقت شدم که نبودم که یک دفعه ایشان تغییری چیزی بکنند. و از طرف دیگر هم تعبیر کردم که برای ایشان چنین سوءتفاهمی نشود که یک لجاج و عناد و مقاومتی در مقابل شخص ایشان است. به یکی از این درباریها آقای گیتی که آنجا بود گفتم خاطر شما باشد که من برای تبریک تولد آمدم نه اینکه دیگر اصلاً یاغی شده باشم. آقای گیتی گفت شما که خودتان را جزو بازرگانان هم می دانید به مناسبت آن کار آزادی که دارید شرکت بکنید در هر حال خودتان را یک جوری نشان بدهید که اعلیحضرت ببینند شما آمدید. تشکیل جلسه بازرگانان به این ترتیب بود که اول شرکت نفت میایستاد و آقای دکتر اقبال و بعدهم گویا روزنامه نگاران و مطبوعات که اگر اشتباه نکنم که آقای مسعودی خیر مقدمی میگفتند و بعد هم دیگران، اتاق بازرگانی که آقای جعفر اخوان به چه مناسبتی… آنجا در رأس آنها بود. من را که دید، خب من هیچوقت سابقه نداشت که جزو بازرگانان شرکت بکنم، آمد خواهش و التماس که تو با آن سابقه جزو ما نایست اسباب دردسر است. خب من برای اینکه ایشان را هم ناراحت نکنم و واقعاً هم جزو بازرگانان نبودم آخرین نفر بازرگانان ایستادم. بعد از اینها اتاق صنایع و معادن میایستادند که آقای عضد آنجا اینها را اداره میکرد. نتیجتاً آقای عضد پهلوی دست من ایستاده بود آن نفر اول. دیدم آقای عضد شرح بسیار مفصلی از سپاسگزاری و ستایش همه صاحبان صنایع و شخص خود ایشان در مورد عنایتهایی که شاهنشاه کردند و چه و چه تهیه کرده که خودش یک ربع بیست دقیقهای طول میکشد که این شرح را آقای عضد بخواند. اگر قرار بشود که اعلیحضرت اینجا جلوی ما یک ربع یا بیست دقیقه بایستند و سرتاپای ما را نگاه کنند با این سابقه من از آقای عضد خیلی خواهش کردم که شما تو را به ارواح آن اجداد پادشاه خودت از این مسئله سپاسگزاری صرف نظر کن. گفت که نه نمیشود، این را ما در جلسه صنایع تصویب کردیم که من حتماً باید بخوانم و چه و چه. تا اعلیحضرت تشریف آوردند. اعلیحضرت که تشریف آوردند آقای دکتر اقبال اولین تبریکات را عرض کرد. ایشان یا وسط صحبت را قطع کردند یا بلافاصله آن کاغذ را گرفتند و به یک جواب کوتاه سردی قناعت کردند و بعد آقای عباس مسعودی که بیرون آمد گویا اصلاً مجال صحبت نداند و با آن حالت عصبانیت آمدند و طوری رد شدند که آقای عضد هم هوا را پس دید و از قرائت نامهی اعمال خودداری کرد و به خیر گذشت و شاید هم من به طوری سر را پایین آوردم که اصلاً رو در روی اعلیحضرت نشویم برای اینکه خب ایشان یک اعتراضی میکردند و مطلبی میگفتند، گر چه در طبیعت ایشان اصولاً این خشونتها نبود خب جوابگویی که نمیشد کرد صحیح هم نبود، گذشت. ولی بعد ما شنیدیم که ناراحتی اعلیحضرت تنها راجع به آن مسئله لایحه نبود. در همان روز مقارن این جلسهای که ما بودیم در قم یک تشنجاتی بود و آقای خمینی هم در آنجا بالای منبر مطالبی میگوید، که البته من آن موقع آشنایی به اسم خمینی نداشتم اصلاً، که گویا با بیسیم مرتباً اعلیحضرت در جریان قرار میگیرند و فوقالعاده عصبانی و ناراحت از آن موضوع هستند، منحصر به مسئله کار لایحه نبوده است.
س- او هم گویا اشارهای به این لایحه کرده بود.
ج- بله بعد از چند روز دیدیم شب نامهای آقای دکتر بقایی چاپ کردند و در آنجا این مطالب و از جمله آن قسمتی از صحبتهای من و آن شعر و اینها را هم در آنجا ضمیمه کردند و نتیجتاً یک بادی به این آتش زدند. دیگر در دوره مرحوم منصور مطلب خاصی به خاطر ندارم چون دوران کوتاهی هم آن مرحوم تصدی نخستوزیر را داشت که با درگذشتش خاطرم میآید آقای ناصر یگانه خیلی صحبت کوتاه خوبی که تهیه کرده بود در مجلس خواند و حکایت از خب ادامه وضع و ثبات اوضاع و آرامش خاطر داشت. بعد از ایشان که آقای هویدا، هویدا شد و برای مدت سیزده سال با ایشان دیگر سرو کار داشتیم.
Leave A Comment