روایتکننده: آقای دکتر کریم سنجابی
تاریخ مصاحبه: هفدهم اکتبر ۱۹۸۳
محل مصاحبه: شهر چیکو- کالیفرنیا
مصاحبهکننده: ضیاءالله صدقی
نوار شماره: ۱۰
پس از سه ماه مبارزه انتخاباتی سخت در کرمانشاه که نه تنها خودم به عنوان نماینده اول انتخاب شدم، بلکه سه نفر دیگر نمایندگان آن استان نیز از طرفداران جبهه ملی انتخاب شدند و چنین پیروزی نمایانی به دست آمده بود. در روز اول مراجعت به تهران، مستقیماً به زیارت آقای دکتر مصدق رفتم. ایشان برخلاف انتظار نه تنها روی خوشی نشان نداد، بلکه با ناراحتی و شکایت گفت: «این چه شخصی بود که برای وزارت فرهنگ معرفی کردید؟» گفتم آقا من یک استاد دانشمند و نیکنام دانشگاه و یک فرد موجه و طرفدار نهضت ملی را جزء جمعی دیگر خدمت شما معرفی کردم. اگر او کجخلقی داشته و یا نتوانسته با شما همکاری کند، چه تقصیری متوجه من است. اختلاف آنها بر سر مسائل اداری بود.
س- بر سر مسئله دبیرستان البرز و دکتر مجتهدی پیش آمد.
ج- بله. بر سر دبیرستان البرز و دکتر مجتهدی بود. بعد از ایشان آقای دکتر مصدق، دکتر آذر را انتخاب کردند که خوشبختانه دکتر آذر رضایت خاطر ایشان را تا آنجایی که من اطلاع دارم به نهایت خوبی جلب کرد. حال باز برگردیم بر سر مطلب.
راجع به حکومت مصدق و پیشامدهای آن زمان تا به آنجا رسیدیم که بعد از تشکیل آن حکومت بلافاصله دولت انگلیس به قانون ملی شدن نفت اعتراض کرد و اعتراضنامهی شدیدی به دولت ایران داد. دولت هم بلافاصله جوابی بر طبق اصول حقوق بینالملل و اختیارات ملی هر دولت به انگلیس داد. آمریکا هم در آنموقع علاقه نشان میداد که طرفین با مدارا و مسالمت به اختلافشان خاتمه بدهند. انگلیسها تهدید جنگی کردند. تهدید حرکت دادن کشتیها و این حرفها، ولی دولت ایران به توپ و تشر آنها توجهی نکرد. ما متوجه بودیم که آنها نمیتوانند در این موقع به یک چنین عملی دست بزنند. این بود که دولت انگلیس به دیوان لاهه شکایت برد و از آن دیوان تقاضای صدور قرار موقت برای عدم اجرای قانون ملی شدن نفت کرد. موقعی که دیوان شکایت دولت انگلیس را برای ما فرستاد و برای رسیدگی به آن اعلام وقت کرد، صحبتهایی دربارهی آن در هیئت وزرا شد و با بعضی از حقوقدانان و وکلاء دادگستری مشاوراتی به عمل آمد و لایحهای برای جواب به دادگاه لاهه تهیه شد که آن لایحه را اصولاً آقای حسن صدر تنظیم و با آهنگ جذاب خویش قرائت کرد و بیشتر جنبه احساسی و هیجانی داشت مبنی بر اینکه ایران مظلوم شده و مورد تجاوز استعمارگران قرار گرفته و از حق قانونی خویش استفاده کرده است. لایحه از لحاظ ادبی و احساسی خیلی خوب بود ولی جنبه حقوقی محکم نداشت. دکتر شایگان نماینده ایران و با حسن صدر به لاهه رفتند و به آنها هم دستور داده شد که به عنوان نماینده رسمی ایران در جلسه شرکت نکنند. همهی اینها شاید پیشبینیهای درستی نبود. به هر حال، نظر به اینکه ما آمادگی کافی نداشتیم و این دو نفر رفیق ما هم که به آنجا میرفتند، حدود مأموریتشان درست مشخص نبود. دیوان لاهه بدون رسیدگی به صلاحیت خود بر طبق درخواست دولت انگلیس علیه ما رأی داد و قرار توقیف موقت عملیات اجرایی مربوط به قانون ملی شدن نفت را در مورد شرکت نفت انگلیس صادر کرد. وقتی این قرار به ما ابلاغ شد و در هیئت وزرا مورد بحث قرار گرفت، بنده موضوع صلاحیت دیوان لاهه را مطالعه کرده بودم. شما میدانید که صلاحیت دیوان لاهه و شناسایی صلاحیت آن برای دولتها اختیاری است یعنی هر دولتی حق دارد در حدود مالکیت خودش به ترتیبی که مقتضی میداند، صلاحیت دیوان لاهه را نسبت به خودش قبول بکند و یا بعضی مسائل را استثنا بنماید. بنابراین، بنده به این مطالعه مشغول شدم که ما صلاحیت دیوان لاهه را در مورد دعاوی مربوط به ایران به چه ترتیب و تا چه حدودی شناختهایم. بنده قانونی را که مجلس ایران راجع به قبول صلاحیت آن دیوان درباره ایران وضع کرده و عین آن قانون ترجمه شده و به عنوان شناسایی صلاحیت آن نسبت به ایران به سازمان ملل ابلاغ شده بود، مطالعه کردم و دیدم بر طبق آن قانون دیوان ابداً حق رسیدگی و صلاحیت رسیدگی به این موضوع را ندارد. در هیئت وزرا این نکته را مطرح کردم که این دیوان تا موقعی که صلاحیت خودش محرز نشده نمیتواند و حق هم ندارد که یک قرار موقت در اینباره صادر بکند. بنده که این حرف را زدم خیلی مورد توجه قرار گرفت. آقای دکتر مصدق گفت: «ما به عنوان اعتراض بایستی صلاحیت دیوان را اصلاً پس بگیریم و یک لایحه قانونی به سازمان ملل بفرستیم». بعد پرسید: «کدامیک از آقایان مأمور تهیهی این لایحه خواهد شد؟» و سپس اشاره به من کرد و گفت: «ایشان باید بنویسند». بنده شب که به منزل آمدم تا ساعت سه بعد از نیمه شب نشستم و یک لایحه در هفت صفحه تنظیم کردم و دلایل عدم صلاحیت دیوان را برای رسیدگی به این موضوع بر مبانی حقوق بینالمللی توضیح دادم و نتیجه گرفتم که چون دادگاه بدون توجه به صلاحیت خود به تقاضای دولت انگلستان قراری علیه ما صادر کرده که صلاحیت آن را نداشته به این مناسبت ما قبول صلاحیت دیوان را پس میگیریم و قرار صادر شده را نیز غیرقانونی و بیاثر میدانیم. خوشبختانه مطالعاتی که بنده در این مورد کردم و لایحه که نوشتم فوقالعاده کافی و درست بود و حال آنکه در آن موقع بنده به عواقب آن و اینکه ممکن است این لایحه بعداً مورد استفاده و استناد قرار بگیرد، توجه نداشتم. صبح زود آقای دکتر مصدق با حال خسته به من تلفن کرد و گفت: «کاری کردید؟» گفتم بله. حاضر است. گفت: «بیاورید و بیایید اینجا». بنده آنجا رفتم و ایشان روی تختخواب دراز شده بود. آن هفت صفحه را برای ایشان خواندم. بلند شد اشک در چشمش حلقه زد و صورت مرا بوسید. تلفن به آقای کاظمی وزیر خارجه کرد و گفت: «دکتر سنجابی کار ما را ساده کرده است» و او را احضار کرد. کاظمی آمد و من متنی را که نوشته بودم به ایشان دادم. آقای دکتر مصدق گفت: «بدهید این را ترجمه کنند و همین را به سازمان ملل ابلاغ کنید». حالا آقای کاظمی با ذوق ادبی و ذوق سیاسی خود در آن تغییراتی داد یا خیر بنده خبر ندارم، ولی یقین دارم که اکنون نیز باید آن اوراق که به خط من نوشته شده و پیشنویس لایحه میباشد باید در بایگانی وزارت خارجه موجود باشد.
خلاصه، این اعتراضنامه قانونی را ما به سازمان ملل فرستادیم و به قرار صادر شده از طرف دیوان لاهه ترتیب اثر ندادیم. از آن پس دولت انگلیس به شورای امنیت شکایت کرد و آقای دکتر مصدق به این فکر افتاد که خودش در این کار شرکت کند و یک هیئتی با خودشان به آمریکا ببرند. جزو افرادی که برای همراهی در خدمت ایشان انتخاب شدند، یکی بنده بودم. کتابچه یا لایحهای از طرف شورای امنیت برای ما فرستاده شده بود که محتوی بر اعتراضنامه و شکایت دولت انگلیس بود. بنده آن را گرفتم و مطالعه کردم. مدت یک هفته بعدازظهرها به وزارتخانه نمیرفتم و روزی چند ساعت در منزل خود مینشستم و در پاسخ به آن شکایتنامه یک لایحه در قریب بیست صفحه ترتیب دادم. وقتی هیئت نمایندگی ما انتخاب شد و حرکت کردیم در آن هیئت اشخاصی را که به یاد دارم اگر اشتباه نکنم، اینها بودند. اللهیار صالح، دکتر شایگان، بقایی، دکتر متین دفتری، عباس مسعودی، شجاعالدین شفا که آن وقت رئیس تبلیغات ما و گناه انتخابش بر گردن من بود.
س- شجاعالدین شفا را شما معرفی کرده بودید؟
ج- متأسفانه بلی. چون شجاعالدین شفا عضو حزب میهن ما و در کمیتهی مرکزی آن حزب بود و من او را جوانی سرشار از ذوق و وطندوست میشناختم.
همینکه طیارهی ما به راه افتاد، بنده خدمت دکتر مصدق رفتم. در طیاره یک قسمت مخصوص برای ایشان ترتیب داده بودند که تختخواب داشت و روی آن دراز میکشیدند. و یک حائل و پرده هم داشت که از قسمتهای دیگر جدا بود. به ایشان گفتم که من در این مدت مشغول مطالعه این موضوع بوده و یک لایحهی جوابی به شکایتنامه انگلستان تهیه کردهام. گفت: «خدا سلامتتان بدارد، حالا حاضر است؟» گفتم بله. گفت: «بیاورید و بخوانید». بنده در خدمت ایشان نشستم و قریب یک ساعت بیشتر یا کمتر آن لایحه را قرائت کردم. بسیار خوشحال شد. بلند شدند و آمدند و به آقایان دیگر گفتند: «دکتر سنجابی کار ما را آسان کرده است، شما همین لایحه را بگیرید، بخوانید و اصلاحاتی که لازم میبینید در آن بکنید. بعد هم آن را به مترجمها بدهید». ما هم مترجم فرانسه با خودمان برده بودیم و هم مترجم انگلیسی. بله آقایان صالح، دکتر شایگان، متین دفتری، دکتر بقایی و دیگران نشستند و مشغول مطالعه آن لایحه شدند جرح تعدیلی در آن وارد کردند تا رسیدیم به نیویورک. در آنجا، نمایندگان ما یکی آقای انتظام بود و دیگر دکتر علیقلی اردلان.
س- نصرالله انتظام.
ج- بله. نصرالله انتظام. در واقع، این نمایندگان دولت آن کمکی که باید در راهنمایی به ما و در شناختن اشخاص و ارتباط با اشخاص به ما بکنند، نکردند. ما یعنی دکتر شایگان و من به وسیله یکی دیگر از نمایندگان ما یعنی آقای دکتر عبده با یک کارشناس بینالمللی و کارشناس حقوقی، که از دانشگاه هاروارد یا از دانشگاه نیویورک فارغالتحصیل شده و یک جوان یهودی بود، مرتبط شدیم. او از ما خواهش کرد که اسم او را نبریم و لایحه دفاعی ما که به وسیله مترجمین خود ما ترجمه شده بود، از لحاظ سبک انشاء و عبارات تجدیدنظر کرد و صورت منظمتری به آن داد و در ازای آن فقط هزاروپانصد دلار گرفت که به دستور آقای دکتر مصدق، بنده که ضمناً خزانهدار هیئت بودم، چک به ایشان دادم.
س- این کار را آقای نصرالله انتظام و دیگران که نماینده ایران در سازمان ملل بودند، انجام ندادند؟
ج- نخیر. خلاصه، در جلسهی شورای امنیت آقای دکتر مصدق به فرانسه نطق مختصری ایراد کرد و بعد با حالت هیجان خطاب به اعضای شوراگفت: «ملت ایران ملت مظلومی است. شما به این ملت رحم بکنید و نگذارید که زورگویان این ملت را که بر خاکستر سیاه نشسته است از بین ببرند». بعد از ایشان متن لایحه ما را آقای اللهیار صالح خواندند. از آن پس نمایندگان مختلف مذاکره و صحبت و اظهارنظر کردند. نماینده دولت شوروی اظهار داشت که اگر شورای امنیت بخواهد علیه ایران رأی صادر کند وتو خواهد کرد. نماینده فرانسه پیشنهاد کرد که چون این دعوا در دیوان لاهه مطرح شده و چون دولت ایران اعتراض به صلاحیت دیوان دارد، تا موضوع صلاحیت دیوان لاهه رسیدگی نشده، رسیدگی به این امر در شورای امنیت متوقف گردد. به پیشنهاد نماینده دولت فرانسه رأی گرفتند و تصویب شد و این در واقع پیروزی بزرگی برای ایران بود، زیرا شورای امنیت دعوای دولت انگلیس را متوقف ساخت. در همین زمان که ما در نیویورک بودیم و بعد از آن به واشنگتن رفتیم. در آنجا از رادیو شنیدیم که انتخابات جدید انگلستان صورت گرفته و چرچیل از حزب محافظهکار پیروزی یافته و نخستوزیر انگلستان شده است. فوراً متوجه شدیم که وضع تازهای در دنیا پیش آمده و ما با مشکلات جدید مواجه خواهیم شد. در واشنگتن که بودیم آقای دکتر مصدق با وزیر خارجه آمریکا اچسن و با مکگی معاون او و با ترومن رئیسجمهور آمریکا مذاکرات و صحبتهایی کردند و توجه آنها را از لحاظ جهانی و حقوق انسانی و از لحاظ اینکه ملت ایران حق دارد که از منابع خود استفاده کند، جلب کردند و رویهمرفته هرچند دولت آمریکا پشتیبانی رسمی از موضع انگلیس میکرد، ولی در ضمن هم قبول داشت که به حقوق ایران تجاوز شده و سعی میکرد به نحوی شرکت نفت را که آن همه سوءاستفاده کرده و دولت انگلستان را وادار کند که روش خود را نسبت به ایران تعدیل کند. بنابراین، در آن زمان تا حدی به صورت ملایم و نه به صورت کمک و پشتیبانی جدی دولت وقت آمریکا که در دست دموکراتها بود، تمایل به تقویت ایران نشان میداد. بنده این مطلب را فراموش کردم عرض کنم که قبل از اینکه ما به شورای امنیت بریم، دو هیئت نمایندگی از طرف انگلیس به ایران آمدند. هیئت اول تنها از طرف شرکت نفت بود، زیرا دولت ایران خود را مستقیماً با آن شرکت طرف میدانست و نه با دولت انگلیس. برای مذاکرهی با آن هیئت نمایندگانی از طرف دولت انتخابشدند که بنده هم جزو آنها بودم. از مذاکرات با نمایندگان شرکت نفت نتیجهای حاصل نشد، زیرا آنها، آنچنان آموخته به غرور استعمارگری و اندیشه سودطلبی و بیاعتنایی به مردم استثمارزده بودند که حاضر نمیشدند چیزی درباره ملی کردن بگویند و یا بشنوند و حال آنکه نمایندگان ایران میخواستند آنها را به مذاکراه دربارهی نحوه پرداخت غرامت بکشانند.
در این موقعها، هاریمن شخصیت سیاسی معروف آمریکا سفری به ایران کرده و با مصدق مذاکراتی به عمل آورده بود. برای بار دوم با کوششهای دولت آمریکا قرار بر این شد که هیئت مجددی از طرف انگلستان تحت سرپرستی استوکس وزیر درجه اول کابینه آن دولت به ایران بیاید و از طرف دولت آمریکا هم هاریمن میانجی و میاندار باشد. آنها به ایران آمدند و باز آقای دکتر مصدق هیئتی را معین کردند که در این هیئت از اعضای دولت آقای وارسته وزیر دارایی و آقای سیدباقرخان کاظمی وزیر خارجه و بنده وزیر فرهنگ بودیم، اعضای دیگر هیئت ما تا آنجا که به خاطر دارم دکتر متین دفتری، مهندس حسیبی و دکتر شایگان بودند. ریاست هیئت ما را وارسته وزیر دارایی بر عهده داشت. در آنجا پس از مذاکرات و تعارفاتی که به عمل آمد، هیئت نمایندگی انگلستان پیشنهادی عرضه کردند مبنی بر اینکه یک نوع ملی شدن را قبول دارند و برای ادارهی امور نفت یک شرکت ایرانی تشکیل شود، ولی آن شرکت اختیارات و نمایندگی را به یک شرکت انگلیسی بدهد که مانند یک چتری بر سر آن باشد و بتواند امور مربوط به اداره و استخراج و فروش نفت را در دست داشته باشد. هیئت نمایندگی ایران این پیشنهاد را رد کرد و دکتر مصدق به آنها گفت: «که ما یک نوع ملی شدن را قبول نداریم، ملی شدن را به معنی حقیقی آن میخواهیم».
بنده به خاطر دارم در شبی که ضیافتی به احترام آنها در کاخ نیاوران داده میشد، در آن مهمانی نطق نماینده ایران را در برابر آن آقایان بنده کردم. من به هاریمن خطاب کردم و گفتم: «شما نماینده یک دولت دموکرات و آزادیخواه هستید، با سوابقی که دولت شما با ما چه از دوره ویلسون و چه در دوران روزولت داشته، ما از شما انتظار داریم که وظیفهی جهانی خود را با رعایت عدالت انجام بدهید». به استوکس هم گفتم: «شما نماینده حزب کارگر هستید. شما در گذشته همیشه ایران را به منزله سنگری برای حفظ منافع خود دانستهاید. من از شما سؤال میکنم که اگر ایران سنگری برای منافع شما بوده، چرا نمیخواهید این سنگر آباد و آزاد و محکم باشد و چرا باید یک خرابه باشد. ما جز این تقاضایی نداریم که از منابع ملی خودمان به نفع ملت ایران استفاده کنیم و با دنیای غرب هم روابط دوستانه در حدود استقلال خود داشته باشیم. شما که نماینده یک حزب کارگر هستید و خودتان در داخل کشورتان منابع متعددی را ملی کردهاید، چرا به این حق ایران توجه نمیکنید». این سخنرانی بنده خیلی آن شب مورد توجه نمایندگان ایران قرار گرفت و به آقای دکتر مصدق گزارش دادند و ایشان روز بعد به من گفتند: «شما ریاست هیئت نمایندگی ایران را به عهده بگیرید». بنده خدمت ایشان عرض کردم وزیر معارف را به این کار چهکار. این کار یا باید بر عهدهی وزیر دارایی باشد یا وزیر دادگستری و یا وزیر خارجه و بنده آنچه از عهدهام برآید، انجام خواهم داد.
ضمناً باید این نکته را همین جا تذکر بدهم برخلاف آنچه آنها در آمریکا و انگلیس و جهان انتشار میدادند که دولت ایران بدون در نظر گرفتن پرداخت غرامت نفت را ملی کرده است، علاوه بر آنکه این امر در قانون ملی شدن کاملاً پیشبینی شده و مصدق هم قبول آن را مکرر اعلام داشته بود. انگلیسها به هیچوجه حاضر نبودند که حتی دربارهی آن مذاکره بکنند. هاریمن و استوکس چندبار با خود دکتر مصدق نیز گفتوگو کردند. مصدق حتی به آنها گفته بود که حاضر است تمام کارمندان فنی انگلیسی شرکت نفت را بر سر کارهایشان نگاه بدارد ولی آنها باید در خدمت دولت ایران و شرکت ملی نفت باشند. با بینتیجه ماندن مذاکرات و پیشنهاد مسخرهی یک نوع ملی شدن مصدق اعلام کرد که برای اجرای قانون چارهای جز خلع ید از شرکت غاصب نفت ندارد و بدینمنظور هیئتی از جمله حسین مکی و مهندس بازرگان را برای اجرای خلع ید، عازم مناطق نفتی کرد. انگلیسها هم به تصور اینکه عمل اداره و استخراج و تصفیه نفت بهکلی تعطیل خواهد شد دستور دادند که تمام اتباع آنها از کارهای خویش کنارهگیری کنند و آماده ترک ایران بشوند. بدینترتیب، از مذاکرات با هیئت استوکس و هاریمن هم نتیجهای حاصل نشد و از آن پس بود که انگلیسها به شورای امنیت مراجعه کردند که تفصیل آن گذشت. موقعی که ما در واشنگتن بودیم اضطرابات و هیجاناتی در دانشگاه تهران برپا شده بود، دانشجویان اعتصاب کرده و اعضای شورا را در محل دانشگاه توقیف کرده بودند.
س- اعتصاب تودهایها را میفرمایید؟
ج- بله. اعتصاب تودهایها. شورای دانشگاه را توقیف کرده بودند. این بود آقای کاظمی که قائممقام دکتر مصدق در تهران بودند، تلگراف کردند و دکتر مصدق به من امر کرد که زودتر از واشنگتن حرکت کنم و به ایران برگردم. بنده زودتر از آنها برای رسیدگی به کارهای فرهنگ و دانشگاه به ایران برگشتم و به هر ترتیبی بود آن سر و صداها را خواباندیم. همانطور که قبلاً توضیح دادم یکی، دو ماه قبل از آنکه عمر مجلس به پایان برسد، بنده از آقای دکتر مصدق خواهش کردم که چون بیشتر وقت من در کارهای مربوط به نفت صرف میشود و علاوه بر این، در مجلس لازم است که ما نیروی قویتری داشته باشیم. اجازه بدهید که از کار وزارت فرهنگ کنارهگیری و در انتخابات کرمانشاه شرکت بکنم، شاید از این لحاظ بتوانم خدمت مفیدتر و بهتری انجام بدهم که این را آن روز توضیح دادم و ایشان هم باید آن شرایط قبول کردند و آقای دکتر محمود حسابی وزیر فرهنگ شدند.
بنده به کرمانشاه که رفتم اواخر پاییز بود و تقریباً تمام مدت زمستان جریان آن انتخابات طول کشید. متأسفانه استانداری که ما در آنجا داشتیم، با اینکه از وابستگاه آقای صالح بود و خودش را منسوب به ما میدانست، ولی در واقع، برای مخالفین ما کار میکرد. این استاندار آقای تیمسار شیبانی بود. او فوقالعاده در امر انتخابات کارشکنی و مداخله کرد. من به آقای دکتر مصدق تلگراف کردم و به ایشان اطلاع دادم، به اللهیار صالح که وزیر کشور بود، خبر دادم و بالاخره با مقاومتهایی که کردیم و جنبش عمومی مردم کرمانشاه که بیش از سیهزار نفر به استقبال بنده آمده بودند در آن انتخابات که فوقالعاده آزاد و همگانی بود هر چهار نفر نماینده استان کرمانشاه از جبهه ملی انتخاب شدند و تمام نمایندگان دورههای گذشته که در انتخابات شرکت کرده بودند، شکست خوردند و بنده توانستم با یک پیروزی نمایان در روز عید نوروز به تهران برگردم و به زیارت دکتر مصدق بروم.
س- آقای دکتر، اسم کوچک تیمسار شیبانی چه بود؟ یادتان میآید؟
ج- کاظم شیبانی بود.
بله. اوایل سال ۱۳۳۱ بود که انتخابات دورهی هفدهم هنوز در بعضی از شهرستانها جریان داشت. در سال ۱۳۳۰ و در اوایل سال ۱۳۳۱ بیش از هشتاد نفر نماینده انتخاب شده بودند که از جمله تمام ۱۲ نفر نمایندگان تهران از جبهه ملی انتخاب شدند و در رأس آنها حسین مکی بود، ولی چون دربار و ارتش به حکم دربار مداخله میکردند و جمعی از نمایندگان غیرواقعی مردم به تحمیل همین فرمانداران و مأمورین ارتش و شهربانی با دستورهای مستقیم و غیرمستقیم که از عناصر درباری صادر میشد، انتخاب شده بودند و دربار کوشش داشت که به همان ترتیب در انتخاب بقیه نمایندگان مداخله کند و محرک آن در این امر سیاستهای ذینفع خارجی بودند دکتر مصدق احساس خطر کرد و تصمیم گرفت که انتخابات را در همان هشتادوچند نفری که انتخاب شده و حد نصاب قانونی را دارا بودند، متوقف کند. نمایندگان همه در تهران جمع شدند و مجلس هفدهم تشکیل گردید. در همان اوایل سال ۱۳۳۱ که هنوز چند جلسه بیشتری از کار مجلس نگذشته و هیئت رئیسه آن هم انتخاب نشده بود که آقای دکتر مصدق اعلام کردند که باید برای دفاع از حقوق ایران در موضوع صلاحیت دیوان دادگستری بینالمللی به لاهه بروند. بنده را خواستند و با من مشورت کردند که چه اقدامی باید بکنیم؟ بنده بایستی اقرار بکنم که به ایشان عرض کردم رفتن ما به دیوان لاهه به منزله رفتن گوسفند است به پای خودش به قربانگاه. اینقدر وحشت داشتیم از آن قرار ناحقی که قبلاً دیوان بدون توجه به صلاحیت خودش صادر کرده بود که بیم آن داشتیم این بار نیز ما را در مذبح استعمار جهانی قربانی بکنند. دکتر مصدق به من جواب داد: «اگر درصد شانس ده شانس یا پنج شانس داشته باشیم من باید این کار را که مصدق هستم انجام بدهم که فردا ملت ایران نگوید که یک شانسی در اینجا بود و من در انجام آن کوتاهی کردم». بعد از من پرسید: «شما با من میآیید؟» گفتم اگر بنده را لازم بدانید در خدمت خواهم بود. این بود که در هیئت دوم هم که به دیوان لاهه رفتیم تقریباً همان اشخاص سابق بودند به اضافهی دکتر حسین فاطمی وزیر خارجه و منهای دکتر متین دفتری. از جمله اعضای هیئت اللهیار صالح، انتظام، شایگان، بقایی و مهندس حسیبی بودند. از روزنامهنگاران نیز نماینده روزنامه اطلاعات، نماینده روزنامه کیهان و حسن صدر بودند. وقتی که وارد لاهه شدیم آقای دکتر مصدق بنده و دکتر شایگان را خواست و یک کتابچه مانندی را که در حدود بیست و پنج صفحه کمتر یا بیشتر به خط ریزنوشته بشده بود به ما داد و این کتابچه نوشتهی دکتر متین دفتری بود راجع به شیوهی دفاع در دیوان لاهه. اساس و مبنای دفاع بر این بود که چون قرارداد ۱۳۱۲، قراردادی را که رضاشاه با انگلیسها مجدداً بسته بود، یک قرارداد کرهی یعنی اجباری است و به حکم زور و حکومت دیکتاتوری بر ملت ایران تحمیل شده است قدرت قانونی ندارد. آقای دکتر مصدق یک کارتون بزرگ از تلگرافاتی که در آن زمان وزارت کشور به شهرستانها صادر کرده و در آن تلگرافهای محرمانه دستور انتخاب افراد معین برای هر یک از شهرستانها داده شده بود با خود آورده بود با ترجمه آنها به زبان فرانسه که آنها را به عنوان دلیل به دیوان ارائه بدهد. ایشان آن لایحه و آن کارتن را به ما دادند. بنده بعد از مطالعه خدمت ایشان گفتم جناب دکتر من با این شیوه دفاع به هیچوجه موافق نیستم و این دفاع ما را به محکومیت میبرد. گفت چرا؟ گفتم برای اینکه ما احتیاجی به آن نداریم. علاوه بر این استناد به اینکه قراردادی کرهی و اجباری بوده رفع مسئولیت از ما نمیکند، در واقع، ما تصدیق به وجود قرارداد کرده منتها از دادگاه خواستهایم که به غیرقانونی بودن آن رسیدگی کند و این خود به منزلهی دعوت دادگاه برای رسیدگی است و حال آنکه اصلاً ما این دادگاه را صالح برای این امر نمیدانیم. بهعلاوه، بنده در این مورد سؤالی دارم و آن این است آیا دو دولتی که با هم جنگ میکنند و یکی از آنها مغلوب میشود و دولت غالب بر او یک قرارداد صلح تحمیل میکند، آیا آن قرارداد صلح کرهیتر است یا این قراردادی که ما به هر کیفیت با انگلیسها بستهایم. گفت: «واضح است که آن قرارداد به اصطلاح صلح دولت شکست خورده، اگر روزی زورش برسد میتواند با اتکاء به قدرت خود قرارداد را اجرا نکند ولی مطابق حقوق بینالمللی نمیتواند بگوید این قرارداد قانونی نیست. علاوه بر این در این مدت ده، پانزده سال دوران رضاشاه ما پنجاه تا، صد تا، دویست تا قرارداد با همهی دولتهای جوان بستهایم بیش از هزار قانون در این مدت، در همین مجلسهای ما، مجلسهایی که همه به همین ترتیب انتخاب شدهاند به تصویب رسیده است. اگر آن حکومت قانونی نبوده، لااقل تصدی حکومت داشته و به اصطلاح حقوقی Gouvernment de fait بوده است. همین قانونی که ما اکنون میخواهیم به آن استناد کنیم که بر طبق آن دیوان لاهه صلاحیت رسیدگی به این دعوی را ندارد، قانونی است که از همین مجلسهای ما وضع شده است. در این بین پروفسور رولن نیز وارد شد. بنده در یادداشتهای دکتر بختیار دیدم که نوشته است گویا رولن را او معرفی کرده است. این ادعا مطلقاً و صددرصد کذب محض است. رولن فقط از طرف حسین نواب سفیر کبیر ما در لاهه که با او مذاکره کرده بود، به دکتر مصدق معرفی شده بود. وقتی که پروفسور رولن به لاهه آمد، ما دربارهی شیوهی مدافعه با او صحبت کردیم. او به دکتر مصدق گفت: «ایراد و بحث دربارهی کرهی بودن قرارداد به منزلهی پذیرفتن صلاحیت و دعوت کردن دادگاه برای رسیدگی به اعتبار یا عدم اعتبار آن است و این به هیچوجه به صلاح شما نیست و نیازی هم به آن نیست». وقتی که رولن هم این نظر را تأیید کرد دکتر مصدق هم از آن موضوع به کلی صرفنظر کرد. بعد موضوع انتخاب قاضی اختصاصی ایران برای شرکت در دادگاه مطرح شد. ما چندان نظر موافقی با آن نداشتیم زیرا امیدی به رسیدگی دیوان نداشتیم. پروفسور رولن به دکتر مصدق گفت: «شما حتماً باید قاضی انتخاب کنید زیرا اولاً این قاضیها انسانند، عدم شرکت شما را یک نوع توهین به خود تلقی میکنند. بهعلاوه، در نزد خود فکر خواهند کرد شما که خودتان ذیحق هستید و حق قضاوت و رأی دارید از دادن رأی خودتان خودداری میکنید و حق رأی از خودتان سلب میکنید، آنها چرا باید کاسه گرمتر از آش بشوند. دوم اینکه حضور نماینده از شما در آنجا ممکن است بسیار مؤثر در افراد دیگری باشد. سوم اینکه فرضاً طوری پیش بیاید که از چهارده تا قاضی هفت رأی به یک طرف و هفت رأی به طرف دیگر باشد و اتفاقاً رأی رئیس دادگاه علیه شما باشد، شما آنوقت به ملت ایران چه جوابی خواهید داد که میتوانستید یک نفر به اینجا بفرستید و اکثریت را ببرید و نکردید. دکتر مصدق گفت: «آقا من تسلیم شدم». بنده خارج از مهمانخانه بودم، نمیدام برای چه کاری رفته بودم، وقتی که برگشتم سر پلههای مهمانخانه به دکتر بقایی برخوردم. گفت: «تبریک میگویم». گفتم چه تبریکی؟ گفت: «شما به نمایندگی ایران به عنوان قاضی دیوان لاهه در این دعوا انتخاب شدید» . خدمت آقای دکتر مصدق رسیدم ایشان هم همین حرف را به من گفتند. گفتم با کمال افتخار انجام وظیفه میکنم. روز بعد با رئیس دادگاه ملاقات کردم او به من گفت: «شما از امروز باید فراموش کنید که ایرانی هستید. شما از این تاریخ یک قاضی هستید و باید مثل یک قاضی عمل کنید و ارتباطتان را هم با مقامات ایرانی قطع کنید.
س- به این علت که قضات دادگاه لاهه نماینده دولتها نیستند؟
ج- بله. در آن زمان پیشامدی شد که شاید نقل آن کم و بیش تفریحی باشد. روزی یکی از افراد معتبر هیئت ما به من گفت: «یک خانم دانمارکی مقالهای بسیار مفصل درچند صفحه در یک روزنامه کثیرالانتشار نوشته و دفاع از حق ایران کرده و خیلی علاقهمند است که شما را ببیند». گفتم بسیار خوب. رفتیم و با آن خانم در کافهای ملاقات کردیم. وقتی که بنده رفتم و او را دیدم که مانند یکی از ستارگان درجه اول سینما، خانمی است در حدود بیست سال، بسیار آراسته و زیبا. با من به گرمی آغاز صحبت و سپس خواهش کرد که او را به دیوان معرفی کنم که شاید در آن شغلی به او بدهند. بلافاصله پیش خود گفتم پناه به خدا میبرم اعوذبالله از شری که ممکن است برای من ساخته شده باشد. بلافاصله تلگراف کردم به تهران و از خانمم خواهش کردم که فوری حرکت کند و به لاهه بیاید. برای اینکه فکر میکردم اگر فردا عکس مرا با این خانم بگیرند و در بعضی از مطبوعات چاپ بکنند چه رسوائی بر سر قاضی ایران خواهد آمد. بدینترتیب، دیگر راهی برای ارتباط او با خودم باقی نگذاشتم. خانمم یک یا دو روز بعد به لاهه آمد و اتفاقاً رئیس دادگاه هم مرا برای این کار تحسین کرد و گفت: «بسیار کار خوبی کردید که خانمتان را آوردید.». بله بعد از آنکه مذاکرات در جلسات دیوان آغاز شد و نماینده ایران پروفسور رولن در چهار، پنج جلسه و نماینده انگلیس که گویا دادستان کل آن کشور بود، دلایل خود را درباره عدم صلاحیت و صلاحیت دادگاه به تفصیل بیان کردند و خلاصه نظر خود را به دادگاه دادند. کار جلسات علنی دادگاه به پایان رسید و هیئت نمایندگی ایران در خدمت آقای دکتر مصدق به تهران برگشت و بنده در آنجا ماندم. آقای دکتر مصدق، دکتر محمدحسین علیآبادی را هم که همراه هیئت نمایندگی بود، آنجا گذاشتند که اگر کمکی لازم باشد به بنده بکند. از روز بعد، جلسات خصوصی مشاوره دیوان شروع شد. قاعده دیوان لاهه این است که وقتی در موضوعی بحث میکنند اول از تازهترین قاضی شروع میکنند و در آخر رئیس دادگاه نظر خود را اعلام میکند. پس از مختصر مشاورهای تصمیم اتخاذ شد که بحث و رأی دیوان منحصر به موضوع صلاحیت باشد و لاغیر. بعد از آن رئیس دادگاه از من که تازهترین قاضی بودم خواست که نظر خود را راجع به صلاحیت دادگاه اظهار کنم. بنده از ایشان خواهش کردم که اگر برخلاف مقررات نیست چون من تازه وارد هستم و ترتیب بحث اینجا را نمیدانم موافقت بکنید که من روز دیگر در اینباره بحث بکنم. ایشان تقاضای مرا پذیرفتند و قضات دیگری شروع به صحبت کردند. سه قاضی در آن روز صحبت کردند که از آنها دو قاضی به نفع ما اظهارنظر کردند و یکی به زیان ما. روز بعد، بنده هم با مدارکی که تهیه کرده بودم و اتفاقاً سعی کرده بودم که دو سه تا از کتابهای استادان حقوق بینالملل را که در آن دیوان شرکت دارند از آن جمله: کتاب حقوق بینالملل پروفسور بادوان فرانسوی را در قسمت حق حاکمیت دولتها و حق ملی کردن و حدود حاکمیت دولتها مورد استناد قرار بدهم. لایحهای را بر طبق آن مآخذ ترتیتب داده و در اول جلسه قرائت کردم. وقتی که آنجا مشغول صحبت کردن بودم موقتاً حالت تکان و اضطرابی به من دست داد. زیرا میشنیدم به محض اینکه کلام از دهن من به زبان فرانسه خارج میشود، بلافاصله به انگلیسی ترجمه میشود و تعجّب من موقعی بیشتر شد که وقتی به یک کتاب و مآخذ استناد میکردم که پروفسور فلان در کتاب فلان صفحهی فلان چنین نوشته است دو دقیقه بعد میدیدم عین این کتاب با آسانسور از کتابخانه دادگاه به بالا میآید. بنده برای مطالعه آنها قریب ده بیست جلد کتاب از کتابخانه به هتل برده و در اتاق خود مطالعه کرده بودم. منظورم این است که به این درجه کارشان منظم بود. در روزهای بعد، بهتدریج هر چهارده نفر قاضی حاضر در دادگاه رأی خودشان را اعلام کردند. قاضی روسی تمارض کرد و نیامد، قضات دیگر ابراز رأی کردند. از جمله اضافه بر بنده، قاضی مصری، قاضی یوگسلاوی، قاضی چینی، قاضی نروژی به نفع ما یعنی بر عدم صلاحیت اظهارنظر کردند. یکی از قاضیهای آمریکای جنوبی به نفع ما رأی داد و دو تن از آنها مخالف رأی دادند، قاضیهای فرانسوی و کانادایی و آمریکایی به ضرر ما رأی دادند ولی قاضی انگلیسی به نفع ما اظهارنظر کرد.
س- قاضی روسیه تمارض کرد.
ج- بله. قاضی روسیه تمارض کرد. ولی رئیس دادگاه پروفسور گرهرو، وقتی که جریان اظهارنظرها را پایان نزدیک میشد، یک روز ضمن صحبت به فرانسه گفت: «خواهید دید مثل گلوله برفی خواهد شد که از کوه سرازیر میشود». میدانید یعنی چی؟
س- نخیر.
ج- یعنی مثل گلوله برفی که از کوه میآید پایین و بزرگ و بزرگتر و تبدیل به بهمن میشود، این رأی همینطور خواهد شد. بالاخره در پایان مذاکرات نه نفر از قضات به عدم صلاحیت دادگاه و پنج نفر به صلاحیت آن اظهارنظر کردند. بعد از تمام شدن اظهارنظرها، قاعده دیوان بر این است که یک پرسشنامهی دقیق ترتیب میدهند و آن را به هر یک از قاضیها میدهند که به آن پرسشها جواب مثبت یا منفی بدهند. یعنی در برابر هر سؤال فقط بنویسند بلی یا نه. خوشبختانه خدا هدایت کرد و من درست و حسابی به آن پرسشها جواب دادم. از آن به بعد سه نفر یا پنج نفر از اکثریتی که اظهارنظر کردهاند انتخاب میشوند برای تنظیم و نوشتن متن حکم دادگاه. سه نفر قاضی که برای تنظیم این حکم انتخاب شدند قضات نروژی و یوگسلاوی و چینی بودند. هر حکمی معمولاً دو شور دارد. در شور اول که بند به بند حکم را قرائت میکنند، اگر کسی ایراد و یا اظهارنظری داشته باشد، بیان میکند و اگر لازم باشد به آن رأی میگیرند. بنده در شور اول چند نکته کوچک به نظرم رسید که بین کردم و اتفاقاً مورد قبول واقع شدند. از آن پس حکم برای تنظیم نهایی به همان هیئت داده میشود. در مورد دعوی ما حکم دادگاه تنظیم و برای شور دوم آماده میشد که به ناگهان خبر استعفای دکتر مصدق و انتصاب قوامالسلطنه را به نخستوزیری شنیدیم و این خبر مثل صاعقه بر سر من وارد آمد. توضیحش این است که در اساسنامه دیوان لاهه یک مادهای وجود دارد که میگوید طرفین دعوی تا زمانی که حکم صادر نشده است میتوانند با توافق یکدیگر دعوی را مسترد بدارند. بنده میدیدم این دعوای بزرگی است که ما در آن حاکم شدهایم. حکم هم نوشته شده و شور اول آن تمام شده و به شور دوم رسیده است. اگر در این موقع دولت ایران و دولت انگلیس توافق به پس گرفتن دعوی بکنند، تمام کوششها و امیدواریها ما به هدر خواهد رفت. وجداناً ناراحت بودم و شب تا صبح نخوابیدم. یادم میآید که دیوان که راه میرفتم سرافکنده و ناراحت و در فکر بودم. قاضی یوگسلاوی آقای زوری چیچ دستی روی شانهام گذاشت و گفت: «آقای سنجابی، چرا ناراحت هستید؟» گفتم از جریانات ایران و از اینکه کار ما در این دادگاه بینتیجه بماند. گفت: «نترس در برلن قاضی هست». این جمله معروفی است که میگویند پیرزنی به فردریک دوم امپراتور پروس گفته که میخواسته خانه او را برای توسعه کاخ خود ضبط کند.
به هرحال، روز بعد به این فکر افتادم که چارهای برای این کار بیندیشم. به آقای حسن صدر که هنوز در آنجا مانده بود گفتم فوراً به ایران برگردد و به دکتر شایگان و دکتر بقایی و دکتر مصدق و به هر کس دیگر که میتواند بگویید که ما در این دعوا حاکم هستیم. مبادا حکومت قوامالسلطنه و مجلس مغلطه بکنند و این دعوا را از بین ببرند. باز به این هم قناعت نکردم و رفتم به سفارت ایران به حسین نواب سفیر ایران جریان را گفتم و او بلافاصله تلگراف رمزی به وزارت خارجه و قوامالسلطنه مخابره کرد ما بهطور تحقیق در این دعوا حاکم هستیم. بنابراین جناب اشرف متوجه باشند که اقدامی برخلاف مصلحت ایران نشود. این کاری بود که ما احتیاطاً کردیم. ولی فردا صبح که روزنامهها را خواندم دیدم ورق در ایران برگشته و مصدق سرکار آمده است.
س- پس شما ۳۰ تیر ایران تشریف نداشتید.
ج- نخیر. بنده که دیدم مصدق برگشته این دفعه با گردن افراشته و سربلند وارد دادگاه شدم. دادگاهیها و کارکنان آن با نظر تحسین به ایران به من نگاه میکردند. در این موقع کار قرائت دوم هم تمام شده و دادگاه روز صدور رأی را معلوم کرده بود. روز اعلام رأی دیوان لاهه درست با روز برگشت مصدق به حکومت مصادف بود. یعنی دو پیروزی در یک روز صورت گرفت. هم سقوط قوامالسلطنه و برگشت مصدق و هم صدور حکم دیوان لاهه. به این کیفیت ما این خدمت را در دیوان لاهه انجام دادیم و بعد از آن بنده به پاریس رفتم و بعد از چند روز به ایران برگشتم که دکتر مصدق فوقالعاده نسبت به محبّت و تجلیل کردند.
در این موقع، کار رسیدگی به اعتبارنامه نمایندگان تمام شده و مجلس شروع به کار کرده بود. به هنگام مراجعت دکتر مصدق از لاهه تحریکاتی از ناحیه دربار شده و اکثریتی علیه او به وجود آمده بود. یکی از کارگردانهای اصلی این تحریکات، امام جمعه تهران از خویشاوندان نزدیک خود مصدق بود. امام جمعه را به عنوان ریاست مجلس انتخاب کرده بودند و بعد هم مصدق با شاه بر سر وزارت جنگ و اختیارات اختلاف پیدا کرده و منتهی به استعفای او و آمدن قوامالسلطنه و آن هیاهو و جار و جنجال و قیام عمومی ۳۰ تیر و بالاخره تسلیم شدن دربار و وحشت شاه و برگشت مصدق به حکومت شده بود.
س- شما از تماس نمایندگان مجلس، نمایندگان فراکسیون نهضت ملی با شاه در رابطه با ۳۰ تیر اطلاعی دارید؟ مذاکرات آنها چه بود؟
ج- بله. بنده خبر دارم که چند نفر از آنها، گویا مهندس حسیبی هم با آنها بوده، با شاه صحبت کردند و شاه به کلی خودش را باخته بود.
س- این صحبت از مجلس شد یا آقایان تشریف برده بودند به دربار؟
ج- خیر در مجلس نبوده. همینقدر میدانم که آنها رفته و شاه را دیده بودند. بنده که وارد مجلس شدم دیدم قیام ۳۰ تیر کار خود را کرده و اکثریت مجلس به نفع مصدق تشکیل شده و دولت او و نمایندگان جبههی ملی نیروی عظیمی در داخل مملکت پیدا کرده و فراکسیون بزرگ نهضت ملی به وجود آمده و دکتر مصدق هم اختیارات تام گرفته و مجلس در حال انقلاب است. در همان روزها دو قانون از تصویب گذشت. یکی قانون عفو خلیل طهماسبی که به نظر بنده به صورت صحیحی نگذشت و به صورت عفو شخصی بود و اگر به صورت عفو عمومی تصویب شده بود، بیشتر منطبق با اختیارات مجلس بود و شاید بعداً هم دولت شاه به آسانی نمیتوانست آن را لغو کند. قانون دیگر هم قانون مصادره اموال قومالسلطنه بود که آن هم تندروی نامناسبی بود و باطناً مصدق هم به آن نظر خوبی نداشت. هیاهوی بزرگ و عظیم در این دو مورد بقایی و مخصوصاً قناتآبادی میکردند. بنده به زودی متوجه شدم که در داخل مجلس گروهی مشغول بند و بست علیه مصدق هستند و در داخل فراکسیون خود ما، فراکسیون نهضت ملی هم وحدت و یکپارچگی وجود ندارد.
Leave A Comment