روایتکننده: آقای دکتر کریم سنجابی
تاریخ مصاحبه: هیجدهم اکتبر ۱۹۸۳
محل مصاحبه: شهر چیکو- کالیفرنیا
مصاحبهکننده: ضیاءالله صدقی
نوار شماره: ۱۴
ج- در مسئله ملی شدن نفت دولت شوروی کمکی به ایران نکرد، حاضر برای خرید نفت از ایران نشد و حتی قاضی شوروی هم در دیوان لاهه به عنوان تمارض شرکت نکرد. مسلم بود بر ما که مذاکرات پس پرده و ارتباطات دولت انگلیس و ساخت و پاخت آن دولت با روسیه طوری بوده که روسها در این مورد کمکی به ایران نکند. نه تنها دولت شوروی بلکه دولتهای دیگر اقمار شوروی هم حاضر نشدند که برای خرید نفت ایران اقدام و از این جهت کمکی به رفع مشکلات ایران بکنند.
ما بر طبق همان قراردادی که شما اشاره کردید، مبالغی طلا در روسیه داشتیم و این طلاها اگر در آن زمان در اختیار ما میگذاشتند بسیار کمک به ما میکرد و اگر در اینباره گفتهاند که شورویها میخواستند بدهند یا مذاکراتی در جریان بود که بدهند تا آنجا که من اطلاع دارم دروغ است آنها کاملاً مماطله میکردند و حاضر به پرداخت طلاهای ایران نمیشدند تا زمانی که یک حکومت غیرملی کودتایی و دیکتاتوری بر سر کار آمد. آنوقت بود که آنها حاضر شدند این طلاها را به ایران بدهند.
در تمام مدت تجربه سیاسی زندگیام اینطور استنباط کردهام که دولت شوروی با عوامل مرتجع ایران و با عوامل دیکتاتوری ایران سر مدارا و سازش بیشتر دارد تا با عناصر ملی و سازمانهای ملی و حکومت ملی که مردم پشتیبانش باشند و خواهان استقرار دموکراسی و حکومت مردمی در ایران باشند، شورویها همیشه روی ترش نسبت به نهضتهای ملی جمعیتهای ملی و سازمانهای ملی و آزادیخواه ما داشتهاند. شاید استراتژی سیاسی اینها بر این است در کشورهایی که مورد نظر و سیاست آنهاست باید افراد، عناصر و یا جمعیتهایی را که مورد توجهی ملت هستند، آنها را به هر ترتیبی که ممکن باشد، ملکوک و متهم کنند و یا بیقدر و ارزش جلوه بدهند تا توجه مردم از آنها برگردد ولی با عناصری که مرتجع هستند و خیانتکار هستند و با دستگاههای دیکتاتوری که در میان مردم منفور هستند، مدارا کنند زیرا آنها را در موقع لازم به آسانی میتوان کوبید، بهخصوص که این نوع حکومتهای فاسد و دیکتاتوری غالباً وابسته به سیاستهای خارجی دیگری هستند و مدارا و سازگاری با آنها ممکن است جزء بند و بستهای تقسیم مناطق بین ابرقدرتها باشد. این بود که دولت شوروی بنابر سازش محرمانه با انگلیسیها نسبت به نهضت ملی ایران و حکومت دکتر مصدق خوشبین نبود و جمعیتهای وابسته به آن مرتباً در مطبوعات خود و تظاهرات خود علیه نهضت ملی ایران شعار میدادند و کارشکنی میکردند. تأخیر آنها در پرداخت وجوهی که دین قانونی آنها بود، آن هم جزئی از آن ساخت و پاخت آنها با سیاست خارجی بود. حاضر نشدن آنها و اقمار سیاسی آنها برای خرید نفت ایران آن هم جزئی از همان سیاست بود.
س- بعد طلاها را به دولت زاهدی تحویل دادند؟
ج- بله. آنها را به دولت زاهدی تحویل دادند.
س- صحبت میفرمودید راجع به کمک آمریکاییها به دولت زاهدی.
ج- بله. آمریکاییها به دولتهای ایران از آن به بعد شروع به کمکهایی کردند. در همین زمان بود که در کشورهای عربی حرکتها و هیجاناتی پیش آمد. نهضت ناصری ظاهر شد، بعد از آن انقلاب عراق پیش آمد که شاه ایران را سخت نگران و متوحش کرد. محمدرضا شاه نسبت به نهضتهای ملی و ناسیونالیسم عربی به کلی مخالفت و بدبین بود و برعکس با کشورهای سلطنتی عربی که طرف توجه مردم هم نبودند، مثل حکومت عربستان سعودی، سلطنت هاشمی عراق و پادشاهی اردن و پادشاه مراکش حسن رابطه و دوستی نزدیک داشت. مخصوصاً با ناصر که در آنموقع محرک و باعث یک نهضت ناسیونالیسم عربی شده و جوششی در جوامع عربی به وجود آورده بود، جداً سر مخالفت داشت و خطراتی را که احتمالاً از جانب آنها ممکن بود متوجه ایران و همچنین منافع کشورهای غربی بشود، گوشزد میکرد و در مقام این برمیآمد که ایران را از لحاظ تسلیحات تقویت بکند. آمریکاییها در ابتدا تا حدی مقاومت میکردند، ولی فشار شاه و تحولاتی که در نواحی خلیج و در کشورهای عربی رخ میداد، آمریکاییها را هم کم و بیش وادار کرد که به تقاضاهای شاه تسلیم بشوند و درباره فروش اسلحه و دادن کمکها با او کنار بیایند.
در همین مواقع یعنی قبل از انقلاب عراق بود که اتحادیه پیمان بغداد صورت گرفت با شرکت دولتهای ترکیه، ایران، پاکستان و عراق. شما میتوانید حدس بزنید که عامل اصلی این اتحادیه و پشتیبان خارجی آن بیش از آنکه آمریکاییها باشند، انگلیسها بودند. انگلیسها بودند که این پیمان را به وجود آوردند و تا آنجایی که من اطلاع دارم گویا آمریکاییها حتی به شاه نصیحت و راهنمایی میکردند که وارد این پیمان نشود ولی شاه با توصیه دولت انگلیس و راهنمایی و فشار آن دولت وارد این پیمان شد و به جمع آنها پیوست.
در آن زمانها در آمریکا نسبت به ایران به وسیله مطبوعات و به وسیله عناصر مختلف نظریات مختلفی ابراز شده است. روزنامه نیویورک تایمز از جمله روزنامههایی بود که همیشه علیه نهضت ملی و ملیون ایران سمپاشی و برعکس از شاه جانبداری میکرد. ولی در محافل دانشگاهی آمریکا افرادی مثل ریچارد کاتم به دفاع از مردم ایران و ملیون ایران برخاستند. کتاب او را بنده خواندم که از کودتا، از دیکتاتوری، از استبداد شاه، از خرابی ایران، از فسادی که در ایران رواج یافته و از نارضایی که در میان مردم پیدا شده، صحبت کرده است.
عبدالناصر در سال ۱۹۶۰ روابط سیاسیاش را با ایران قطع کرد. علت آن هم این بود که ایران محرمانه و مخفیانه با اسرائیل روابط داشت. از این زمان به وسیله ناصر و عناصر تندرو و عرب تبلیغاتی علیه ایران شروع شد و پانعربیسم تبلیغاتش را شامل خلیجفارس و خوزستان ایران هم کرد بدان حد که احمقانه خلیجفارس را خلیج عربی و خوزستان را عربستان نامیدند. چنین تبلیغات جاهلانه پانعربیسم که باعث میشد ملتهای مسلمان مشترکالمنافع خاورمیانه اعم از عرب و ایرانی و ترک را نسبت به یکدیگر بدبین و حساس بکند، فرصت مناسبی به شاه ایران داد که موضع سیاسی خود را مستحکمتر و در انظار سیاستهای خارجی موجهتر بکند. بهخصوص از زمانی که در عراق هم انقلابی صورت گرفت و سلطنت هاشمی به آن وضع فجیع سرنگون شد و حکومت انقلابی عراق در مقام تصرف کویت برآمد. همه این عوامل باعث میشد که شاه بیش از پیش در مقام تقویت نیروی نظامی خود برآید و سیاستهای خارجی هم به تقاضاهای او تسلیم بشوند.
اما در این مدت هفت سال که بر حکومت کودتا و رژیم دیکتاتوری گذشته بود، هیچگونه اقدام مؤثری در اصلاحات داخلی و توسعهی اقتصادی و رفع بیعدالتیهای اجتماعی صورت نگرفته بود. دیکتاتوری شخصی شاه و مداخلهی روزافزون خانوادهی او در امور اداری و تجاری و زمینداری و غیره باعث شده بود که در افکار عمومی به جای آنکه تنها رئیس دولت و وزرا و متصدیان فاسد امور را مسئول و منفور بدانند، اعتراض و بدبینی و بدگویی بیشتر متوجه شخص شاه و خانوادهی سلطنتی بشود. با ظاهرسازیها و اظهارنظرهای عوامفریبانه و توخالی شاه دربارهی دموکراسی و انفصال قوای حکومت و تأسیس دو حزب مصنوعی دولتی اقلیت و اکثریت و تقسیم بیاساس کرسیهای مجلس بین آنها، سردرگمی تازهای برای متصدیان امور به وجود آمده بود.
در اواخر حکومت دکتر اقبال که عمر مجلس نوزدهم به پایان رسیده و میبایستی انتخابات جدید صورت بگیرد افراد و عناصری که مصنوعاً در حزب اقلیت جا داده شده بودند، انتظار داشتند که عواطف ملوکانه شامل آنها بشود و اکثریت حکومت را در دست بگیرند. به این ترتیب، خود شاه برحسب شیوهی عادیاش در دستگاه حکومت شکاف و دودستگی به وجود آورده بود. ظهور این اختلافات و تناقضات و درماندگی دولت در دست زدن به اصلاحات و توسعه نارضاییهایی عمومی و پیشامد نزدیک انتخابات جدید ما را متوجه ساخت که باید از فرصت استفاده کنیم و از کنج اختفاء و بیحرکتی بیرون آییم و به نفع آزادی و استقلال مملکت فعالیت خود را از سر بگیریم.
س- «ما» که میفرمایید منظور شما رهبران ملی است؟
ج- یعنی رهبران ملی. در تمام این مدت هفت، هشت سال در واقع بعد از اینکه آن نهضت مقاومت ملی خنثی شد و اثری نکرد، برای ما دیگر امکان فعالیتی نبود، جز جلسات مهمانی بزرگ یا کوچک که گاهی با یکدیگر داشتیم. در اواخر زمان حکومت دکتر اقبال نارضاییهای مردم به قدری تظاهر کرده بود که بهتدریج آمریکاییها هم متوجه این مطلب شدند، متوجه توسعه فساد در دستگاه دولتی و فقر مردم ایران و نارضاییهای عمومی شدند و اصلاحاتی میخواستند.
از اواخر زمان دکتر اقبال بود که طرح بسیار ناقص و واقعاً صوری به نام طرح اصلاحات ارضی علنی شد. در آنموقع، عوامل آمریکایی که در ایران بودند با کمکهای بالنسبه وسیع مالی و تسلیحاتی که به ایران میکردند، متوجه این نکته شده بودند که در ایران باید نسبت به طبقه محروم و مظلوم و کشاورزان اصلاحاتی اساسی به عمل بیاید و فشاری که از ناحیه آنها وارد میآید دولت وقت و شاه را وادار کرده بود که در این موضوع دست به اقداماتی بزنند طرح ظاهرفریب و توخالی دکتر اقبال پاسخی به این فشارها بود.
در همین اواخر سپهبد بختیار هم به هوسهایی افتاده بود، شاید در حدود سال ۱۳۳۸ بود که او نیز میخواست به قدرت دستیابی پیدا بکند و اختلافاتش با شاه و با حکومت بهتدریج ظاهر میشد. او به وسیله سازمان امنیت نوبنیاد که در اختیار داشت برای خودش در ارتش قدرتی به وجود آورده و در مقام این بود که شاید از بعضی از عناصر جبهه ملی هم استفاده کند و وسیلهی عمدهاش در این خط پسرعمویش دکتر بختیار بود. از جمله کارهایی که در آنموقع، در همان اواخر حکومت دکتر اقبال صورت گرفت تشکیل کمیتهای به نام کمیتهی طرفداری از کشورهای آفریقایی و آسیایی بود که دکتر بختیار در آن شرکت داشت.
س- دکتر شاپور بختیار؟
ج- بله و بنده را هم دعوت کردند و من هم چند مدتی در آن عضویت داشتم.
س- این کمیته را چه کسی تشکیل داده بود آقا؟ اصلاً این کمیته را چه کسی پیشنهاد کرده بود؟
ج- شخصی که این کمیته را میگرداند، آقای دکتر اعتبار بود که زمانی هم وزیر شده و هوای زمامداری در سر داشت و یک عده افراد را هم جمع کرده بود که هیچ عمل مفید و مؤثری از آنها در کمک به مردم آسیایی و آفریقایی ساخته نبود؟
س- اسم کوچک آقای دکتر اعتبار یادتان نیست؟
ج- نخیر. اسم کوچکش یادم نیست.
س- سمت دولتی هم داشت؟
ج- در آن تاریخ سمت دولتی نداشت ولی چندین بار وزیر شده و حتی داعیهی نخستوزیری هم داشت.
س- شما اطلاع دارید که این کمیته در واقع فکر چه کسی بود و چه کسی از آن حمایت میکرد؟
ج- من احتمال کلی میدهم که در پشت سر این کمیته سپهبد بختیار قرار داشت و به همین جهت هم بعد از یکی دو جلسه من دیگر پا به آن کمیته نگذاشتم و در جلسات آن شرکت نکردم و دوامی هم نیاورد. در همین مواقع بود که سپهبد بختیار سفری به آمریکا کرد و من متوجه بودم که او در پی توطئه و اقداماتی است و میخواهد وسایلی برای خودش فراهم بکند و یقین کردم که این مسافرت بختیار به آمریکا تقریباً پایان کار او خواهد بود و همانطور هم شد.
س- اینطور که شایع است گویا ایشان در آمریکا با بعضی از مقامات آمریکایی صحبتی علیه شاه کرده و پیشنهاداتی کرده بود که مقاماتی این موضوع را به شاه اطلاع دادند.
ج- بله. آنطور که معلوم است به آمریکا آمده و پیشنهاد کرده بود که بایستی شاه را بردارند و رژیم دیگری بر سر کار بیاید و گویا آمریکاییها هم روی خوشی به او نشان نداده و این مطلب را هم به شاه اطلاع داده بودند که همان باعث پایان کار او شد.
س- شما در این مدت، همزمان با این جریانات هیچ جلساتی بین خودتان یعنی رهبران جبهه ملی، هیچ ملاقاتهایی داشتید، مذاکراتی داشتید؟
ج- ما تقریباً به طور مرتب ماهی یک جلسه مهمانی داشتیم که در این جلسه در حدود هفده یا هیجده نفر به عنوان نهار با هم جمع میشدیم.
س- آقای دکتر شاپور بختیار هم جزو این گروه بود؟
ج- دکتر شاپور بختیار هم بعضی اوقات بود.
س- شما هیچوقت از آقای دکتر شاپور بختیار در این زمان شنیدید که یک اظهارنظر مثبتی نسبت به تیمور بختیار کرده باشد؟
ج- بله. دکتر شاپور بختیار با تیمور خیلی نزدیک بود. البته اگر سپهبد بختیار توطئهای در نظر داشته و با شاپور در میان گذاشته بود، او آنها را به من نمیگفت. ولی من میدانستم که بختیار با او ارتباط دارد و او مخصوصاً به بختیار سفارش کرده بود که با من نزدیک و مرتبط باشد. در همان ایام قدرت سپهبد بختیار به خاطر دارم که روزی سرهنگی از سازمان امنیت به منزل من آمد.
س- اسم سرهنگ یادتان هست؟
ج- نخیر هیچ یادم نیست. به من گفت: «خواهشی از شما داریم که به خط خودتان یک سطر چیز بنویسید». بنده فهمیدم که باید چیزی در جریان باشد که این مطلب را به من پیشنهاد میکنند. بنده فقط یک سطر یا دو سطر شعر نوشتم از آن جمله ظاهراً این شعر بود:
ما نگوییم بدو میل به ناحق نکنیم جامهی کس سیه و دلق خود ازرق نکنیم
س- شعر از حافظ است.
ج- بله شعر حافظ است. چند روز بعد همان افسر آمد و گفت: «شما را باید ببرم خدمت سپهبد بختیار». بنده قدری نگران شدم. مرا به دفتر خود بختیار برد، برعکس نگرانی دیدم که بختیار فوقالعاده با ادب و احترام و خوشرویی جلو آمد. معلوم شد که نشریهای یا نامهای به دست آنها افتاده بود که در آن علیه شاه ناسزا گفته شده و به شاه رسیده بود و گفته بودند که این خط بنده است و خواسته بودند در آن باب تحقیقی بکنند و با نمونه خط من تطبیق نمایند. در آنجا خود بختیار به من گفت: «اشتباهی بود که ما نسبت به شما کردیم و من خواستم امروز از شما در این موضوع عذرخواهی بکنم».
س- من متوجه نشدم. یعنی یک اعلامیهای، یک شبنامهای منتشر شده بود؟
ج- درست نمیدانم. یک شبنامه بوده و یا یک نامه که به کسی نوشته شده و در آنجا نسبت به شاه ناسزاگویی شده بود. شاه هم گفته بود: «در این موضوع تحقیق کنید که این خط فلانکس هست یا نیست». در واقع من هم نفهمیدم چه بود، نامه بود، شبنامه بود، به کسی نوشته شده بود هیچ خبر ندارم. سپهبد بختیار از من عذرخواهی کرد و در خاتمه گفت فلانکس ما عقیده به شما داریم، ما به جبهه ملی…
س- همانموقع که مصدر کار بود؟
ج- همانموقعی که در مصدر کار بود. گفت: «ما عقیدهای به شما داریم از رفقای شما از جبهه ملی باید استفاده بشود. از همین زمانی بود که آن کمیتهی آفریقا و آسیا هم تشکیل شده و پیدا بود که او میخواهند علاوه بر همهی کارها و تشبثاتش یک نوع همکاری و ارتباط هم با جبهه ملی به وجود بیاورد. ارتباط بنده و ملاقات من با او فقط همان یک دفعه بود و دیگر هم مطلبی در این خصوص بیان نشد و شاپور هم که اغلب اوقات با من بود، چیزی دربارهی او نمیگفت. البته نسبت به پسرعمویش خیلی دوستی داشت. در زمان حکومت دکتر مصدق که سپهبد بختیار سرهنگ بود و او را فرمانده تیپ کرمانشاه کردند، شاپور بختیار به من تلفن کرد و او را به منزل من آورد که در آنجا اظهار سرسپردگی و خدمت به دستگاه دکتر مصدق بکند و من هم در خدمتش از او پشتیبانی بکنم. با این نیت به منزل من آمد و به کرمانشاه رفت ولی خود او یکی از افرادی شد که در توطئه کودتا با زاهدی همراهی و همکاری کرد و از افراد و عناصر کودتاچی بود.
س- قرار بود که اگر کودتا در تهران موفق نشد آنها از کرمانشاه بیایند و تهران را بگیرند؟
ج- بله. برخلاف آنکه به منزل من آمد و آن تعهد و آن قول و قرار را داد، در کرمانشاه آن کارها را کرد که دوستان من در کرمانشاه از جریان او خبردار شدند و آمدند به من خبر دادند و من هم موضوع را به دکتر مصدق گفتم.
س- بعد از اینکه تیمور بختیار با شاه یاغی شد و خیال به اصطلاح کارهایی را در سر داشت، در آن زمان از روابط شاپور بختیار و سپهبد تیمور بختیار شما هیچ اطلاعی دارید؟
ج- هیچ اطلاعی ندارم.
س- آنموقع شاپور بختیار کوششی نمیکرد که محبوبیتی برای بختیار، برای سپهبد بختیار در داخل جبهه ملی ایجاد بکند؟
ج- هیچ. هنوز جبهه ملی در این زمان تشکیل نشده بود.
س- تشکیل نشده بود ولی جلساتی داشتید.
ج- جلساتی به طور مهمانی خصوصی چندنفری، گاهی آن ناهار ماهی یکبار، در اینباره وارد مذاکره و بحثی نمیشد. درواقع، حقیقتش هم این بود که در جبهه ملی خوشبینی نسبت به سپهبد بختیار وجود نداشت و هیچکس حاضر نمیشد به دام او بیافتد و هیچکس حاضر نمیشد دربارهی رابطهی با او پیشنهاد و یا اظهارنظری بکند.
س- ولی من این سؤال را از این نظر میکنم که در مه ۱۹۶۵ وقتی من در نیویورک بودم یک آقایی به نام جمشید بختیار که یکی از اقوام نزدیک بختیارها بود، کوشش زیادی داشت به نام جبهه ملی محبوبیتی برای تیمسار بختیار در میان عناصر ملی به وجود بیاورد. اطلاع دیگری هم دارم که آقای عباس عاقلیزاده مسئولت تشکیلات جامعه سوسیالیستهای نهضت ملی ایران که رهبرش خلیل ملکی بود، نامهای از سپهبد تیمور بختیار دریافت کرده بود. آنموقعی که او در عراق بود، برای داریوش فروهر و آن نامه را به داریوش فروهر رسانده بود که دستگاه سازمان امنیت اطلاع پیدا کرد و او را به همین جرم دستگیر کرد. شما از آن نامه اطلاعی دارید؟
ج- نخیر. هیچ اطلاعی ندارم و حالا از جنابعالی میشنوم. بنده فقط استنباطم این بود که سپهبد بختیار در آنموقع به این هوس و سودا افتاده و در داخل ارتش عناصری را با خودش همراه کرده و توجه بر این داشته که بتواند از عناصر جبهه ملی استفاده کند، ولی جبههی ملی هیچوقت چه در زمانی که او در ایران بود و چه بعد از آنکه از ایران خارج شد ارتباطی با او نداشت. در جریان فعالیت جبهه ملی دوم باز مسائلی راجع به این موضوع وجود دارد که من باید بعداً توضیحات مفصلی راجع به آن بدهم.
س- آقای دکتر برمیگردیم به زمان نخستوزیری دکتر مصدق و ورود شما به کابینه دکتر مصدق. اگر لطف بفرمایید و جریان آشنایی خودتان را با دکتر مصدق و اینکه چگونه دکتر مصدق شما را به کابینه دعوت کرد، برای ما توضیح بفرمایید.
ج- عرض کنم بنده دکتر مصدق را قبل از اینکه به اروپا برای تحصیلات بروم، در دورهی محصلی هم خدمتشان میرسیدم و میشناختم و ارتباط و ارادتی به ایشان داشتم در انتخابات آن دوره هم، ما که دانشجو بودیم، در حدودی که امکان داشت کمک میکردیم و برای دکتر مصدق و حسین علا و امثال آنها که آنموقع وجاهت ملی داشتند خدمت میکردیم.
موقعی هم که بنده میخواستم به اروپا بروم برای مشاوره خدمت ایشان رفتم و راجع به ترتیب تحصیل و ترتیب زندگی در اروپا راهنمایی از ایشان خواستم و ایشان به بنده تعلیمات و دستورات و راهنماییهایی چه از جهت ترتیب درس خواندن و استفاده از کتابها و چه از جهت نظم زندگی شخصی و خوراک و غیره دادند. بنابراین، ما با ایشان این ارتباط را از پیش داشتیم و او را به عنوان یک رهبر ملی از دورهی دانشجویی میشناختیم. بعد از اینکه بنده از فرانسه برگشتم، ایشان در آن زمان زندانی و تحت نظر بودند و دیگر ما با ایشان ملاقاتی نداشتیم تا زمانی که رضاشاه سقوط کرد. وقتی رضاشاه سقوط کرد، در جریان سالهای ۲۳-۱۳۲۲ بنده بهطور مکرر خدمت ایشان میرسیدم تا اینکه در جریان انتخابات دورهی چهاردهم ما دیگر علناً جزء کارگردانان ایشان شدیم. بعد هم موقعی که ایشان در مجلس بودند و ما حزب میهن را تشکیل دادیم، بهطوری که روز پیش توضیح دادم، ایشان را به حزب میهن دعوت کردیم و در آنجا در حضور خودشان سخنرانی کردیم و مواردی پیش میآمد که به دیدن ایشان میرفتیم و با ایشان ملاقات میکردیم. دکتر مصدق نظر مرتبی در زندگی اجتماعی داشت، غیرممکن بود کسی نامهای به او بنویسد و او به آن نامه جواب ندهد. غیرممکن بود کسی که به دیدن او برود و او به یک کیفیتی به بازدیدش نیاید. بنده به خاطر دارم که حتی در دوران دانشجویی هم و قبل از رفتن به فرنگ، ایشان به صورت بازدید به منزل من آمدند و در همین دورهی بعد از رضاشاه هم که بنده مکرر خدمت ایشان میرسیدم ایشان چندین بار بازدید فرمودند و در بعضی از مجالس ختم که ما داشتیم شرکت میکردند. بنابراین، ارتباط و پیروی بنده نسبت به ایشان ارتباط و پیروی قدیم و ثابتی بود. این بود که موقعی که ایشان به حکومت رسیدند، بنده چون جزو همکاران قدیم و سابق و جزء جبهه ملی ایشان بودم، تقریباً یقین داشتم که بنده را به یک کیفیتی در حکومت خودشان شرکت خواهند داد.
س- با آشنایی نزدیکی که شما با دکتر مصدق داشتید وقتی دکتر مصدق میخواست وزیری برای کابینه انتخاب بکند، دنبال چه مشخصاتی در افراد میگشت؟
ج- دکتر مصدق اول اشخاصی را میخواست که جزو عناصر بدنام و مشهور به ارتباط با خارجیها نباشند و در بین مردم مشهور به وطنپرستی و آزادیخواهی و پاکدامنی باشند. البته اینجا شما ممکن است یک سؤال از من بکنید و من به آن سؤال مقدر شما همین جا میتوانم جواب بدهم که آیا واقعاً در کابینه اول مصدق هم همین کیفیت در همهی وزرایش وجود داشت؟ نخیر، در کابینه اول مصدق خود او آشکارا به ما میگفت: «آقا ما باید از اینها برای پیشرفت کارمان استفاده کنیم.» یک عدهای از افراد را که جزو مبارزین و مجاهدین آزادیخواهی و وطندوستی نبودند حتی شهرت خوبی هم نداشتند، یا مشکوک و یا متهم بودند به اینکه ممکن است ارتباطی با خارجیها داشته باشند وارد کابینه کرد و برعکس در کابینههای بعدش مصدق کوشش داشت از جوانان خوشنام و از تکنسینهای وارد در کار استفاده بکند و افرادی را که مشکوک بودند و یا سوءظنی نسبت به آنها وجود داشت، دیگر راه نمیداد.
س- دکتر مصدق چه استفادهای میتوانست از این آدمها بکند؟ مثلاً از آدمهایی مثل جواد بوشهری که وزیر راه بود و دیگران که در کابینه اولش بودند و خود شما هم میدانید که چندان آدمهای خوشنامی نبودند چه استفادهای میتوانست بکند؟
ج- شاید تصور میکرد این کلمهی شاید حرفی است که بنده میزنم نه نظر آشکاری که آقای دکتر مصدق گفته باشد. شاید تصور میکرد که این افراد میتوانند وسیلهی تأمینی باشند که ما در سیاست خارجی دشمنی با هیچ دولت و ملتی نداریم و نمیخواهیم با دشمنی با آنها در مقام ملی کردن نفت خود بربیاییم، بلکه میخواهیم از حقوق خودمان استفاده کنیم و در عین حال روابط دوستانه هم با حفظ استقلال خودمان با آنها داشته باشیم. که در یک مورد گفت: «آقا ما باید در این دوره از این جور افراد استفاده بکنیم».
س- آیا ممکن است گفت که این علت هم بود که دکتر مصدق واقعاً آمادگی برای نخستوزیری در آنموقعی که به او پیشنهاد شده بود، نداشت یعنی از قبل چنین چیزی را پیشبینی نمیکرد و برنامهای برای این کار نداشت که یک عده آدمهای هماهنگ را قبلا در نظر گرفته باشد برای ورود به کابینه؟
ج- این فرمایش شما هم درست است. مسلماً انتخاب دکتر مصدق برای نخستوزیری و قبول نخستوزیری او بر حسب تصادف بود، فرصتی پیش آمد که مصدق به ناگهان از آن استفاده کرد و شانه از بار خدمت به وطن خالی نکرد، ولی مقدماتی هم برای تهیه حکومت خودش به هیچوجه فراهم نکرده بود و جز یک عده از افرادی از ما که در خدمتشان بودیم، افراد دیگری را در نظر نداشت و چند نفر دیگر هم که از عوامل اصلی نهضت بودند در مجلس گرفتار بودند و دکتر مصدق میخواست آنها در مجلس بمانند و در آنجا از وجودشان استفاده بشود و الا مصدق در آن موقع نسبت به مکی فوقالعاده عقیده و حرفشنوی داشت، نسبت به بقایی هم همینطور حقشناسی و احترام داشت. اگر موضوع استفاده از مقام وکالت و مبارزه او در آن کرسی نبود و بقایی میخواست مصدق به هیچوجه مضایقه نمیکرد که او را در همان کابینه اولش وارد بکند و به همین ترتیب بود نسبت به دکتر شایگان و بعضی دیگر از نمایندگان جبههی ملی.
س- چه کسانی غیر از دکتر مصدق در انتخاب وزرای دکتر مصدق اعمال نفوذ میکردند؟
ج- بر حسب موارد مختلف اشخاص مختلف.
س- چه اشخاصی مثلاً؟
ج- مثلاً یکی از آنها گاهی خود بنده بودم، گاهی دکتر شایگان بود. خیال میکنم یکی دیگر از آنها مکی و گاهی مهندس حسیبی بود و همچنین بعضی از رفقای حزب ایران ما برای اشخاص فنی که مورد نیاز بودند، اظهارنظر میکردند.
س- ولی این اظهارنظر بیشتر جنبهی مشورت داشت؟
ج- فقط و فقط مشورت. خود ایشان در مقام مشورت برمیآمدند و میپرسیدند. مثلاً فرض کنید مهندس معظمی را آوردند وزیر کردند که از رفقای ما بود.
س- رفقای حزب ایران؟
ج- بله. مثلاً جهانگیر حقشناس را آوردند و وزیر کردند که بسیار وزیر شایستهای بود و یکی از رفقای ما بود یا مهندس زیرکزاده را کفالت و معاونت وزارتخانهای دادند که یک جوان بسیار آراسته، مرتب و منظم و پاکدامنی بود. یک مقداری وجود همین اعضای حزب ایران موضوع حسادتی در بین سایر جمعیتها و دوستان و رفقای دیگر ما در فراکسیون میشد و حال اینکه واقعاً اینطور نبود که مصدق آن افراد را به عنوان نماینده حزب ایران انتخاب بکند و حتی در بسیاری از موارد هم دلخوریها و اعتراضات و ایراداتی نسبت به حزب ایران داشت. بنده به خاطر دارم در زمانی که وکیل مجلس بودم در خراسان در دوره حکومت دکتر مصدق، عدهای از رفقای حزب ایران ما را زندانی یا تبعید کردند که من در مجلس پیشنهاد کردم آن قانونی را که به دولت و به وزارت کشور اجازه میدهد که افراد مزاحم و ناراحت را برای مدت موقتی تبعید کنند قانونی که اصولاً برخلاف دموکراسی و آزادی است لغو بکنند، حتی به خود آقای دکتر مصدق هم عرض کردم که آقا ما که در خدمت شما و طرفدار شما هستیم چرا استانداران و فرمانداران شما ما را اینقدر اذیت میکنند.
س- این قانون امنیت اجتماعی بود؟
ج- بله. قانون امنیت اجتماعی. بنده پیشنهاد کردم که این قانون را لغو کنند، کسی که در مقابل من پا شد و دفاع از آن قانون و علیه بنده صحبت کرد، شمس قناتآبادی بود.
س- این صحبت هست که بعضیها میگویند که اصولاً نطفهی سازمان امنیت در زمان دکتر مصدق بسته شد با تصویب همین قانون امنیت اجتماعی. نظر شما در این مورد چیست؟
ج- نخیر. بنده با چنین نظری به هیچوجه موافق نیستم. سازمان امنیت فکر خارجیها بود و به وسیله آمریکاییها و اسرائیلیها و با کمک و مشورت آنها به وجود آمد و هیچگونه ارتباط با قانون امنیت اجتماعی نداشت. بهعلاوه، آن قانون امنیت اجتماعی قبل از حکومت دکتر مصدق تصویب شده بود.
س- خیلی متشکرم. من اسامی این وزرای کابینه اول دکتر مصدق را یک به یک برای شما میخوانم. شما اگر لطف بفرمایید شرح حال مختصری راجع به هر کدام از اینها بگویید و یک موقعیتی را توضیح بفرمایید که هر کدام از اینها یک نقشی در این موقعیت داشتند که در واقع بتواند معرف شخصیت فردی و کارایی آنها به عنوان یک وزیر باشد. اولیاش آقای علی هیئت وزیر دادگستری است.
ج- آقای علی هیئت، میدانید از پیرمردان دوران مشروطیت بود و او کسی بود که به نمایندگی از طرف آیتالله خراسانی از نجف به ایران برای تبلیغ در ایلات و عشایر و افراد نسبت به جانبداری از مشروطیت آمد و در مشروطیت نقشی داشت و بعد در دادگستری ایران مقام مهمی واجد بود و رویهمرفته شخص موجه محافظهکاری شناخته میشد. دربارهی اینکه آیا ارتباط با جایی داشته یا نداشته، بنده اطلاعی ندارم و از این جهت نمیتوانم در این خصوص مطلبی اظهار کنم که خدای نخواسته تهمت ناروائی باشد.
س- شما با خصایص شخصی و قابلیت ادارهی امور به عنوان یک وزیر چیزی از او به خاطر ندارید؟
ج- نخیر. یک مرد خیلی مدیر و اداری نبود، در میان خانوادهاش خیلی محترم بود و آذربایجانیها نسبت به او احترام داشتند، ولی اینکه شخصیتی مبتکر و مدیر باشد، بنده چنین چیزی از او ندیدم و در کابینه مصدق هم برجستگی مشخصی نداشت.
س- آقای باقر کاظمی وزیر امور خارجه .
ج- باقر کاظمی یکی از بهترین، پاکترین و منظمترین و داناترین رجال سیاسی ایران بود. ایشان درست است که در زمان شاه وزیر خارجه بودند، در زمان محمدرضا شاه مدتی سناتور بودند، ولی آنچه را که بنده از ایشان سراغ دارم، در وزارتش آدم بسیار منظم در ادارهی تشکیلاتی جمعیت هم فوقالعاده منظم بود. مدتی هم کارهای جبهه ملی را او اداره میکرد. آدم بیغرض و پاکدامن و درستکاری بود. چه در وزارت آقای دکتر مصدق و چه در مبارزات جبهه ملی بنده جز صداقت و صفا چیزی از ایشان ندیدم. خاطرات بسیار خوب و نیک از ایشان دارم و واقعاً از دست رفتن او ضایعه بزرگی برای ما بود.
س- ممکن است یکی دو تا از آن خاطراتتان را یا حداقل یکی از آنها را بفرمایید که معرف شخصیت او به عنوان یک فرد و در ضمن لیاقت او به عنوان یک وزیر بوده باشد.
ج- مرحوم کاظمی را هم بنده در وزارت داراییاش قبل از دکتر مصدق میشناختم و دیده بودم و خود من هم زیردست او بودم. هم در مدتی که در وزارتخانه بود، دیده بودم و در مدتی که او وزیر خارجه دکتر مصدق و با هم همکار بودیم اعتماد و اعتقاد و خوشبینی زیادی نسبت به بنده داشت. مطلبی که دربارهی خاطرهی ایشان هست بعداً که راجع به تشکیلات جبههی ملی دوم و اختلافاتی که بین ما پیش آمد، توضیحاتی میدهم که شاید بیشتر معرف ایشان باشد.
س- آقای سرلشکر فضلالله زاهدی وزیر کشور. چرا ایشان را آوردند توی کابینه؟
ج- سرلشکر زاهدی در دوران مبارزه جبههی ملی و در موقع انتخابات دوره شانزدهم که رئیس کل شهربانی بود، علیرغم رزمآرا و علیه رزمآرا که تمایلات دیگری داشت، با ملیون همراهی کرد و مصدق به عنوان قدردانی از او، او را وارد کابینه کرد.
س- اتهاماتی راجع به ایشان بود که در آن بلوای روز ۲۳ تیر که حزب توده به پا کرده بود، به عنوان اعتراض به ورود هاریمن به ایران آقای فضلالله زاهدی هم دستی در آن قضیه داشت. شما اطلاعی راجع به این موضوع دارید؟
ج- اطلاعی بنده در این مورد ندارم.
س- آقای سپهبد نقدی وزیر جنگ.
ج- بنده ایشان را هیچ نمیشناختم.
س- محمدعلی وارسته وزیر دارایی.
ج- محمدعلی وارسته از مدیرکلهای وزارت دارایی و از آدمهای سابقهدار و منظم و خوشنام بود. با سمت وزیر دارایی ریاست هیئت نمایندگی ایران را در مذاکرات با هئیت خارجی که راجع به نفت به ایران آمده بود، داشت ولی در آن مذاکرات بسیار محافظهکار و بیدست و پا بود.
س- مذاکرات درباره؟
ج- همان هیئتی که با استوکس و هریمن راجع به نفت به ایران آمدند. در آن مذاکرات میدیدم که او چقدر آدم بیدست و پا و بدون ابتکاری است.
س- آقای جواد بوشهری وزیر راه.
ج- آقای جواد بوشهری مردی فعال و هشیار و متحرک بود و خیلی آمد و شدها داشت. ولی در میان مردم متهم به ارتباطاتی بود.
س- آقای دکتر حسن ادهم وزیر بهداری.
ج- جزو رجال قدیمی و از خانواده معروف دکترهای تهران بود.
س- شما خاطرهای که معرف شخصیت ایشان به عنوان وزیر باشد ندارید؟
ج- او خیلی کاردان و فعال نبود، در یکی از دورههای انتخابات هم رئیس انجمن نظارت شد ولی نه مرد مبارزی بود و نه در میان مردم به عنوان رجل ملی شناخته میشد.
س- آقای یوسف مشار وزیر پست و تلگراف.
ج- آقای مشار جزو جبهه ملی بود و با آقای دکتر مصدق هم همراهی داشت و در تحصن و در مبارزات هم شرکت کرد و بعد میدانید برای دورهی هفدهم که به عنوان نامزد جبهه ملی از تهران انتخاب شد. او از اولین افرادی بود که علیه مصدق در گروه مخالفین ما قرار گرفت و او بود که آن جملهی معروف را در مجلس گفت. گفت: «این مجلس مرکب است از یک عدهای مجذب «یعنی ما» و عدهی دیگر مرعوب».
س- آقای ضیاءالملک فرمند وزیر کشاورزی.
ج- بسیار مرد شایسته و خوبی بود. از خانواده قرهگوزلوی همدان در مدتی هم که با دکتر مصدق بود باصفا رفتار کرد. بنده از ایشان چیز فوقالعاده در سیاست و در عمل ندیدم، ولی کار بدی هم از ایشان نشنیدم.
س- آقای محمدابراهیم امیرتیمور کلالی وزیر کار. چرا آقای دکتر مصدق ایشان را وزیر کار کردند؟
ج- امیرتیمور در جریان مجالس گذشته دو، سه بار صحبتها و سخنرانیها به نفع ملیون و علیه دستگاههای حکومت کرد که در میان مردم حسن تأثیر داشت. او تمایلات ملی نشان میداد و بعد از مصدق هم در جبهه ملی ما شرکت کرد و عضو جبهه ملی بود.
س- جزو جبهه ملی دوم؟
ج- بله در جبهه ملی دوم هم بود. منتها هر زمان که زمینه را بد میدید به یک کیفیتی کنار میکشید. به هرحال، در حقش این امید بود که بتواند جزو افراد ملی و مقاوم باشد.
س- ولی مسئله این است که برای یک وزارتخانه بسیار مهم، مثل وزارت کار، چرا آقای دکتر مصدق ایشان را انتخاب کرده بود؟
ج- آن روزهای اول دکتر مصدق برنامهای برای قانون کار و برای کارگرها نداشت. بعداً در کابینه دومش بود که به خدمات اجتماعی و امور مربوط به کارگران و کشاورزان پرداخت و برای آنها وزرا جدید انتخاب کرد.
س- آقای شمسالدین امیرعلایی وزیر اقتصاد.
ج- شمسالدین امیرعلایی از اعضای مؤثر جبهه ملی همیشه بود و همیشه باقی ماند و در خدمت دکتر مصدق هم صفا نشان داد و هیچوقت از ایشان جدا نشد. مردی بود که در خدمات مختلف اداریاش هم با درستی عمل میکرد، بهطوری که هیچ نقطه ضعفی از ایشان ندیدیم.
س- آیا شما هیچ به اصطلاح موقعیتی را به خاطر میآورید که توضیح آن بتواند نمودار کاردانی ایشان به عنوان وزیر اقتصاد باشد؟
ج- نخیر. بنده چیزی به خاطرم نمیآید، ولی ایشان وزارتخانههای مختلف داشتند مانند وزارت کشاورزی، وزارت کشور و وزارت دادگستری.
س- این را من فعلاً در اولین کابینه دارم میپرسم.
ج- نخیر. خاطره فوقالعادهای از آن جهت ندارم.
س- به تغییر کابینه میرسیم. این فعلاً مربوط به کابینه اول دکتر مصدق است.
ج- نخیر.
س- آقای دکتر حسین فاطمی معاون نخستوزیر.
ج- دکتر حسین فاطمی قبل از اینکه به اروپا برود و قبل از اینکه تحصیلاتی بکند و مجدداً به ایران برگردد، فعالیتهای سیاسی داشت. حتی چندگاهی ظاهراً با سیدضاءالدین هم ارتباط و همکاری داشت ولی از آغاز فعالیت جبهه ملی که روزنامه باختر امروز را به وجود آورد، از همان روز اولی که شروع به کار کرد تا روزی که حکومت مصدق ساقط گردید بنده این شهادت را میدهم که نه قدماً و نه قلماً و نه لفظاً هیچگونه خطایی و انحرافی از او ندیدم. مردی بود شجاع و بیباک و شاید همین بیباکی و گستاخی و بددهنیاش باعث نابودی او شد. زیرا در مدتی که وزیرخارجه بود با شاه هم ملاقات کرده و در ملاقات با او گستاخی نشان داده بود. حتی به شاه گفته بود که اگر شما نخواهید نخستوزیر بشوید مصدق نمیخواهد پادشاه بشود. دکتر فاطمی مرد بسیار باارزشی بود. در جهت همکاریهای جبهه ملی هم با ما و با احزاب دیگر جبهه ملی با اینکه عضو هیچیک از آنها نبود، هیچوقت عملی که مخالف دوستی و وفا و صفا باشد، از او دیده نشد. بنده تا آن حدی که از او اطلاع دارم، این بود. روانش شاد باد.
Leave A Comment