روایتکننده: آقای دکتر کریم سنجابی
تاریخ مصاحبه: هیجدهم اکتبر ۱۹۸۳
محل مصاحبه: شهر چیکو- کالیفرنیا
مصاحبهکننده: ضیاءالله صدقی
نوار شماره: ۱۵
س- آقای دکتر ما در جلسهی قبل راجع به کابینه دکتر مصدق صحبت میکردیم و صحبت را راجع به کابینه اول او تمام کردیم. من میخواهم از شما خواهش کنم که این صحبت را ادامه بدهید و توضیحی بفرمایید راجع به تغییراتی که در کابینه داده شد و تعویض بعضی از وزرا، بنده اسامی آن وزرا را میخوانم. شما لطف بفرمایید یک شرح حال مختصری درباره آنها به ما بدهید و در عین حال بفرمایید که چرا آن وزرا تعویض شدند و به چه دلیل این وزرای جدید انتخاب شدند و جای آنها را گرفتند. اول زاهدی بود که از کابینه خارج شد و آقای امیرعلایی در ۱۳ مرداد ۱۳۳۰ گویا به وزارت کشور منصوب شد.
ج- آقای دکتر مصدق موقعی که زمام مملکت را در دست گرفت و قبول مسئولیت کرد، رسماً اعلام داشت که دو برنامه بیشتر ندارد. یکی برنامه اجرای قانون ملی شدن صنعت نفت و دیگر اصلاح قانون انتخابات و به همین دلیل هم در کابینه اول مصدق حتیالامکان میل داشت از عوامل محافظهکار استفاده کند، به صورتی که کابینهاش هم در انظار محافل داخلی و هم در محافل خارجی به صورت یک کابینه افراطی، به صورت یک حکومت افراطی ضدخارجی و ضدسلطنتی جلوهگر نشود. ولی بعداً بهخصوص بعد از قیام ۳۰ تیر که تقاضای اختیارات فوقالعاده کرد و برنامههایی برای اصلاحات قائل شد، اعتقاد پیدا کرد که باید از وزرای جوان و کاردان و خوشنام استفاده کند. بنابراین، درصدد برآمد که در حدود امکان از این نوع افراد بر سر کار بیاورد.
کابینهی بعدیاش تمام در روی این خط بودند از آن جمله بود، آقای امیرعلایی. او از افرادی بود که از اول با آقای دکتر مصدق وفاداری نشان میداد و همیشه در کار و در خدمت ایشان بود و در وزارت کشور هم همینطور و در وزارت دادگستری و خدمت سفارتش هم به همین ترتیب. وقتی که وزیر دادگستری بود، از طرف عوامل مربوط به کاشانی و فدائیان اسلام تحت تهدید قرار گرفت و فشارهایی بر دکتر مصدق وارد آمد که ناچار شد او را تغییر بدهد و با یک پست خارجی به مأموریت سفارتی بفرستد، ولی او هیچوقت از وفاداری نسبت به مصدق کوتاهی نکرد و از او برنگشت.
س- وزیر دارایی آقای وارسته عوض شد و آقای محمود نریمان جای ایشان را گرفتند.
ج- محمود نریمان از مأمورین بسیار پاکدامن، از افراد موجه و از وکلای ملت و از افراد خیلی شجاع و مبارز و بیباک بود و در کارها و خدمات اداریاش در وزارت دارایی و در بانک کشاورزی و در همهی خدمات دیگری که مثلاً در ریاست شهرداری تهران داشت، پاکدامنی و درستکاری و استقامت و یکدندگی نشان میداد و در میان مردم هم خیلی موجه بود. از این جهت، دکتر مصدق به او توجه کرد و در تشکیلات جبهه ملی دوم هم که ما شروع کردیم، مرحوم نریمان از رهبران مؤثر بود و متأسفانه در همان هنگام فوت کرد و فوت او ضایعهی مصیبتباری برای ما بود و از طرف مردم احساسات عمیقی نسبت به او نشان داده شد و مجلس ختم و تشییع جنازه او در واقع بهصورت یک تظاهر سیاسی بزرگ در تهران جلوهگر شد.
س- من شنیدم که ایشان در آنموقع در فقر و تنگدستی هم فوت کردند.
ج- بله. اینطور هم بود و هیچ ثروتی نداشتند.
س- در کابینه ۴ مرداد ۱۳۳۱ آقای امیرعلایی از کابینه بیرون رفتند و آقای عبدالله لطفی وزیر دادگستری شد.
ج- لطفی، از افراد قدیمی وزارت دادگستری و قبلاً هم شاید از دستاربندها و از آخوندها بوده و توی آن جماعت بار آمده بود، ولی مردی رادیکال و پاکدامن و سخت و قوی و انعطافناپذیر در مقابل افراد نادرست و غیرتمند برای اصلاحات بود. واقعاً وقتی که دکتر مصدق ایشان را به وزارت دادگستری آورد و شروع به تصفیه وزارت دادگستری کرد، افراد ناباب را که خوب میشناخت، کنار گذاشت. تصفیههای او آنچنان درست بود که حتی بعد از حکومت دکتر مصدق که میخواستند افراد تصفیهشدهی آن دوره را دوباره به خدمت دعوت کنند، جرأت نکردند که راندهشدگان لطفی را انکار بکنند و بر سر کار برگردانند. لطفی، مردی صمیمی بود و هیچ علاقه نداشت که در آن سمت بماند. به خاطر دارم که دکتر مصدق چندبار به من پیشنهاد کرد که وزارت دادگستری را قبول کنم که به یکی از آنها دیروز اشاره کردم ولی من حاضر برای قبول وزارت نشدم. لطفی هم آن کار را فقط بنابر اصرار دکتر مصدق قبول کرده در طبقه پایین عمارت دادگستری در اتاق کوچکی منزل گرفته بود و در همانجا کارهای خودش را انجام میداد.
س- آقای حسین نواب وزیر امور خارجه.
ج- بله. آقای حسین نواب که سفیر ما در هلند بود. در زمان مراجعه ما به دیوان لاهه و کوششی که برای معرفی پروفسور رولن کرد و اقداماتی که در آنموقع به عمل آورد، خیلی مورد توجه دکتر مصدق واقع شد و ایشان را مدتی وزیر خارجه کرد.
س- آقای دکتر صدیقی وزیر کشور شد.
ج- دکتر صدیقی، استاد دانشگاه است و استاد بسیار موجهی در میان دانشجویان و در بین همکارانشان و مردی آزادیخواه و وطندوست هستند. از خصوصیات دکتر صدیقی، یکی این است که به کلی لائیک است یعنی پایبندی به امور مذهبی و دینی ندارد. ولی بسیار آدم صحیحالعمل و درستکاری است. وزارت کشورش را تا آنجایی که بنده اطلاع دارم با نهایت صداقت و صفا نسبت به مصدق و با نهایت کاردانی اداره کرد و بعد هم در جبهه ملی همیشه ثابت و استوار بود تا موقعی که جبهه ملی دوم بههم خورد. بعد از آنکه جبهه ملی دوم بههم خورد، او دیگر در فعالیتهای سیاسی وارد نشد تا زمان انقلاب اخیر که جریان دیگری پیش میآید که به موقعش از آن صحبت خواهم کرد.
س- آقای دکتر حسابی از کابینه بیرون رفتند و آقای دکتر مهدی آذر بهجای ایشان وزیر فرهنگ شدند.
ج- دکتر محمود حسابی بر سر جریان دبیرستان البرز و تغییر دادن دکتر مجتهدی که رئیس دبیرستان بود و جانبداری مکی از دکتر مجتهدی با دکتر مصدق اختلافنظر پیدا کرد. ضمناً در مورد دکتر حسابی هم باید این نکته را اضافه کنم که تا حدی کجسلیقه و لجوج هم هستند. بنابراین، وقتی که مجتهدی را تغییر داد بر تصمیمش لجاجت کرد و در میان دانشآموزان آشوبی به وجود آمد. در آن زمان بنده در کرمانشاه مشغول فعالیت انتخاباتی بودم. سرانجام دکتر مصدق ناچار شد او را از کابینه برکنار کند و دکتر آذر را بیاورد. وقتی دکتر آذر آمد و وزارت فرهنگ را در دست گرفت، یک محیط صفائی در آنجا به وجود آورد، عدهای از فرهنگیان به کمال او و ادب او به درستی به کاردانی و استقامتش عقیده داشتند و کارش را با نهایت خوبی اداره کرد. او یکی از بهترین وزرای فرهنگ ما بود.
علاوه بر این، دکتر آذر از همان روزهای اول در میان رفقای ملی و آزادیخواه و از دوستان بنده و دکتر شایگان بود، بهطوری که در یکی، دو روز پیش صحبت کردم اولین باری که ما حزب میهن را تشکیل دادیم، آقای دکتر آذر از افراد تشکیلدهندهی آن حزب بود و با بنده همکاری داشت. بعداً هم در سازمان جبهه ملی با اینکه هیچگونه داعیه خودخواهی نداشت، همیشه با نظم و انضباط و باصداقت و وفاداری و شجاعت عمل کرد، بهطوری که بنده هیچقت انحرافی از این مرد بزرگوار ندیدم.
س- آقای بوشهری از کابینه بیرون رفتند و داود رجوی وزیر راه شدند.
ج- بله. رجوی مهندس بود و در بین مهندسین نیکنام بود و رفقای حزب ایران ما هم او را میشناختند، ولی بنده او را نمیشناختم و نمیدانم واقعاً چه کاری کرد و چهکاره بود و چه اقدامات مفید و یا غیرمفیدی کرد. ولی همینقدر میدانم که رفقای حزب ایران که غالب آنها مهندس بودند با او آشنایی داشتند. حالا چه کسی او را به دکتر مصدق معرفی کرد و از چه مجرائی وارد کابینه شد، آن را درست نمیدانم.
س- آقای دکتر ملکی بعداً از کابینه بیرون رفتند و آقای دکتر صبار فرمانفرمایان وزیر بهداری شدند.
ج- بله. آقای دکتر محمدعلی ملکی از همکاران فرزند مرحوم دکتر مصدق در بیمارستان نجمیه بودند.
س- آقای دکتر غلامحسین مصدق؟
ج- بله. همکار ایشان بود و دکتر غلامحسین مصدق با او دوستی نزدیک داشت. به نظر من، احتمال کلی دارد که در ورود او به کابینه دکتر غلامحسین مصدق مؤثر بوده است. اما دکتر فرمانفرمایان در جریانات مبارزات سیاسی ملی مطلقاً نبود با بنده آشنایی مختصری داشت، اما از چه مجرایی و به چه ترتیب وارد کابینه مصدق شد، هیچ اطلاعی ندارم. میدانید که خانواده فرمانفرمایان با مصدق نسبت خانوادگی نزدیک دارند. او هم یکی از آن افراد بود که در سیاست و در میان مردم شهرت بدی نداشت، اما یک آدم ملی و وارد در مبارزات نبود. در امور اداری و فنی هم نمیدانم آیا کاری توانست انجام دهد یا خیر.
س- آقای سیفالله معظمی وزیر پست و تلگراف.
ج- آقای سیفالله معظمی برادر دکتر معظمی از رفقای حزبی ما در حزب ایران بسیار آدم هوشیار، زیرک، خوشمشرب و نکتهسنج و خوشحرف و در عین حال مدیر بود. با نسبتی که با دکتر معظمی و با حسن شهرتی که در میان مهندسین داشت، به آقای دکتر مصدق معرفی شد و کارش را با نهایت خوبی انجام داد، بعد از مصدق هم در تمام حیاتش، خودش و خانوادهاش و خانمش و فرزندانش همه جزو فدائیان و فداکارهای جبهه ملی بودند که اگر یکوقتی فرصت شد در یکی از صحبتهایمان راجع به غیرتمندی که خانم او و بچههای او در جریان انقلاب کردند، صحبت خواهم کرد.
س- آقای دکتر علی امینی از کابینه بیرون رفتند و آقای دکتر علیاکبر اخوی وزیر اقتصاد ملی شدند.
ج- بله. آقای دکتر علی امینی که سوابقشان را پیش از آن و بعد از آن خیلی داریم و باز هم صحبت خواهیم کرد، ایشان رفتند و آقای دکتر علیاکبر اخوی آمدند. آقای دکتر علیاکبر اخوی در فرانسه تحصیل کرده و دکتر شده است و آدمی است بیشتر اهل کسب و کار و تجارت و در این اواخر شرکت تجارتی موفقی داشت و نسبتاً هم به ثروتی رسیده بود. خانوادهاش از خانوادههای روحانی و خودش مرد بسیار فعالی بود، در وزارت اقتصاد و بازرگانی هم تا آنجایی که بنده اطلاع دارم، خیلی منظم و دقیق رفتار میکرد، ولی بعد از سقوط کابینه مصدق در جریان فعالیتهای بعدی او دیگر با ما همراه و همکار نبود و بهطور خصوصی دوستی داشت ولی زیر بار مسئولیت فعالیت سیاسی نمیرفت و در یک امر اقتصادی و شرکت تجارتی وارد شده بود که بیشتر به آن میپرداخت.
س- آقای دکتر ابراهیم عالمی وزیر کار.
ج- دکتر عالمی هم از رفقای حزبی ما عضو حزب ایران و استاد دانشگاه بود. ایشان هم شاید از طریق دوستان ما و بنابر شخصیتی که داشتند به آقای دکتر مصدق معرفی شدند و در وزارت کارشان با نهایت خوبی عمل کردند و به نظرم همین دکتر عالمی بود که دکتر بختیار را به معاونت خودش برگزید.
س- من شنیدم که آقای دکتر عالمی یکی از شاید بشود گفت تنها وزرای دکتر مصدق بود که در دادگاه دکتر مصدق قرص و محکم نایستاد.
ج- بله. با اینکه حرف خیلی ناسزائی نگفت ولی ضعف نشان داد و گفت: «ما هیچکاره بودیم، کارها را دیگران انجام میدادند». منظورش ما مشاوران و نزدیکان دکتر مصدق و دکتر فاطمی بود که این البته نقطهی ضعف برای او بود که بعداً مردم او را نبخشیدند، گو اینکه بنده این را برای او گناه بزرگی ندانستم.
س- آقای محمدحسین علیآبادی معاون نخستوزیر شدند.
ج- بله او به ظاهر و شاید به معرفی آقای صالح معاون شد، ولی کاری و فعالیتی و اثری نداشت. در هیئت نمایندگی دیوان لاهه هم بود ولی آنجا هم هیچ دخالتی و فعالیتی نداشت و بعد هم که کابینه مصدق ساقط شد هیچ به روی خودش نیاورد که جزو این جریان بوده و دیگر در هیچ فعالیت سیاسی وارد نشد و از استادان بسیار محافظهکار و دست به عصای دانشگاه حقوق بود تا موقعی که بازنشسته شد.
س- آقای دکتر حسین فاطمی وزیر خارجه شدند که قبلاً راجع به ایشان صحبت کردید. آقای ملک اسماعیلی معاون نخستوزیر شدند.
ج- دکتر ملک اسماعیلی هم از همان دکترهای تحصیلکرده فرانسه و جزو محصلین اعزامی مردی لطیفهگوی بذال و خوشصحبت بود و کار اداریاش را هم خوب میرسید و معاون اداری دکتر مصدق بود. بعد هم که حکومت دکتر مصدق ساقط شد به عمل خرابی دست نزد و آلودگی پیدا نکرد، ولی دیگر فعالیت سیاسی هم نداشت و در جریان مبارزات بعدی وارد نشد. با بنده ارتباط نزدیک داشت، دم از همراهی و همکاری میزد، ولی مرد مبارزی نبود.
س- آقای رجبی وزیر مشاور. اسم کوچک آقای رجبی چه بود؟
ج- الان یادم نیست.
س- و آقای حقشناس وزیر راه شدند در ۱۹ بهمن ماه ۱۳۳۱.
ج- بله. آقای مهندس جهانگیر حقشناس هم از افراد حزب ایران و تحصیلکرده آلمان بود. در جریان این مصاحبه از حزب ایران خیلی اسم بردیم و همین هم به مقدار زیادی باعث ناراحتی و حسادت بعضی از جمعیتها و افراد حتی در داخل فراکسیون پارلمانی ما هم شده بود و از نکاتی بود که به مصدق ایراد میگرفتند. در صورتی که مصدق بهعنوان حزب هیچکس را انتخاب نمیکرد و نظری به حزب نداشت و حتی از فعالیتهای حزب ایران در شهرستانها هم نارضاییهای فراوان داشت، بهطوری که به خاطر دارم موقعی که کشاورز صدر را که از رفقای جبهه ملی بود، استاندار گیلان کرد، اولین حرفی که به او زد این بود: «که خداوند شما را از شر حزب ایران رهایی دهد و دچار شر آنها نشوید».
س- بله. آنموقع اینجا و آنجا گفته میشد که حزب ایران حزب وزرا و حزب مدیرکلها است.
ج- بله. حقشناس از رفقای حزبی ما و از رهبران جبههی ملی و یکی از بهترین و مدیرترین و منظمترین و عاقلترین افراد مبارز ایران بود. در تشکیلات بعدی جبهه ملی هم همیشه شرکت داشت و همیشه از وجودش و راهنماییهایش استفاده میشد و در کارش هم با نهایت درایت و فهمیدگی عمل میکرد. مرحوم مصدق هم به او خیلی احترام و حرفشنوی داشت و یکی از عناصر بسیار خوب این دوران ما بوده است.
س- آقای دکتر فرمانفرمایان از کابینه بیرون رفتند و بعد مجدداً آقای دکتر ملکی به وزارت بهداری منصوب شدند. ممکن است دلیلش را توضیح بفرمایید؟
ج- نمیدانم.
س- آقای طالقانی از کابینه بیرون رفتند و آقای عطائی کفالت وزارت کشاورزی را به عهده گرفتند.
ج- در مورد اینها هم از اینکه چه خصوصیتی در کارشان بود، اطلاع زیادی ندارم.
س- آقای کاظمی از کابینه بیرون رفتند و آقای مبشر وزیر دارایی شدند.
ج- از این هم بنده اطلاع زیادی ندارم.
س- الان میخواهیم یک مقداری راجع به دکتر مصدق صحبت بکنیم. به عنوان یک فرد، درباره خصوصیات فردی ایشان چه چیزی را شما بیش از همه درباره دکتر مصدق به یاد میآورید به عنوان خصائص فردی او، نه به عنوان یک مرد سیاسی یا نخستوزیر، به عنوان یک انسان.
ج- به عنوان انسان یک مرد درستکار، پاکدامن، منظم بود. درستی در ارتباط با اشخاص، در معاملات، در خدمات سیاسی و اداری از صفات ثابت او بود. بنده به خاطر دارم در زمانی که معاون و کفیل ادارهی کل اوقاف بودم، مرحوم دکتر مصدق موقوفهی مادری داشتند به نام موقوفه بیمارستان نجمیه. به شما عرض کنم که در میان هزاران متولی که در ایران داشتیم و ما بودجههای موقوفات آنها و حسابهای سالیانهی آنها را بررسی میکردیم، هیچ موقوفهای نظم و ترتیب و درستی موقوفه نجمیه را نداشت. کتابچهی سالیانه حساب او منظمترین و مرتبترین کتابچههای حساب بود که خود او حتی از دریافت حقالتولیه قانونیاش هم خودداری میکرد. میدانید که مصدق در دوران وکالتش حقوق نمیگرفت. در دوران نخستوزیریاش هم حقوق نمیگرفت و با درآمد شخصیاش زندگی میکرد. درستیاش و پاکدامنیاش در مورد اقتصادی و مالی از صفات برجستهاش بود و شاهد آن محبوبیتی بود که به عنوان مالک در ده احمدآباد در میان کشاورزان آنجا داشت که هنوز هم خاطرهی وی را به عنوان مالک و ارباب گرامی میدارند.
دیگر آنکه مصدق مرد فوقالعاده شجاع و یکدنده بود. موقعی که لازم میشد یک حرفی را بزند، حرفش را میزد، از هیچ چیز و از هیچکس باک نداشت. نکتهای که دربارهی مصدق چه در خارج از ایران و چه در ایران مخالفان او گاهی به صورت تمسخر و گاهی به عنوان بیماری به آن اشاره میکردند، حالت تشنج و حساسیتی بود که گاهگاه به او دست میداد و گریه و اشکریزی میکرد. خیلیها تصور میکنند که آن حالتها ساختگی و به اصطلاح صحنهسازی سیاسی و نمایشی بوده است. بنده باور نمیکنم، مصدق خیلی حساس بود. به خاطر دارم یک روزی که وزیر فرهنگ بودم برای امری که الان به خاطرم نیست یک ساعت یا دو ساعت قبل از ساعت تشکیل جلسهی هیئت وزرا به منزل آقای دکتر مصدق رفتم. چون هیئت وزرا هم همانجا تشکیل میشد. وقتی که وارد شدم، آقای دکتر مصدق نبود. یک ربع ساعت بعد آمد، وقتی که آمد دیدم تمام بدنش میلرزد و غرق عرق است و حالت لرز دارد، در حالی که تابستان بود. به من گفت: «اجازه بدهید فعلاً بیفتم». ایشان را روی تختخوابش خواباندیم و چند تا پتو رویش انداختیم. وقتی که خواستم از اتاقش بیرون بروم و در را ببندم مرا صدا زد و گفت شما نروید و بمانید، نه در آن اتاق یعنی از منزل ایشان بیرون نروم. بنده ماندم. شاید نیم ساعت یا سه ربع ساعت گذشت و من با پروندههایم مشغول بودم، دیدم پیشخدمت آمد گفت: «آقا شما را میخواهند». وقتی که داخل شدم دیدم لباسش را پوشیده، خیسی صورت و عرقش از بین رفته، تکیدگی و فرورفتگی صورتش زایل شده به حالت عادی و منظم آمادهی کار است. گفتم آقا این چه بود؟
خلاصه این بود که به دربار رفته و با شاه صحبتش شده بود. چه گفته و چه شنیده بود، بنده نمیدانم. ولی میدانم بر اثر همان بود که آن حالت به او دست داده بود. بعد خود او به من گفت: «من احوال عجیبی دارم. گاهی شده است که در زمستان به قدری بدنم گرم میشود که نمیتوانم میان اتاق بخوابم و باید بیرون از اتاق به ایوان سقفداری بروم که بتوانم بخوابم. برعکس، گاهی در تابستان دچار لرز میشوم که باید با پتو مرا بپوشانند». این حرفی بود که خود مصدق برای من زد. بنابراین، اینکه در احوال هیجانی وقتی که از مظالم و خیانتها و سرسپردگیهای کارگردانان داخلی و توطئههای پلید سیاستهای خارجی سخن میراند و فقر و استیصال و اسارت مردم ایران را تشریح میکرد، چنین کیفیاتی به او دست بدهد و از خود بیخود بشود، هیچ غیرطبیعی نبود. مصدق بسیار وطندوست بود، اما برخلاف آنکه بعضی از روزنامههای خارجی و بعضی از انتشارات آمریکایی گفتهاند، گزنوفوب یعنی دشمن خارجی نبود و اعتقاد کامل داشت که ما باید با خارجیها ارتباط و همکاری داشته باشیم. در عین اینکه او عامل اصلی و اساسی درماندگی و بیچارگی و فساد ایران را مربوط به انگلیسها میدانست. او این عقیده را داشت و این فکر تنها منحصر به او نبود، در جامعهی ایران هم این عقیده را داشتند.
س- من میخواستم از شما تقاضا بکنم که دربارهی نقاط قدرت و نقاط ضعف دکتر مصدق هم توضیحاتی برای ما بفرمایید.
ج- بنده خیال میکنم از نقاط قدرت ایشان یکی استقامتش بود، عقیدهای که داشت بر آن عقیده ثابت میماند و تسلیم نمیشد و فریب دوستی و خویشاوندی مطلقاً نمیخورد. گاهی اگر لازم میشد خویشاوندانش را هم زیر پا میگذاشت و از دوستانش هم اگر لازم میشد، صرفنظر میکرد.
یکی دیگر از خصوصیات دکتر مصدق این بود که زیاد به تشکیلات حزبی عقیده نداشت و خود او هیچوقت قبول عضویت در تشکیلاتی نکرد و چنین عقیده داشت که تشکیلات وقتی بزرگ بشود فساد در آن وارد میشود و به همین جهت هم در عین اینکه از سازمانهای حزبی جبههی ملی و از پشتیبانیهای آنها بهرهمند میشد. معذلک در حکومتش از آنها جانبداری و حمایت نمیکرد. او عقیده داشت که باید افکار عمومی بهطور کلی و تقریباً میشود گفت بهصورت غیرمتشکل و همیشه آماده و حاضر در صحنه از او پشتیبانی کند. این را بنده نقصی برای او میدانم. در مبارزات کنونی جهانی باید جمعیتها متشکل بشوند، تعلیم پیدا کنند، تربیت پیدا کنند و انضباط داشته باشند و از اصول و عقاید و ایدئولوژیهای حزبها و دستههای مخالف مطلع باشند. یعنی امروزه دموکراسی واقعی به صورت دموکراسی انفرادی که هر فردی به تشخیص خودش در حق رأی شرکت بکند و رأی بدهد، غیرعملی است و منتهی به آشوب و هرج و مرج میشود. مرحوم مصدق شاید به علت اینکه مربوط به سنتهای قدیمی و از خانوادههای قدیمی بود، زیاد علاقهای به امور تشکیلاتی و حزبی نداشت. این را نیز باید اضافه کنم که با کمال تأسف تجربههای مردم ایران از احزاب تا آن زمان زیاد نویدبخش نبود.
س- آقای دکتر مصدق آیا خودشان یک موقعی عضو آن گروه آدمیت نبودند؟
ج- به نظرم یک مدت محدودی وارد بودند ولی بعد به کلی از آن خارج شدند و دیگر هیچوقت وارد جریان حزبی نشدند، شاید در اوایل مشروطیت مرحوم دهخدا و اشخاص دیگر کوشش کرده بودند که او را به تشکیلات دموکراتها وارد بکنند ولی مصدق زیر بار نرفت و همیشه منفرد باقی ماند و تمایلات زیادی به گروه دموکراتهای ضدتشکیلاتی پیرو مرحوم سیدمحمد کمرهای داشت.
س- شما غیر از این جنبهی سیاسی قضیه هیچ نقطه ضعف دیگری در شخص دکتر مصدق به عنوان یک فرد یک انسان سراغ دارید؟
ج- نخیر. نمیبینم. البته مصدق معصوم نبود و ما و شخص خود بنده در بعضی از موارد با ایشان اختلاف نظر داشتیم.
س- میخواهم از شما خواهش بکنم که یک مقداری راجع به سبک زندگی مصدق صحبت بفرمایید. شما که اینقدر در منزل ایشان رفت و آمد داشتید، آیا ایشان به تجملات تمایل داشتند یا زندگی ساده را بیشتر میپسندیدند؟
ج- در مطبوعات و روزنامههای خارجی، بنده بسیار خوانده و دیدهام که مصدق را جزء ثروتمندان درجه اول معرفی کردهاند و حال اینکه او یک ثروتمند خیلی متوسط و عادی بود. مصدق غیر از ده احمدآباد که البته به نسبت دهات دیگر ده بزرگی حساب میشد و غیر از دو خانه در خیابان کاخ ثروت دیگری نداشت و از درآمد ملک و اجارهی خانهاش زندگی میکرد. زندگی مصدق بسیار منظم و فوقالعاده ساده بود. غذای او خیلی ساده بود و شخصاً رژیم غذایی داشت، غذایش ساده کم چربی، کم شیرینی و غالباً برنج ساده با ماست بود. ما مکرر در خانه ایشان غذا خوردیم. از جمله خصوصیت او این بود که غذای افراد و کارمندان اداری که در خانهاش بودند، حتی غذای پاسبانها را از خانهی خودش تهیه میکردند و به آنها میدادند. اثاثیه و لوازم زندگیاش بسیار مرتب و منظم بود، ولی هیچگونه زرق و برق و تجملی در آنها دیده نمیشد. لباس ساده میپوشید، ولی عقیده داشت که یک رهبر سیاسی وقتی در میان مردم ظاهر میشود باید منظم و آراسته باشد.
س- آقای دکتر مصدق جلسات هیئت وزیران را چگونه اداره میکرد؟ خودش ریاستش را به عهده میگرفت؟
ج- بله. جلسات هیئت وزرا در یکی از اتاقهای خانه ایشان تشکیل میشد و معمولاً خود ایشان جلسات را از اول تا آخر اداره میکردند. اتفاقاً در جلوی آن اتاق ایوان بزرگی بود و روبهروی آن ایوان عمارت بزرگ اصلی خودش بود که به سازمان اصل چهار آمریکاییها اجاره داده بود و ماهی شاید چهار تا پنج هزار تومان از آن اجاره میگرفت و خودش میگفت: «من بیشتر از این محل زندگی خود را اداره میکنم». یک روز ما دیدیم که جلوی آن ایوان را که بالکن روبازی بود و درست روبهروی آن عمارت اصل چهار قرار داشت، تیغهی کلفت بلندی به بلندی سه یا چهار متر بالا آوردند و سقفی هم رویش نزدند. به آقای دکتر مصدق عرض کردم آقا این چیست؟ گفت: «آقا جان از آنجا ما را میزنند». خدا شاهد است این حرف مصدق در روزهای اول نخستوزیریش بود. گفت: «آقا جان از آنجا ما را میزنند» و اشاره به عمارت اصل چهار کرد. اتفاقاً در روز ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ در روز کودتا از همان محل بود که تیراندازی به خانهی ایشان میکردند. او سوءظنها و پیشبینیهای عجیب داشت.
س- آیا هرگز شده بود که شاه در جلسهی هیئت وزیران شرکت بکند؟
ج- نخیر. تا زمانی که من بودم ندیدم که شاه آنجا شرکت بکند. وزرا هم هیچوقت لباس رسمی ملیلهدوزی آن زمان بر تن نداشتند و شاه هم در هیئت وزرا شرکت نمیکرد و ما هم به دربار نمیرفتیم. بعد هم تا آنجایی که من اطلاع دارم شاه شرکتی در هیئت وزرا نداشت، فقط خود دکتر مصدق در اوایل گاهبهگاه پیش ایشان میرفتند و در اواخر که تأمین جانی نداشت و مطمئن شده بود که سوءقصدی دربارهی او هست، به دربار هم نمیرفت.
س- این جلسات هیئت دولت بهطور منظم تشکیل میشد؟
ج- تا زمانی که بنده بودم، مرتب تشکیل میشد.
س- رفتاری که آقای دکتر مصدق با وزرای کابینهاش داشت چگونه بود و چقدر به آنها اختیارات میداد که شخصاً از جانب خودشان تصمیمگیری بکنند؟
ج- در کار وزارتخانهها وزرا اختیار تام داشتند و با مسئولیت خودشان کارهایشان را اداره میکردند، مگر اینکه یک موضوع مهمی پیش میآمد که مورد ایراد و اعتراض و شکایت واقع میشد. آنوقت آقای دکتر مصدق رسیدگی و استفسار میکرد و بعد از آن یا …
س- که تصمیم دستهجمعی لابد گرفته بشود.
س- یا خود ایشان دستور میدادند و وزرا را متقاعد میکردند و یا خود او به توضیح وزرا متقاعد میشد. هیچ وقت جریان به این صورت نبود که در مقابل وزرا اعمال دیکتاتوری بکند. بسیاری از مسائل هم آن زمان چه راجع به امور فرهنگ و چه راجع به اوقاف بود که بنده تصمیم میگرفتم و عمل میکردم و بعد به ایشان گزارش میدادم و ایشان نیز تأیید میکردند. یا گاهی بعضی نکتهها را خود ایشان به بنده گوشزد میکردند و من البته رعایت میکردم.
س- چه کسانی بیش از همه مورد اعتماد دکتر مصدق و با او نزدیک بودند و دکتر مصدق دربارهی امور با آنها مشورت میکرد؟
ج- در اوایل امر، فردی که خیلی به دکتر مصدق نزدیک بود و مصدق او را مثل فرزند خودش عزیز میداشت، حسین مکی بود. هیچکس مانند مکی به مصدق نزدیک نبود و برگشت او از مصدق عیناً مانند برگشت فرزند از پدرش بود و واقعاً هم ضربت روحی بزرگی بر مصدق وارد آورد. در دورهی اخیر شخص دیگری که خیلی در مصدق اثر داشت، حسین فاطمی بود. خوب ماها هم یعنی بنده، دکتر عبدالله معظمی، مهندس حسیبی، دکتر شایگان، جهانگیر حقشناس و مهندس رضوی و دیگران به سهم خود مؤثر و جزء مشاورین او بودیم، ولی نه اینکه صددرصد حرفشنوی از ما داشته باشد. در مسائل مربوط به نفت بهخصوص همیشه ما را احضار میکرد و ما آنجا مینشستیم و پیشنهادی یا نامهای که آمده بود، مطالعه و بحث میکردیم. جوابی که باید داده بشود تهیه میکردیم و یا گاهی دربارهی مشکلات دربار و مجلس با ما مشاوره میکرد. گاهی که هندرسن سفیر آمریکا با او مذاکره میکرد ما در اتاق دیگر مشغول مشاوره بودیم. یکبار یا دو بار نیز ما را با او روبهرو کرد. به خاطر دارم که یکبار هندرسن به ما گفت فرصت دارد از دست شما خارج میشود. مصدق البته سوءظن هم به اشخاص داشت، ولی تا موقعی که این سوءظن در نظرش به ثبوت نرسیده بود، از صداقت نسبت به افرادی که با او کار میکردند، مضایقه نداشت.
س- راجع به حسین مکی که گفتید من یادم هست وقتی که حسین مکی از آمریکا برگشته بود، خلیل ملکی در همان کلوب حزبشان یک جلسهای تشکیل داد برای ایشان که در آنجا صحبت بکنند و در مقابل حضار از ایشان تقاضا کرد که با دکتر مصدق مخالفت نکنند و به او گفت: «صلاح شما نیست که با این پدر پیر ملت مخالفت بکنید». من یادم هست که در همان جلسه خلیل ملکی پشت بلندگو گریه کرد و این را من در تأیید این صحبت شما دارم عرض میکنم که فرمودید حسین مکی چقدر به دکتر مصدق نزدیک بود.
آیا ورزای دیگر مصدق هیچ نوع شرفیابی خصوصی با شاه داشتند که از شاه دستوراتی بگیرند؟ مثلاً وزیر جنگ یا وزیر امور خارجه یا وزیر کشور و یا حتی رئیس ستاد ارتش. اینها بهطور خصوصی هم شرفیاب میشدند و دستوراتی از شاه میگرفتند؟
ج- در مدتی که بنده وزیر بودم، به خاطر ندارم که پیش شاه رفته باشم. به خاطر هم ندارم که وزرای دیگر رفته یا نرفته باشند. ولی بعید میدانم که وزرایی مانند وزیر جنگ و وزیر خارجه با اطلاع دکتر مصدق گاهی پیش شاه رفته باشند، اما اطلاعات دقیقی در این خصوص ندارم. معمولاً وزرا با شاه ارتباط شخصی نداشتند و ارتباط دولت با شاه به وسیله مصدق بود. ولی بعداً که بنده وزارت نداشتم و وکیل مجلس بودم، یکروز که روز سلام بود به خاطر دارم که ما برای سلام در صف وکلا ایستاده بودیم و بنده هم تازه از لاهه برگشته بودم. وقتی که شاه جلوی صف ما آمد نگاهی به من کرد و گفت: «ما را فراموش کردید؟ مدتی است شما را نمیبینم» و من بعد از آن به دیدن شاه رفتم. در دورهی وکالتم یکبار یا دوبار شاه را دیدم و بیش از پیش از دیدار خودم با ایشان مأیوس میشدم. برای اینکه احساس میکردم که شاه آن خوشرویی و آن حالت صفا و صداقت پیشین یعنی در اوایل جنگ بینالملل را ندارد و خودداری میکند از اینکه خودش را جلوی من باز کند و همینطور مظنون است که من باطن دلم را برای او باز نمیکنم. بنابراین، با مسائل کوچک و مسائل انحرافی وقت میگذرانید. مثلاً وقتی من به دیدن او رفته بودم به ناگهان گفت: «برای جنگلها چه فکری کردهاید؟» خوب این یک سؤال انحرافی بود که با کار من و درگیریهای سیاسی روز هیچ ارتباطی نداشت. من آنجا به شاه محترماً تذکر دادم راجع به استقامتی که در این نهضت و در این امر ملی شدن نفت و ادامه کار نهضت ملی لازم است داشته باشیم و گفتم افراد ضعیف و مرموز و وابستهای وجود دارند که ایجاد ضعف و نگرانی و تفرقه میکنند. اعلیحضرت باید مراقب این دسیسهها باشند. شاه از حرفهای من ناراحت شد. بعضی از وکلای دیگر مجلس بهخصوص آنهایی که جزء مخالفین مصدق بودند محرمانه حتماً با شاه ارتباط داشتند.
س- نظر دکتر مصدق دربارهی مجلس به عنوان یک نهاد در مملکت چه بود؟ چه نظری نسبت به مجلس داشت؟
ج- شما میدانید که مصدق همیشه میگفت: «هر بلایی که بر سر این مملکت آمده -این را چندین بار گفت- در مواقعی بود که مجلس وجود نداشت». او از تعطیل مجلس و از نبودن مجلس فوقالعاده نگران بود. ولی از مجلس هفدهم که ما بودیم با اینکه اکثریت داشت، ولی به علت کارشکنی و صفآرایی که مخالفین میکردند و تحریکاتی که شاه در بین آنها میکرد، روحیهی فوقالعاده عصبی و ناراحتی پیدا کرده بود چون یکبار در ابتدای تشکیل آن مجلس اکثریت مخالفی علیه او به وجود آمده و به قوامالسلطنه رأی تمایل داده بودند. او همیشه نظرش این بود اکثریتی که ما الان داریم، اکثریت واقعی و ثابت نیستند و عدهای از افراد این اکثریت در باطن با حکومت او مخالفت دارند و در موقع خودش مخالفت خودشان را بروز خواهند داد. بنابراین، با وجود عقیدهی ثابتی که داشت که باید مجلس همیشه برای ادارهی امور مملکت باشد و هر پیشامد بدی که شده در مواقعی بوده که مجلسی وجود نداشته و با اینکه معتقد بود حتی یک مجلس بد یعنی مجلسی که به آن صورت متنفذین محلی انتخاب بشود باز از نبودن مجلس بهتر است. با همهی اینها که اساس فکرش بود وضع مجلس هفدهم و جریاناتی که پیش آمد او را مجبور کرد که با رفراندومی آن مجلس را تعطیل بکند، ولی این رفراندوک به هیچوجه به این معنا نبود که او میخواست بدون مجلس حرکت بکند. بنده به خاطر دارم وقتی که رفراندوم صورت گرفت در حضور آقای دکتر مصدق صحبت شد که به شاه بنویسند رأی مردم را دربارهی انحلال مجلس به وسیلهی فرمانی تأیید بکنند. بنده در آنجا به آقای دکتر مصدق عرض کردم که احتیاج به چنین فرمانی نیست. گفت: «چهکار بکنیم؟» گفتم شما مرقوم بدارید در این موقع که ملت رأی خودش را اظهار داشته و بنابر آراء مردم مجلس منحل شده، مستدعی است بر طبق قانون اساسی فرمان انتخابات جدید را صادر بفرمایید. وقتی که ایشان این فرمان را بدهند، تأیید انحلال مجلس است. ایشان فوراً حرف بنده را تصدیق کردند و نامه به همین صورت به شاه نوشته شد. مصدق گفت: «آقا ببینید مشورت همیشه مفید است» و شاه جوابی به مصدق نداد.
س- آیا این روابط و مسائل و مشکلات بین قوهی مجریه و قوهی مقننه که مجلس شورای ملی باشد، هرگز در هیئت دولت مورد بحث قرار میگرفت؟
ج- شما میدانید که در کابینه اول دکتر مصدق آنهایی که کارشکنی در کار قوه مجریه یعنی دولت میکردند، افرادی مانند جمال امامی بوند که البته کارشکنیهای آنها در هیئت دولت مورد بحث قرار میگرفت. به علاوه، در برابر توطئههای آنها ما نمایندگانی مانند مکی و دکتر بقایی و دکتر شایگان و غیره داشتیم که از عهدهی آنها به خوبی برمیآمدند و در موارد لازم مورد مشاورهی دکتر مصدق قرار میگرفتند.
در دورههای بعد هم که بنده وکیل مجلس بودم با وجود این همیشه در جریان مشاورات دکتر مصدق و روابط او با مجلس قرار داشتم و همچنین رفقای دیگر ما دکتر معظمی که نایب رئیس و رئیس مجلس بود، دکتر شایگان، مهندس رضوی، محمود نریمان، مهندس حسیبی و غیره همیشه در جریان مذاکرات و مشاورهها بودند. دکتر مصدق بهعلاوه روگردان نبود که با افراد دیگری از نمایندگان مجلس که جزء فراکسیون ما نبودند و حتی با وی مخالفت داشتند، ارتباط پیدا کند.
س- آقای دکترسنجابی، اگر بخواهید بهطور کلی قضاوت بکنید آیا مجالسی که بعد از جنگ بینالمللی دوم در ایران تشکیل شدند، نقشی در واقع در تنظیم و تصویب قوانین داشتند یا نه بحثهایی که در مجلس در این رابطه میشد فقط یک چیز نمایشی برای خوشامد مردم بود؟ اگر لطف بفرمایید یک چند تا مثال در این زمینه برای ما بگویید. نمیدانم کاملاً منظورم را روشن کردم؟
ج- نخیر. کاملاً منظور را نفهمیدم.
س- من میخواهم بفهمم که آیا درواقع مجلس در این دوره به عنوان یک نهاد مشروطیت، وظیفهاش را انجام میداد؟
ج- از چه دورهای؟
س- از بعد از جنگ بینالمللی یعنی از بعد از پایان دیکتاتوری رضاشاه، بعد از دوران دیکتاتوری بیست ساله وقتی که مجالسی به وجود آمدند. مثلاً بگوییم از سال ۱۳۲۰ به بعد مجالسی که بودند آیا این مجالس واقعاً نقششان را در تعیین و تنظیم و تصویب قوانین اجرا میکردند یا نه بحثهایی که در این رابطه در مجلس میشد، فقط برای خوشامد مردم و یک جریان نمایشی بود؟
ج- عرض کنم شما که تاریخ ایران را خوب میدانید، پارلمانهایی که انتخاب میشدند متأسفانه نمایندگان واقعی مردم نبودند و غالباً از متنفذین محلی با صوابدید دولت و با مداخلات دولت مرکزی و مداخلات فرمانداران و مأمورین ارتش و شهربانی محل و با تحت نفوذ قرار دادن مالکان و زمینداران و با آراء ساختگی انتخاب میشدند و وکلا، نمایندگان مردم نبودند، بلکه برگزیدگان دولت بودند. حتّی بعد از شهریور بیست هم مثلاً در دورهی سیزدهم وکلا همانهایی بودند که رضاشاه انتخاب کرده بود. در دورهی چهاردهم نیز نمایندگان شهرستانها غالباً به همان صورت غیرواقعی مانند سابق انتخاب شدند با این تفاوت که در این دوره ایران تحت اشغال نیروهای انگلیسی و روسی بود و آنها در برگزیدن نمایندگان دخالت داشتند، چنانکه چندین نفر از تودهای در مناطق تحت اشغال روسها انتخاب شدند و باز با این تفاوت که انتخابات شهر تهران بالنسبه آزاد بود و جمعی از ملیون مانند دکتر مصدق و مهندس فریور و غیره انتخاب شدند.
Leave A Comment