روایتکننده: آقای دکتر کریم سنجابی
تاریخ مصاحبه: هیجدهم اکتبر ۱۹۸۳
محل مصاحبه: شهر چیکو- ایالت کالیفرنیا
مصاحبهکننده: ضیاءالله صدقی
نوار شماره: ۱۶
و دیگر اینکه دولت چه در زمان رضاشاه و چه بعد از آن قبول نداشت که احزاب سیاسی در مملکت به وجود بیاید و احزاب در امور پارلمانی و انتخاباتی فعالیت بکنند، بهطوری که نمایندگان پارلمان دارای عقاید و مسالک سیاسی و اجتماعی و پیرو انضباطهای حزبی باشند. طبیعی است وقتی که انتخابات به این ترتیب صورت بگیرد، مشروطیت و حکومت ملی و دموکراسی به معنی واقعی وجود ندارد. با همهی اینها از دورهی سیزدهم که قدرت رضاشاه زایل شد، نمایندگان هرچند به همان طریق انتخاب شده بودند، عدهای از آنها مثلاً تا آنجایی که به خاطر دارم امیرتیمور کلالی و محمدرضا تهرانچی کم و بیش تمایلات مردم را منعکس میکردند و بیتأثیر هم نبودند. در مجلس چهاردهم نیز اقلیت به رهبری دکتر مصدق در بسیاری از موارد مانع دسیسههای سیاستهای خارجی و کارگردانهای آن شد و اقلیت مجلس پانزدهم توانست در برابر قرارداد خائنانه گس-گلشائیان مقاومت کند. اینها نمونههای همان مجالس بد بودند که به قول دکتر مصدق بودنشان بهتر از نبودن مجلس است. از این جهات، بر رژیم پارلمانی و مشروطیت ایران اعتراض وارد نبود، به عمل و اجرای آن که در دست حکومتهای دیکتاتوری بود و پارلمانهای ناشایستهای به وجود میآوردند، اعتراض وارد بود.
س- شما خودتان که وزیر بودید آیا احساس میکردید که در مقابل مجلس شورای ملی میبایستی حساب پس بدهید و پاسخگو به مجلس باشید؟
ج- در همان مجلس شانزدهم که بنده وزیر شدم، با آنکه قاطبه نمایندگان شهرستانهای آن به همان کیفیات غیرقانونی انتخاب شده بودند، باز بنده به مقام مجلس احترام میگذاشتم و هرگاه از طرف نمایندگان اشکالی میشد به اشکالات آنها جواب میدادم.
مخصوصاً به خاطر دارم که وقتی توطئهای در مجلس سنا چیده بودند برای اینکه دانشگاههای شهرستانها را تعطیل کنند و آقای دکتر صدیق اعلم را هم نامزد این کار کرده بودند که بگوید ما وسایل برای ایجاد دانشگاه و شرایط لازم برای آن حتی در تهران هم به حد کافی نداریم و بنابراین دانشگاههای شهرستانها باید تعطیل بشود. بنده ضمن سخنرانی تندی به او جواب دادم و گفتم این دولت محال است حاضر شود که یکی از دانشگاههای شهرستانها را تعطیل بکند و من به جنابعالی وعده میدهم که دولت در نظر دارد علاوه بر جاهایی که اکنون دانشگاه دارد، در مراکز دیگری هم اقدام به تأسیس دانشگاه بکند و مجلس هم با اکثریت تمام با نظر من موافقت کرد. به خوبی به یاد دارم یکی از نمایندگان که برخاست و در تأیید بیانات من صحبت کرد، تدین وزیر اسبق فرهنگ بود. دکتر مصدق مخصوصاً اصرار داشت که وزرای کابینهاش نسبت به مقام مجلس و نمایندگان با احترام رفتار کنند.
باز به خاطر دارم که یکی از وزرای کابینه اول مصدق یعنی آقای مشار یکروز در مجلس به فرامرزی نمایندهی مجلس توهین کرد و دربارهی او کلمهی شانتاژ به کار برد که موجب آشفتگی مجلس گردید. وقتی که گزارش این جریان به اطلاع دکتر مصدق رسید، ناراحت شد و به وزیر کابینهاش سخت پرخاش کرد و از فرامرزی معذرت خواست. به همین جهت، کارگردانان و به اصطلاح متولیان آنوقت مجلس که امثال دکتر طاهری و ملک مدنی بودند، بر حسب ظاهر به حکومت مصدق که مورد تأیید ملت بود، حرمت میگذاشتند. مصدق هیچوقت بیاعتنایی به مجلس نکرد. وقتی که جمال امامی مصدق را مورد اعتراض قرار میداد و توهین میکرد، دکتر مصدق به مجلس میآمد و در حدود یک ساعت، یا دو ساعت با دلیل و استدلال و استقامت صحبت میکرد و به اعتراضات آنها یکییکی جواب میداد و آنها را ساکت میکرد. منظور این است که مصدق بیاعتنا به مجلس و رأی مجلس نبود.
س- وقتی که شما وزیر بودید عکسالعمل شما نسبت به مطالبی که مطبوعات دربارهی شخص شما و درباره وزارتخانهی شما منتشر میکردند، چه بود؟
ج- در وزارت من مطبوعاتی که با من سر لطف نداشتند بعضی از روزنامههای مربوط به حزب توده بودند و روزنامهای که آقای درخشش در آنموقع منتشر میکرد.
س- مهرگان؟
ج- بلی. مهرگان بود. سالها بعد حق شاهد است که خود همین آقای درخشش آمد و از من معذرت خواست و گفت: «مرا فریب دادند و وادار کردند که آنها را بنویسم و دکتر بقایی عامل این کار بود». آن زمان بحبوحهی نفوذ و محبوبیت بقایی بود. میدانید که در آن زمان دکتر بقایی و مرحوم خلیل ملکی باهم در یک حزب بودند، من همان موقع به حزب زحمتکشان آمدم و یک سخنرانی کردم که خلیل ملکی در آنجا به من احترام بسیار گذشت. با اینکه موقعی که او در حزب توده بود من با او برخوردی پیدا کرده بودم، یعنی در همان دوره چهاردهم مجلس که من رئیس دانشکده حقوق بودم، مرحوم خلیل ملکی سفری به انگلیس کرد و در آنموقع حزب توده در میان جوانان دانشگاهی طرفدار زیاد داشت و یک عدهای از جوانان دانشکده حقوق از ایشان دعوت کردند که در دانشکده برای آنها سخنرانی کند. من پذیرفتم و سالن را در اختیار آنها گذاشتم و خودم هم در پای سخنرانی او شرکت کردم. او راجع به دموکراسی شرق و دموکراسی غرب سخنرانی کرد. در ضمن صحبتها و نکتهسنجیهایش دانشجویان به هیجان میآمدند و برایش دست میزدند. چون من و استادان دیگر ساکت نشسته بودیم، یکمرتبه به من اشاره و اعتراض کرد: «شما چرا دست نمیزنید؟ این صف اول چرا دست نمیزنند؟ صفها از هم جداست» ولی در حزب زحمتکشان و بعد در نیروی سوم او همواره نسبت به من دوستی و همراهی داشت و هرگز برخورد نامناسبی با یکدیگر پیدا نکردیم.
س- آقای ملکی همیشه به شما خیلی علاقهمند بودند. من این را دقیقاً به خاطر دارم. بهطور کلی نظر شما راجع به رفتار مطبوعات در آن زمان چه بود؟
ج- روزنامههایی که در آنموقع انتشار وسیعی داشتند یکی روزنامه اطلاعات بود، یکی روزنامه کیهان بود و یکی هم روزنامه باختر امروز و در بعضی مواقع تا حدی هم شاهد روزنامه دکتر بقایی. روزنامههای دیگر مثل روزنامه ستاره، روزنامه اقدام که خلیلی مدیرش بود گاهی منتشر میشد، گاهی نمیشد. روزنامه کشور متعلق به جلالی نائینی و روزنامهی داد عمیدی نوری اینها روزنامههای مؤثری نبودند. روزنامه حزب ایران هم وجود داشت، ولی شماره انتشارات آن محدود بود. در آن زمان روزنامههای بزرگ تجارتی یعنی کیهان و اطلاعات به ظاهر با مصدق همراهی داشتند ولی در باطن با دربار با سیاستهای دیگر مربوط و مخالفان محیل و مزور بودند. ولی مصدق همیشه سعی داشت که از آنها استفاده کند، به همین جهت در همهی مسافرتهای خارجی که ما به شورای امنیت و لاهه کردیم، عباس مسعودی و نماینده روزنامه کیهان را همراه خود میآورد. در مطبوعات آن زمان روزنامه مؤثر و کوبنده و تاریخی روزنامه باختر امروز مرحوم دکتر فاطمی بود.
س- نظر خصوصی دکتر مصدق دربارهی به اصطلاح ابرقدرتها مثل دولت روسیه و دولت انگلستان و دولت آمریکا چه بود؟
ج- مصدق میخواست با دولت شوروی واقعاً روابط همجواری دوستانه مسالمتآمیز داشته باشدو و کاملاً معتقد بود که در ایران نباید اقدام تحریکآمیزی علیه شوروی صورت بگیرد و ایران نباید هیچ اقدامی بکند که به نفع ابرقدرت دیگری در مقابل شوروی و بر ضد شوروی باشد. این روش ثابت سیاسی او بود، ولی به این موضع بسیار معقول و مشروع و صمیمانه او شورویها آنطور که باید متأسفانه جواب ندادند. با وجود این، مصدق هیچوقت از این روشش منحرف نشد با اینکه آنها هیچ کمکی و همراهی سیاسی و اقتصادی در کار مصدق نکردند.
از طرف دیگر، مصدق عامل اصلی اختلافات و عامل اصلی تحریکات و عقبماندگی ایران را سیاست استعماری انگلیس میدانست ولی بدون اینکه دشمن انگلستان باشد. او مکرر در مجلس از رژیم مشروطیت انگلستان و از دموکراسی آن کشور تجلیل میکرد. ولی از سیاست استعماری آن دولت، از سوابقی که با ایران داشته و تجاوزات و تحمیلاتی که بر ملت ایران وارد آورده و اکنون نیز حاضر نیست از روش گذشتهی خود عدول کند و از شرکت نفت انگلیسی که مهمترین منبع درآمد ملی این کشور را سرقت کرده است، بسیار ناراحت بود و رسالت ملی خود میدانست که به آن وضع پایان دهد.
از طرف دیگر، کوشش دکتر مصدق بر این بود که آمریکا را متوجه کند که او بدخواه و دشمن انگلستان نیست و خواستار این هم نیست که آمریکا از ایران علیه انگلیسها حمایت و طرفداری کند، بلکه میخواست حقانیّت ایران را به آمریکاییها نشان بدهد و بر آنها ثابت بکند که هم به نفع انگلستان هست و هم به نفع آمریکا و هم به سود جهان که ملت ایران به حق قانونی خودش برسد و مداخلهای در امور او نشود و ایران بتواند با استفاده از منابع سرشارش روی پای خودش بایستد و بسیار علاقهمند بود که با آمریکا روابط صمیمی و دوستانه داشته باشد. مخصوصاً در دورهی حکومت دموکراتها که او فوقالعاده این امیدواری را داشت و از ترومن و از آچسون و مکگی به عنوان دوست یاد میکرد. ولی متأسفانه آمریکاییها هم به دام سیاست خشک و خشن انگلیسها بهخصوص بعد از سر کار آمدن چرچیل و آیزنهاور افتادند و توجهی که میبایست به تقاضاهای مشروع ایران که مصدق نمایندهاش بود، نکردند و بالاخره کار به جایی رسید که آمریکا از نظر انگلیس تبعیت کرد و وارد عمل جنایتآمیزی در ترتیب توطئه کودتای مشترک انگلیسی و آمریکایی علیه مصدق شد و بعد از سقوط آن ایرانی وطندوست و آزاده هم تا حدودی که ممکن بود در داخل مملکت خودشان تبلیغات ناروا علیه او به راه انداختند. به عنوان یک بیمار و مفلوج زیر پتو خوابیده و به عنوان یک آدم افلیج درازقد و لاغراندام تا شده و بیفکر و بیاراده از او یاد کردند. به عنوان کسی که با تودهایها لاس میزده و راهگشا برای نفوذ تودهایها و کمونیستها و شورویها در ایران و خاورمیانه بوده است. تمام این ناسزاها و تهمتها برای تجویز و توجیه عملیات ناروای خودشان در برابر مردم آمریکا بود و الا همان آچسون که این حرفها را نسبت به مصدق میگفت در موارد دیگر علناً تصدیق کرده است که او کمونیست نبوده و به هیچوجه هم مایل نبوده که با کمونیستها همکاری و همراهی داشته باشد.
س- آیا به نظر شما در آن گروهبندی که در آن زمان در بین ابرقدرتهای جهانی بود و آمریکاییها در جریان گرفتاری جوزف مکارتی و وحشتی بودند که کمونیستها همه جا را دارند میگیرند، فکر نمیکنید که در آن موقعیت دکتر مصدق یک کمی زیاده از حد به حزب توده، آزادی داد و خود این عمل مقدار زیادی باعث وحشتزده کردن آمریکاییها و در نهایت تصمیم آنها به برانداختن مصدق شد که این موضوع را آیزنهاور هم در نطقی که در کنفرانس گاورنرهای آمریکایی در سال ۱۹۵۳ یک ماه قبل از سقوط دکتر مصدق در سیاتل واشنگتن برگزار شده بود، عنوان کرد و رسماً اسم دکتر مصدق را آورد. فکر نمیکنید دکتر مصدق یک کمی زیادهروی کرده است در باز گذاشتن دست حزب توده در آن زمان؟
ج- مصدق تودهایها را خوب میشناخت. یکوقتی خود او به من گفت: «من سه بار سوار تودهایها شدهام». من درست نمیدانم آن سه بار کی بود، ولی معلوم است که یعنی من آنها را به کارهایی وادار کردم که مطابق سیاست و نظر من بوده است. ولی هیچوقت او جانبدار و طرفدار آنها نبود و همیشه هم مراقبت داشت که آنها اعمال خرابکاری و آشوب در داخل مملکت نکنند. اما از صفات برجستهی مصدق دموکرات بودنش بود و به علت دموکرات بودنش او نمیتوانست آزادی احزاب را زایل بکند. تودهایها از روز اول دشمنی و در روزهای بعد منافقی با مصدق کردند و همیشه بدخواه مصدق و بدخواه نهضت ملی ایران بودند. ولی مصدق بنا بر روش دموکراتیکی که داشت، اقدامی برای از بین بردن آنها از طریق سرکوب نکرد. الان من به شما توضیح دادم که ما یک وقتی با نمایندگان احزاب که از آن جمله مرحوم خلیل ملکی هم بود، پیش ایشان رفتیم و گفتیم که جای تظاهر و قدرتنمایی در خیابانها نیست. گفت: «این کار را که من به صورت دیکتاتوری نمیتوانم بکنم باید از راه قانون باشد». البته تودهایها خیلی افراط کردند، ولی آنچه که بیشتر مهم بود تبلیغات خارجیها بود که بال و پر تودهایها را وسیع و عظیم و مؤثر و خطرناک نشان میدادند. در واقع خطری که از جانب حزب توده متوجه مملکت ایران نبود و محال بود که تودهایها بتوانند وضع را دگرگون کنند. مثلاً یا در انتخابات و یا از طریق انقلاب کردن و کودتا قدرت به دست بیاورند. این فقط باز برای توجیه همان عملی بود که کودتاچیان ایران به دستیاری خارجیها علیه نهضت و حکومت ملی کردند که چنین وانمود میکردند که بلی ایران به لب پرتگاه رسیده و نزدیک بود که حکومت کمونیستی بر ایران مسلط بشود. اینها به کلی دور از واقعیت است. البته تودهایها وجود داشتند، حضور داشتند، خیلی هم منافق و مخالف با مصدق بودند، ولی خطری نداشتند. یعنی اگر میخواستند دست به عملیاتی بزنند که تحریکآمیز و آشوبگرانه باشد، مصدق با نهایت آسانی آنها را سرکوب میکرد.
س- حتی با داشتن آن سازمان افسری؟
ج- بله. حتی با داشتن آن سازمان افسری. آن سازمان افسری هم چیز زیادی نبود. چیزی بود که به زودی دستگاه شاه هم توانست آنها را از بین ببرد.
س- هرگز شما از دکتر مصدق شنیدید که تمایل نشان داده باشد راجع به مثلاً توزیع ثروت و یا نظری نسبت به مالکیت خصوصی داده باشد و همچنین نسبت به قدرت روحانیون و اصولاً نظر خصوصی ایشان دربارهی این مسائل چه بود؟
ج- دکتر مصدق در موضوع کشاورزها به فکر اصلاحاتی افتاد و قوانینی هم وضع کرد. از آن جمله، یکی از مقرراتش این بود که بیگاری را که در ایران متداول بود، ملغی کرد و از جمله باز مقرراتی برای تشکیل انجمنهای ده و سازمانهای روستایی وضع کرد و نظرش این بود که مقرراتی برای محدودیت مالکیت برقرار بدارد. ولی مصدق مخالف مالکیت نبود. میخواست مقرراتی وضع کند که رفاه بیشتری برای کشاورزان به وجود بیاید و وسایل تعلیم و تربیت و بهداشت آنها را تأمین کند، ولی مجالی برای این کارها نیافت.
دربارهی روحانیت مصدق یک ایرانشناس بزرگ بود. از نقش و تأثیر روحانیت در جامعه ایران از زمان صفویه تا اواخر دورهی قاجاریه و در نهضت مشروطیت ایران به خوبی واقف بود و روحانیون بزرگی را که به مشروطیت ایران کمک کرده بودند به نیکی یاد میکرد و همچنین از مبارزات آقای کاشانی در دوران اشغال ایران تقدیر مینمود و نامههای او را چندین بار در مجلس قرائت کرد و تا زمانی که او از در مخالفت درنیامده بود با وی دوستی داشت. چون در آن زمان بعضی از افراد نسبت به آیتالله بروجردی توهین میکردند مصدق از اختیارات خود استفاده کرد و قانونی مقرر داشت که بر طبق آن توهین به مرجع مسلم تقلید جرم شناخته شد و همچنین جامعه روحانیت اصلاحطلب و وطندوست تهران از افراد پشتیبانی میکرد. از طرف دیگر مصدق توجه داشت که سیاستهای استعماری با بعضی از شخصیتها و مقامات روحانی ارتباط دارند. خلاصه با همه احترامی که نسبت به روحانیت داشت معتقد بود که آنها نباید در امور عرفی و اداری و اجرایی مداخله کنند و روحانیت به عنوان مقام و سازمان دینی باید از سیاست جدا باشد.
س- بهطور کلی، اصلاحات داخلی که در زمان دکتر مصدق شد، شما میتوانید که یک توضیح مختصری برای ما بفرمایید.
ج- شما میدانید که امکانات برای مصدق وجود نداشت. بودجه ما غیرکافی بود. ارزی در اختیار نداشتیم، به زحمت صادرات و واردات ما کفایت میکرد و ارزی که با آن بتوانیم اصلاحات اقتصادی و عمرانی و احتیاجات دولت را برآورده بکنیم، نداشتیم. تنها ارزی که وجود داشت همان بود که از مجرای اصل ۴ به صورت قطرهچکان گاهگاهی یک چیزی میدادند. مخارج عمدهی شرکت نفت هم که تعطیل شده بود با کارگران آن بسیار مخارج دولت شده بود که ماهی مبلغ هنگفتی بدون اینکه عایداتی از آن به دست بیاید صرف نگاهداری کارگران و مؤسسات آن میشد.
با این کیفیت وسایلی که بشود در امور اقتصادی و در امور ارتباطی، راهسازی و امور ساختمانی و صنعتی و تجارتی اقدامات مؤثر و اساسی کرد فراهم نبود. حتی بنده در موقع وزارتم مبلغ ده میلیون تومان اعتبار اضافی برای وزارت فرهنگ گرفتم، ولی چون پول وجود نداشت آن را هم نتوانستند بپردازند و ما برای مخارج جاری فرهنگ دچار مضیقه بودیم. بهطوری که ناچار بودیم از هر گوشهای که ممکن بشود از مخارج بکاهیم و با صرفهجویی ادارات را بگردانیم. در این اواخر بهخصوص مصدق در فشار اقتصادی فوقالعاده بود. با همهی اینها در دورهی او تجارت صادرات و واردات ایران تعادل پیدا کرد و برای اولین بار به علت کوششی که از طرف دولت برای توسعهی صادرات به عمل آمد، صادرات ایران بر واردات آن چربید و نه تنها از عهدهی پرداخت مخارج ارزی واردات برآمد، بلکه تا اندازهی هم ارز اضافی برای مخارج دیگر به دست آوردیم.
ولی در آن گرفتاریها و در آن اشتغالات و اشکالات که وجود داشت، با نبودن منابع درآمد و با تعطیل صادرات نفت انتظار اینکه بشود یک کار عمده و مؤثر و نمایان کرد، واقعاً وجود نداشت و همین که مصدق میتوانست چرخ مملکت را بچرخاند و مملکت را نگه دارد، خود معجزه بود. در تمام آن مدت مصدق فقط سیصد میلیون تومان اسکناس تازه منتشر کرد که آن هم به صورتی عاقلانه انتشار یافت و مصرف شد که کوچکترین اثری در تورم و افزایش قیمتهای ایران نکرد.
س- آقای دکتر سنجابی، ما قبلاً راجع به حزب ایران یک مقداری صحبت کردیم و من میخواستم اینجا فقط یک مقدار صحبتهای دیگری شما بفرمایید که در واقع مربوط میشود به جزییات حزب ایران. اول اینکه میخواهم بفرمایید که آیا احزب ایران دارای یک شورا یا یک کمیتهی مرکزی بود؟ اگر بود چند عضو داشت و آنها چه کسانی بودند؟
ج- بله. حزب ایران هم یک شورا داشت و هم یک کمیتهی مرکزی. در کمیتهی مرکزی آن به مرور زمان و در طی سالها تغییراتی داده میشد ولی افرادی که در این اواخر تقریباً بهطور همیشگی بودند اللهیار صالح، بنده، زیرکزاده، مهندس بیانی، مهندس حقشناس و مهندس حسیبی بودند. محمد پورسرتیپ گاهی بود و گاهی نبود. دکتر عالمی گاهی بود و گاهی نبود و افراد دیگری که ممکن است الان بنده به خاطر نداشته باشم.
س- شاپور بختیار نبود؟
ج- شاپور بختیار هیچوقت در کمیتهی مرکزی و حتی در شورای حزب هم نبود. تا آنجا که من اطلاع دارم عضویت او در حزب در سالهای اخیر یعنی در دوران دکتر مصدق صورت گرفت.
س- اعضای کمیتهی مرکزی و شورا انتخاب میشدند؟ و اگر انتخاب میشدند، ترتیب انتخاب شدن آنها چطور بود؟
ج- حزب ایران ابتدا از همان افرادی که داوطلب و مؤسس حزب بودند تشکیل شد و یک عدهای در آن شرکت کردند و همان عده خودشان شورا و کمیته مرکزی را انتخاب کردند که در آن ابتدا دکتر جزایری و ارسلان خلعتبری و صادقی وکیل آذربایجان و مهندس فریور هم بودند. بعد که حزب میهن هم با آنها شرکت کرد، بنده و بعضی دیگر از افراد حزب میهن در آن وارد شدیم و این کیفیت ادامه داشت تا موقعی که کنگره حزب ایران در زمان حکومت دکتر مصدق تشکیل شد و نمایندگان سازمانهای حزب در شهرستانها از اصفهان، از خراسان، از گیلان، از شیراز، از تبریز و از خوزستان به تهران آمدند و با نمایندگان سازمان مرکزی، کنگره را تشکیل دادند و اعضای شوراو کمیته مرکزی را انتخاب کردند.
س- به یاد میآورید که چند نفر در آن شرکت کردند؟
ج- بهطور دقیق نمیدانم، ولی تصور میکنم از صدوبیست نفر متجاوز بودند.
س- بهطور کلی، حزب ایران حدس میزنید چقدر عضو داشت؟
ج- زیاد نداشت. حزب ایران بیشتر کیفیتش مؤثر بود تا کمّیت آن. یعنی یک عده روشنفکر و تحصیلکرده، دکتر و مهندس در آن شرکت داشتند و افراد آن مترقی و آزادیخواه و دموکرات بودند.
س- یعنی به اصطلاح یک حزب الیت بود.
ج- بلی. اگر بشود چنین گفت. البته یک سازمان کارگری و یک سازمان صنفی بازاری هم داشت. ولی وسعتی را که بتواند طبقات و گروههای اجتماعی را جلب کند و سازمان بدهد پیدا نکرد.
س- آیا جلسات حزب ایران بهطور مرتب تشکیل میشد و چه مسائلی در آنجا مورد بحث قرار میگرفت؟
ج- تقریباً مرتب تشکیل میشد و مسائل سیاسی مربوط به کارهای حکومتهای به اصطلاح غیرملی یا حکومتهایی بودند که ما با آنها مخالفت داشتیم. بیشتر مربوط به امور انتخابات و آزادیهای سیاسی و یا مسائل خارجی از قبیل قراردادها و یا مداخلات سیاستهای خارجی در ایران و یا مبارزه با احزاب و جمعیتهای وابسته به خارجیان صحبت میشد. بعد هم که حکومت ملی دکتر مصدق شد، بیشتر جلساتی که تشکیل میشد برای پشتیبانی از حکومت مصدق و مبارزه با مخالفان دکتر مصدق و معارضه با آنها و شرکت در میتینگها و تظاهرات به نفع مصدق بود.
س- آیا حزب ایران روزنامه ارگان هم داشت؟
ج- بله. روزنامه ارگان هم داشت و روزنامهای بود به نام جبهه آزادی که زیرکزاده سردبیرش بود و مرتب انتشار پیدا میکرد. منتها روزنامه کثیرالانتشاری نبود.
س- فعالیتهای عمدهی حزب ایران و موفقیتهایی که به دست آورد، کدام بودند؟
ج- فعالیتهای حزب ایران یکی این بود که توانست در تهران عدهای از روشنفکران و تحصیلکردههای جوان درجه اول را به خود جذب کند، بهطوری که وقتی حکومت ملی تشکیل شد، عدهی زیادی از آنها خود به خود در کابینهها شرکت کردند و بعد هم که جبهه ملی تشکیل شده، عدهی کثیری از افراد حزب ایران به عنوان شخصیت نه به عنوان نماینده حزب، دعوت به شورای آن شدند. علاوه بر این، توانست در شهرستانها سازمانهایی به وجود بیاورد و غیر از حزب توده تنها حزبی بود که در شهرستانها نسبتاً سازمانهای منظمی داشت.
در رشت یک سازمان بسیار منظمی داشت، در خراسان سازمان مبارزه و فعالی داشت، در آذربایجان، در اصفهان، در شیراز، در اهواز و آبادان و سایر شهرهای مهم ایران هم سازمان داشت. دیگر از موفقیتهای حزب ایران خدمتی بود که در مورد ملی شدن نفت کرد.
س- اگر اشتباه نکنم در سال ۱۳۳۱ بود که یک انشعاب در حزب ایران به رهبری آقای محمد نخشب صورت گرفت. ممکن است یک توضیحی بفرمایید که اصولاً آقای محمد نخشب کی بود و علت این انشعاب چه بود؟
ج- عرض کنم آقای نخشب با یک عدهای از دوستانشان از قبیل حسین رازی و دکتر سامی و حبیبالله پیمان و افراد دیگری، شاید در حدود شصت یا هفتاد نفر، آمدند و به حزب ایران پیوستند و عضو احزاب ایران شدند و حزب ایران هم آنها را پذیرفت. در حزب اتفاقاً آنها با بنده روابط خوبی داشتند و میخواستند از وجود من بر علیه شخصیتهای دیگر حزب استفاده کنند. البته من حاضر به تفرقهافکنیها و دودستگیها نمیشدم. آنها در آن زمان ارتباط زیادی با کاشانی داشتند و خیلی هم خود را دارای تمایلات دینی و مذهبی نشان میدادند. حزب ایران که در جامعه اسلامی ایران فعالیت میکرد متوجه بود که یک رکن اساسی هویت ملی ما اسلامیت است اما معتقد به این نبودیم که غیرمسلمانان ایرانی نمیتوانند در حزب شرکت کنند. چنانکه چند نفر زردشتی هم در داخل حزب ما عضویت داشتند و ما نه برای زردشتیها و نه برای ارمنیها و نه برای هیچ ایرانی دیگر از جهت عقاید مذهبی مانعی در عضویت حزب نمیدیدیم ولی همه احترام به اصول اسلامی داشتیم، احترام به روحانیون ترقیخواه ملی داشتیم و با بسیاری از آنها به خصوص در دوران دکتر مصدق مرتبط بودیم و حتی در دوران مصدق بعضی از جلسات جامعهی روحانیت ملی تهران در منزل بنده تشکیل میشد. هفده، هیجده نفر از روحانیون موجه آنهایی که طرفدار نهضت ملی و حکومت دکتر مصدق بودند هر پانزده روز یکبار تشکیل جلسه میدادند و من رابط آنها با حکومت و جمعیتهای ملی بودم.
س- این آقایان چه کسانی بودند؟
ج- امثال آقای حاج سیدضیاءالدین حاج سیدجوادی، جلالی دماوندی و رضوی.
س- آیتالله زنجانی.
ج- آیتالله زنجانی به منزل ما نمیآمد، ولی ما با او مرتبط بودیم. ما با آقای شریعتمداری هم در آن زمان مرتبط بودیم. چندین بار بنده به دیدن آقای شریعتمداری رفتم و حتی ایشان که هنوز به مرجعیت نرسیده بود، به بازدید من آمدند. خلاصه ما به روحانیت احترام و حتی همکاری هم داشتیم ولی معتقد به این نبودیم که روحانیون حق حکومت و حاکمیت دارند. البته هر روحانی به عنوان فرد میتواند وکیل بشود، وزیر بشود، همه مقامات را اشغال بکند، ولی نه به علت اینکه رهبر و ولی مذهبی است. نخشبیها موضوع مذهب را که کسی با آن مخالفت و معارضهای نداشت بهانه قرار دادند و در داخل حزب شروع به اختلافاندازی کردند و سرانجام از حزب خارج شدند ولی در جریان نهضت ملی و حکومت دکتر مصدق خودشان را طرفدار مصدق نشان میدادند. نخشب، شخصاً از افراد جاهطلب بود و خودش را به روحانیت و شعائر اسلامی میبست و با کاشانی ارتباط داشت و از این راه میخواست پیشرفت بکند. متأسفانه در غالب مواقع او هم وسیلهی نفاق و اختلاف میشد. از آن جمله بعداً که به آمریکا آمد از افرادی بود که با مرحوم دکتر شایگان هم رقابت داشت و به او بیاحترامیهای زیاد کرده بود، نمیدانم شنیدید یا نشنیدید؟
س- بله. بنده دو بار که با ایشان در سالهای ۱۹۶۰ در نیویورک ملاقات کردم خانم ایشان هم بیحجاب بودند و حجاب اسلامی نداشتند.
حالا برمیگردیم راجع به جبهه ملی صحبت میکنیم. جبهه ملی اول را که شما راجع به آن صحبت فرمودید و راجع به جبهه ملی دوم، اگر حوصله دارید امروز صحبت میکنیم. اگر نه موکولش میکنیم برای جلسه فردا.
ج- بهتر است برای فردا که بتوانیم با صبر و با تفصیل دربارهی آن صحبت کنیم.
Leave A Comment