روایتکننده: آقای دکتر کریم سنجابی
تاریخ مصاحبه: نوزدهم اکتبر ۱۹۸۳
محل مصاحبه: شهر چیکو- ایالت کالیفرنیا
مصاحبهکننده: ضیاءالله صدقی
نوار شماره: ۱۷
ادامه مصاحبه با آقای دکتر کریم سنجابی در روز چهارشنبه بیست و هفتم مهر ۱۳۶۲ برابر با نوزده اکتبر ۱۹۸۳ در شهر چیکو- ایالت کالیفرنیا، مصاحبهکننده ضیاء صدقی.
س- آقای دکتر، امروز قرار است که راجع به چگونگی تشکیل جبهه ملی دوم و اینکه چگونه مبارزات جبهه ملی دوم ادامه پیدا کرد وبه چه دلیل منحل شد، به تفصیل صحبت بفرمایید.
ج- انشاءالله و به امید خدا این مبحث را که از مباحث مهم تاریخ مبارزات ملت ایران است، بنده لازم میدانم دربارهی آن توضیحاتی تا آنجا که ممکن باشد، به طور تفصیل بدهم که در بایگانی شما هم محفوظ بماند.
چندین سال از حکومت کودتا گذشته بود. زاهدی نقشش را تمام کرد و با مخالفت شاه مواجه و از کار برکنار شد. مدتی حسین علا آمد و بعد حکومت به شخصی مفوض شد که در آن زمان فوقالعاده مورد توجهی شاه و از عوامل مستقیم و از کارگردانهای بسیار نزدیک او بود، یعنی دکتر منوچهر اقبال. دکتر اقبال سالها بر سر این کار بود. بهتدریج که حکومت دیکتاتوری شاه و دستگاه دولت و سازمان امنیت مخوف آن ادامه مییافت نارضاییهای مردم و معطل ماندن اصلاحات و مخصوصاً نارضایی در طبقات محروم و فقر و فاقه در میان کشاورزان روزبهروز بیشتر تجلّی میکرد. دولتهای خارج یعنی آمریکا و انگلیس نیز که متوجه اهمیت منطقه ایران، منطقه جغرافیایی و حساس ایران در خاورمیانه بودند و وضع نابسامان اقتصادی و اداری و فساد در دستگاه دربار و دولت و پارلمان و گسترش فقر و نارضاییهای عمومی را مشاهده میکردند، میدیدند که ایران در یک موضع و موقع خطرناک برای ایجاد یک کانون بلوا و شورش علیه منافع آنها قرار گرفته است. بنابراین، بهتدریج آنها هم متوجه شدند که در مقابل تمایلات شاه که تنها منحصر به تقویت ارتش و تحکیم موقعیت استبدادی و خودنمایی و ظاهرسازیهای خودش بود، باید اقدامات و اصلاحاتی در مملکت شروع بشود که این نارضاییها را ساکت کند. کمکم نغمهی اصلاح قانون انتخابات، نغمهی اصلاحات ارضی میان کشاورزان و همچنین فکر تشکیل انجمنهای ایالتی و ولایتی و کم کردن فشار سنگین مرکزیت دولت را در اذهان انداختند.
حکومت وقت که حکومت دکتر اقبال بود، با این مسائل سرگرم بود و بازی میکرد. به خاطر دارم که بر اثر تلقین و فشار آمریکاییها طرحی در اواخر حکومت دکتر اقبال برای اصلاح وضع زمینداری و اصلاحات ارضی تهیه شد و انتشار پیدا کرد که در واقع تنها یک ظاهرسازی صوری و اسمی بود که همه بلافاصله چه در داخل و چه در خارج متوجه فریبکاری آن شدند.
و همینطور در مورد تشکیل انجمنهای ایالتی و ولایتی و بلدی طرحهایی تهیه کردند که در آنها تلویحاً حق رأی زنان پیشبینی شده بود. با اینکه چه طرح اصلاحات ارضی و چه طرح مربوط به انجمنهای ایالتی و ولایتی و بلدی و چه رأی زنها تماماً صوری بود، در کشوری که مردها حق رأی نداشتند و از رأی آزاد دادن محروم بودند، صحبت از رأی زنها کردن، جز فریبکاری چه میتوانست باشد؟ با وجود این همین طرحها هم از هر طرف مورد اعتراض قرار گرفتند. ملیون و آزادیخواهان آنها را فریبکاری و ناقص میدانستند. روحانیون به عنوان مخالف بودن با شریعت علیه آنها برخاستند. بنده شخصاً عکس فتوایی از آن زمان در دست داشتم که از آیتاللههای بزرگ از آن جمله آیتالله بروجردی و حتی همین آقای خمینی و دیگران صادر شده بود که آنها با طرح قانون اصلاحات ارضی مخالفت کردند و آن را مخالف حق مالکیت و بنابراین مخالف قانون شرع و قانون اسلام دانستند و همچنین با حق رأی زنها نیز مخالفت کردند. این از جمله مسائل و اموری است که همهی ایرانیان میدانند و در روزنامههای آن زمان هم منتشر میشد. بهعلاوه، عکس آن اسناد با خط خود آن آقایان در خیلی جاها محفوظ و موجود است. ولی اکنون میبینیم که آقایان حرفهای آن زمان خود را منکر میشوند.
س- آقای دکتر، موضع آقای خمینی در واقع این بود که ایشان با هر نوع اصلاحات ارضی مخالف بودند نه فقط با اصلاحات ارضی شاه. با هر نوع اصلاحات ارضی مخالف بودند. برای اینکه آن را یک نوع دستاندازی به مالکیت و به شرع اسلام میدانستند؟
ج- بله. همینطور است. با اصلاحات ارضی مخالف بود برای اینکه آن را برخلاف قانون شرع و تجاوز به اصل مالکیت میدانست و این جزو مسائل مسلم است که اکنون از آن عدول کردهاند.
در این زمان، انتخابات دورهی بیستم مجلس شورای ملی شروع میشد. دکتر اقبال که عنواناً ریاست حزب ملیون را داشت و حزب مردم را هم ظاهراً آقای علم اداره میکرد، هر دو حزب ساختگی شاه بودند با وجود این، یک نوع رقابتی بین آنها و میان افرادی که بین آنها تقسیم کرده بودند، وجود داشت. از هر طرف میکوشیدند که توجه و تمایل شاه را به سمت خودشان جلب بکنند و عدهی بیشتری وکیل در کرسیهای مجلس به دست بیاورند. در این ضمن، افکار مردم هم متوجه این ظاهرسازیها و تناقضات شده بود. دولت وقت به ظاهر اینطور جلوه میداد که انتخابات آزاد است برای آنکه مخالفان خود را راضی و ساکت کند. معروف است و شاید شما هم این مطلب را شنیده باشید که دکتر اقبال دریک سخنرانی صریحاً اعلام داشت و در روزنامههای آن زمان منتشر شد که به قول خودش به عصمت مادرش سوگند یاد کرد که انتخابات آزاد خواهد بود. ولی به همان سوگندی که خورده بود انتخابات او کاملاً غیرواقعی و کاملاً قلابی و استبدادی انجام گرفت که نه تنها در داخل مملکت فساد آن واضح و آشکار شد، بلکه در خارج هم متوجه شدند که چنین انتخاباتی و چنین نمایندگان مجلسی ممکلت را به شورش سوق میدهند. در همین زمان بود که فکر تجدید فعالیت جبههی ملی در ذهن همکاران سابق دکتر مصدق و احزاب و عناصر ملی و آزادیخواه وابسته به آن ظاهر شد. جلسات متعددی بهطور خصوصی از افراد مختلف، بعضی اوقات در منزل اللهیار صالح و بیشتر اوقات در منزل سیدباقرخان کاظمی تشکیل میشد و بالاخره تصمیم گرفته شد که از یک عدهای از افراد که سوابق مبارزاتشان در راه آزادیخواهی و علیه استبداد و سوابق همکاریشان با دکتر مصدق و شرکتشان در احزاب ملی مسلّم بود، دعوت به عمل آید تا با هم بنشینند و ببینند چه اقدامی میتوانند بکنند. بالاخره این اقدام شد و هیئت اولیهای به وجود آمد که در واقع از شخصیتها بود و نه نمایندگان منتخب احزاب و جمعیتها. مثلاً عدهی قابل توجهی از حزب ایران از افرادی که سرشناس در همکاری با مصدق بودند دعوت به عمل آمد که از آن جمله آقای صالح، سیدباقرخان کاظمی، بنده، جهانگیر حقشناس، مهندس حسیبی، مهندس زیرکزاده و دکتر شاپور بختیار بودیم. میخواهم عرض کنم عدهی افراد حزب ایران در آن شورا حتی بیشتر از تناسب جمعیت آن نسبت به دیگر احزاب بود و همینطور از شخصیتهای مبارز و آزادیخواه دیگر در حدود بیست نفر یا بیشتر در شورای اولیه شرکت داشتند. متأسفانه در اینجا باید بگویم که در ترکیب این شورا کوتاهی و قصوری شد که چند نفر از دوستان و رفقای ما مسبب آن بودند.
در آنوقت جمعیتی از دوستان و رفقای مرحوم خلیل ملکی به نام جامعه سوسیالیستهای نهضت ملی ایران وجود داشت. خلیل ملکی مردی بسیار وطندوست و آزادیخواه و پاکدامن و روشنبین و تحلیلگر درستی از ایدئولوژیها و مرامهای سوسیالیستی و همچنین دارای جهانبینی روشنی بود. درست است که خلیل ملکی از حزب توده انشعاب کرد و بعد هم از حزب زحمتکشان دکتر بقایی انشعاب کرد و به همین علت دربارهی او میگفتند که خلیل ملکی متخصص در انشعاب است. ولی به تشخیص بنده این دو انشعابی که او کرد درست و به موقع بود و میبایستی صورت بگیرد و میبایستی موجب افتخار و نیکنامی او باشد و نه موجب ایراد و اعتراض بر او. بنده و چند نفر از افراد دیگر از جمله کسانی بودیم که عقیده داشتیم که خلیل ملکی هم باید در شورای جبههی ملی شرکت بکند. ولی در آنجا عدهای جداً با او مخالف بودند. به نظر دوستان و رفقای ما در آن زمان حتیالامکان میبایستی نسبت به پذیرفتن افراد توافق آرائی در میان ما باشد. با اینکه مخالفین او اکثریت نداشتند، ولی موضوع او که یکی دو بار مطرح شد، بر اثر مخالفتهایی مسکوت ماند.
نمیدانم ایا لازم است توضیح بدهم که چه اشخاصی مخالف بودند.
س- خواهش میکنم لطف بفرمایید. بالاخره اینها میبایستی در تاریخ ثبت شود.
ج- به نظر بنده، افراد مؤثر در مخالفت ۵ نفر بودند. یکی مرحوم کشاورز صدر بود، دیگر دکتر شاپور بختیار و سومی آقای مهندس بازرگان -که حرفهای او در آنموقع در آن شورا خیلی اثر داشت- و بالاخره دو نفر دیگر از رفقای سابق خود خلیل ملکی که از او جدا شده و جمعیت دیگری را به وجود آورده بودند و آنها دکتر خنجی و دکتر مسعود حجازی بودند.
در همین زمانی که ما شورا را تشکیل دادیم و به فعالیت پرداختیم و نشریههایی منتشر کردیم و نامههایی به مسئولین دولت و وزارت کشور دربارهی آزادی اجتماعات و آزادی انتخابات نوشتیم و حرکت و هیجانی به وجود آوردیم، شاه متوجه تجدید فعالیت جبهه ملی شد. یک روز ارتشبد هدایت که مقام بالایی در ارتش داشت و ظاهراً رئیس کل ستاد بود، از طرف شاه به ملاقات بنده آمد و یکی دو جلسه با من ملاقات کرد. من به ایشان تذکر دادم که ما مخالفتی با اساس سلطنت نداریم، ما مشروطهخواه هستیم و معتقد به قانون اساسی و اگر اعلیحضرت انتخابات را آزاد بکنند و آزادی فعالیت سیاسی بدهند، جز نفع زیانی بر ایشان وارد نخواهد بود. اما اگر بخواهند که ما از نظریات خودمان عدول کنیم و در طریق تسلیم و اطاعت و پیروی و دنبالهروی مثل احزاب ساختگی ملیون و مردم باشیم، این از ما به هیچوجه ساخته نیست. بنده علنی و صریح این مطالب را به ایشان گفتم. او از من دعوت کرد که خدمت اعلیحضرت برسم. گفتم اگر عرایض مرا بهطور عمومی قبول دارند، شرفیابی بهجا است و الا بیشتر موجب رنجش خاطر ایشان خواهد شد. به خاطر دارم که در همان زمان مرحوم خلیل ملکی که با بنده دوستی نزدیک داشت، یکی دو بار به دیدن من آمد. اتفاقاً همان روزها به ایشان هم مراجعه شده و خواسته بودند که با شاه ملاقاتی بکند. من گفتم هیچ عیبی ندارد ایشان ملاقاتی کردند و بعد هم پیش من آمدند و گزارش ملاقات را دادند. او به شاه گفته بود که شما چه خطری و چه ضرری میبینید، اگر افراد ملی و وطندوستی طرفدار شما باشند و مبارزه در راه آزادی و استقلال مملکت بکنند، افرادی که مردم آنها را میخواهند و پاکدامن، آزادیخواه هستند. طبیعی است منظور اصلی این ملاقاتها و دعوتها جدا کردن ما و تفرقه انداختن میان ما بود. پس از تشکیل شورای جبههی ملی ما به فکر این افتادیم که کمیتهای برای ادارهی جبهه انتخاب کنیم. در ابتدای کار که سازمانهای ما توسعه پیدا نکرده بود، اختیار را به آقای سیدباقرخان کاظمی دادیم که چهارنفر دیگر از اعضای شورا را برای همکاری با خودش انتخاب کند و جمعاً کمیته مرکزی موقت جبهه ملی را تشکیل بدهند. تا آنجایی که به خاطر دارم چهار نفری را که ایشان انتخاب کردند بنده و کشاورز صدر و مهندس بازرگان و شاپور بختیار بودیم. از آن پس به این فکر افتادیم که محلی را برای اجتماعاتمان تهیه کنیم. در خیابان فخرآباد یک زمین وسیع شش، هفتهزار متری بود که یک عمارت قدیمی با یک سالن نسبتاً بزرگ و چندین اتاق داشت. ما آن محل را اجاره کردیم و چون آمادگی کافی نداشت، جوانهای دانشگاهی و دانشجویان که آنموقع همه توجه به جبهه ملی داشتند وارد فعالیت شدند و در آماده کردن آن محل، صاف کردن زمین و برداشتن خاک و خاشاک و بوتههای هرز و تمیز کردن اتاقها کمک کردند و بالاخره اثاثیهی مختصری خریداری کردیم و آن را به صورت باشگاهی درآوردیم که برای سخنرانیها و اجتماعات از آن استفاده کنیم. در همین باشگاه فخرآباد بود که در سخنرانیهای هفتگی ما هزاران نفر شرکت میکردند و روزبهروز بر تعداد شرکتکنندگان افزوده میشد. در همین باشگاه بود که ما مورد مهاجمهی تنظیم شده طرفداران شاه و مأموران سازمان امنیت قرار گرفتیم. به خاطر دارم روزی که ما سخنرانی داشتیم، طیب چاقوکش معروف با جمع کثیری به باشگاه ما حمله آوردند و هیاهو راه انداختند و کتککاری مفصلی کردند.
برای اجتماعات دیگر چون متوجه بودیم که آنها ممکن است با آمادگی بیشتری بیایند، نظم و ترتیبی در کار دفاع از خود دادیم. یعنی از دمِ درِ بزرگ تا داخل باشگاه در دو صف از جوانان دانشگاهی و از جوانان مبارز بازاری انتخاب کردیم که هر یک از آنها یک پرچم ایران در دست داشت و پرچمها متصل به قطعه چوبهای تراشیده و محکم بود که در صورت لزوم میشد چوبها را از پرچم بیرون کشید و برای مدافعه از آنها استفاده کرد. بار دیگر که طیب با دار و دستهاش آمدند، مواجه با مبارزان آمادهای شدند و سرافکنده رفتند و دیگر برنگشتند. با آنکه در اجتماعات و سخنرانیهای ما جمعیت انبوهی از همهی طبقات شرکت میکردند، روزنامهها خبر آن را مطلقاً انتشار نمیدادند و حتی یک کلمه اسم از جبههی ملی نمیبردند. به خاطر دارم که در آن زمان، زنی از فواحش معروف که اکنون اسم او را به خاطر ندارم فوت کرد و در تشییع جنازهاش جمعی از اوباش پایین شهر شرکت کردند و روزنامه دربارهی آن یکی دو ستون چیز نوشتند.
س- شما مهوش معروف را میفرمایید که آوازهخوان و رقاص بود؟
ج- بلی. فکر میکنم. من در سخنرانیام گفتم چطور است که این اجتماعات چندهزارنفری و این سخنرانیهایی که میشود به اندازه فوت چنین زنی هم برای جراید مهم نیست که چیزی راجع به آن نمینویسند و حتی بردن اسم جبهه ملی هم برای آنها جزو محرمات است. با فضیحتی که در انتخابات دورهی بیستم ظاهر شد، ناچار شدند که خودشان آن را باطل اعلام بکنند. حکومت دکتر اقبال هم مستعفی گردید و شریف امامی نخستوزیر شد.
در همین زمان بود که ما با ضایعهی بزرگی مواجه شدیم یعنی فوت همکار و مبارز ارجمندمان محمود نریمان. به مناسب فوت او در مسجد مجد به دعوت ما مجلس ترحیمی برگزار شد، چه در ختم او و چه در هفتهی او انبوه جمعیت چنان بود که مسجد و راهروها و صحن مسجد و خیابان را تمام فرا گرفته بود و خود آن به صورت تظاهر عظیمی جلوهگر شد. به خاطر دارم در روزی که تشییع جنازه میشد، آقای حسین مکی خیلی آرام و بیاثر و تا حدی شکسته وارد اجتماع ما شد و در صف اشخاصی که در مقابل جنازه ایستاده بودند، شرکت کرد، ولی دوستان و رفقا و مردم توجهی به او نداشتند و او کار خودش را انجام داد و رفت.
س- کسی هم متعرض ایشان نشد؟
ج- نه کسی هم متعرض ایشان نشد. در مراسم هفته که بر سر مزار او در شمیران صورت گرفت، از طرف جبهه ملی سخنرانی عمدهای شد که در آن روز کشاورز صدر حملات شدیدی به شریف امامی کرد و از جمله خطاب به وی گفت: «تکنسین شریف امامی تو اهل این کار نیستی، تو آزادیخواه نیستی، مردم تو را قبول ندارند باید بروی». بالاخره انتخابات تجدید شد و در آن بر اثر مبارزات دامنهداری که به عمل آمد، آقای اللهیار صالح از کاشان انتخاب شد و مورد استقبال عمومی مردم تهران قرار گرفت ولی برای بقیه افراد جبهه ملی راهی و امکانی برای شرکت در انتخابات نبود. انتخابات دوم هم مانند انتخابات اول کاملاً مصنوعی و ساختگی و به اصطلاح فرمایشی صورت گرفت. با وجود این به سبب تناقضات و اختلافات در میان کارگردانهای دولتی بعضی از افراد بالنسبه مستقل توانسته بودند برای خود راهی باز کنند و وارد مجلس بشوند. از آن جمله در همان جلسهی اول شخصی که ما تا آن زمان با او سابقهای نداشتیم برخاست و در همان زمینهی مطالبات جبهه ملی سخنرانی شدیدی علیه دستگاه استبدادی دولت اظهار کرد و او آقای مهندس مقدم مراغهای نمایندهی آذربایجان بود. آقای صالح هم نطقی کردند با اینکه محدود و مختصر بود، ولی همان نطق مجلس و مردم را تکان داد.
س- ایشان برای اولین بار صحبت از نهضت ملی کردند. برای اولین بار منظورم بعد از ۲۸ مرداد است.
ج- بله. ایشان بعد از کودتای ۲۸ مرداد برای اولین بار در مجلس صحبتی دربارهی نهضت ملی کردند. حکومت شریف امامی هم در این موقع ساقط شد. در این زمان در آمریکا تغییراتی صورت گرفته و دستگاه حکومتی عوض شده بود. کندی از حزب دموکرات به عنوان رئیسجمهور انتخاب شد. همیشه در سیاست و در اداره آمریکا موقعی که دموکراتها و یا جمهوریخواهان بر سر کار میآیند تحولاتی پیدا میشود. کندی از جمله افرادی بود که تغییرات عظیمی در اداره آمریکا و در روشهای مرتجعانهی آیزنهاور و دالس وارد آورد. او با روش شاه مخالفت داشت و از فسادی که در دستگاه اداری ایران بود مستحضر شده بود و لزوم اصلاحاتی را احساس میکرد. ولی با کمال تأسف کندی و دموکراتهای همکارش نیز مرتکب اشتباه و گمراهی عظیمی شدند. یعنی بدون توجه به افکار عمومی مردم ایران با اطلاعات ناقص و غلطی که به دست آورده بودند در پیش خود برنامههایی بیاساس برای ادارهی ایران ترتیب داده و نامزد اجرای آن را نیز که باید متکی به آنها باشد، انتخاب کرده بودند. ملت ایران در آنموقع در درجه اول آزادی میخواست، در درجه اول دموکراسی میخواست. میخواست مقدراتش را خودش در دست بگیرد. اگر سیاستهای خارجی هیچ عمل مستقیمی نمیکردند و خود را قیم ملتهای دیگر نمیدانستند، همین قدر خودشان را موافق با تمایلات واقعی ملتها نشان میدادند و اجازه میدادند که ملتها مقدرات خودشان را در دست بگیرند نه تنها زمینه برای اصلاحات اجتماعی و برای دموکراسی در ایران فراهم میشد، بلکه حتی زمینه برای دوستی نسبت به آنها بیشتر فراهم میشد. ولی دستگاه کندی هم مانند دیگر دستگاهها میخواستند افرادی را که خود آنها میشناسند و برمیگزینند مأمور و مسئول ادارهی مملکت ایران بشوند. کندی از سال ۱۹۵۴ گویا که امینی سفیر ایران در آمریکا شد با او آشنایی داشت در این مدت هم عوامل آمریکایی مرتباً با آقای دکتر امینی مرتبط بودند. این حقیقت تاریخی واضح و آشکاری است و به هیچوجه جزو اسرار نیست. خود شاه نیز بارها به آن اقرار کرد که بر اثر فشار آمریکاییها بود که امینی را به نخستوزیری انتخاب کرد. امینی بلافاصله مجلس مجدداً انتخاب شده را منحل کرد. مردم ایران به آن اعتراضی نداشتند زیرا از آن انتخابات راضی نبودند. در همان روزهای اول حکومت امینی بود که ما از پیش اعلام میتینگی در جلالیه کرده بودیم و آن میتینگ یکی از مهمترین اجتماعات و یکی از مهمترین تظاهرات تاریخی ملت ایران بود. یکی از روزهایی که ممکن بود واقعاً مقدمه و سرنوشتساز باشد. آنطوری که روزنامههای دولتی نوشتند قریب هشتادهزار نفر در آن شرکت کردند. در آن میتینگ دکتر صدیقی و دکتر بختیار سخنرانی کردند و نطق اصلی و اساسی را بنده کردم. در آن نطق بود که من گفتم ایران تختهی هرزه مشق سیاستهای خارجی نیست که هر روز نقشی در آن بکشند و روز بعد آن را با کهنه کثیفی پاک کنند. ایران صفحه شطرنج بازی آنها نیست که به میل خودشان مهرهای را جلو بیاورند و مهرهای را عقب ببرند. ایران کشوری است که محل سکونت یک ملت بزرگ است، ملتی که دارای سوابق تاریخی عظیم است و میخواهد خود او حاکم مقدرات خودش باشد، سرنوشت خودش را خود او تعیین کند. من در اینجا به نام ملت ایران علناً و آشکار به شما اخطار میکنم که سرنوشت ایران باید در ایران و در تهران به وسیله نمایندگان منتخب ملت ایران معین بشود نه در لندن، نه در مسکو و نه در واشنگتن. این جمله تاریخی بود که در آن روز بیان شد و روزنامهی کیهان تمام متن نطق مرا منتشر کرد.
این سخنرانی به قدری مؤثر بود که سناتور ابراهیم خواجه نوری نویسندهی معروف یکی از نامههایش را به نام آن چاپ و منتشر کرد و آن را یکی از مهمترین نطقهای سیاسی ایران خواند. با اینکه تصمیم ما در آنموقع این بود که در آن میتینگ نسبت به بعضی از مسائل سیاسی حاد صحبتی نشود که تحریکآمیز باشد. دکتر بختیار در آنجا مطالبی اظهار کرد که برای ما زیانبخش بود و غالب اشخاص متوجه آن شدند و بعد هم مورد ایراد و اعتراض قرار دادند ولی خوب بالاخره حرفی بود که از دهن خارج شده بود. نمیدانم توجه به آن دارید یا خیر؟
س- بل. من توجه دارم ولی اگر شما بفرمایید که ضبط شود خیلی بهتر خواهد بود که دقیقاً روشن بشود آن مطلب چه بود. گویا یکی راجع به پیمان سنتو بود.
ج- بله. یکی راجع به پیمان سنتو بود. در آن زمان راجع به آن خیلی صحبت میشد. خبرنگاران خارجی و آمریکایی و حتی شاید مأموران آنها به منازل رهبران جبهه ملی خیلی میآمدند و یکی از مسائلی که همیشه میپرسیدند راجع به پیمان سنتو بود. آنها در توهمات خود ما را متمایل به سیاست شوروی میدانستند و با این سؤال میخواستند ما را به دام بیاندازند. در جواب آنها من میگفتم که این پیمان سنتو تضمین و تأمین کامل به ما نمیدهد. مسئولیت برای ما به وجود آورده، تعهد برای ما ایجاد کرده، ولی تعهد متقابل به اندازهای که تضمین کامل برای ما داشته باشد، ندارد. بنابراین، معتقد هستیم که این پیمان باید مورد بررسی و ارزیابی مجدد قرار بگیرد. نظری که ما داشتیم این بود، زیرا در آن پیمان نه انگلستان و نه آمریکا که محرکین اصلی آن بودند خود هیچگونه تعهد قابل اطمینانی بر عهده نگرفته بودند و به هیچوجه معلوم نبود که چنان پیمان تحریکآمیز و عملاً بیاثری در آن زمان به نفع صلح جهان و صلاح ایران باشد.
این جریانی بود که سیاست انگلستان در آنموقع به وجود آورده و تظاهر تحریکآمیزی نظیر پیمان بغداد در زمان رضاشاه که بیفایده و اثر بودن آن کاملاً به ثبوت رسیده بود. ولی ما نمیخواستیم در آنموقع طرفیتی با آن ایجاد کنیم که بهصورت تظاهر به جانبداری از طرف دیگر معرفی شود.
س- بله. مسئله دوم مربوط به کنسرسیوم بود.
ج- بله. مسئله دوم مربوط به کنسرسیوم بود. اصل و اساس مبارزهی ما بر سر مسئلهی نفت بود. طبیعی است اگر حکومتی از جبهه ملی بر سر کار میآید، قرارداد کنسرسیوم را به حال خود باقی نمیگذاشت. ما آن قرارداد را منافی ملی شدن صنعت نفت میدانستیم ولی در آن زمان که مبارزه بر سر آزادی و اصول مشروطیت و اجرای قانون اساسی بود، لزومی نمیدیدیم که دربارهی آن نظر قاطع اظهار کنیم. هر وقت سؤالی راجع به آن میشد باز به همان ترتیب جواب میدادیم که باید ارزیابی مجدد بشود.
س- آقای دکتر سنجابی، شما در آن موقع برای برگزاری این میتینگ و اصولاً تشکیل دادن سازمان جبهه ملی با آقای دکتر علی امینی تماسهایی هم داشتید؟ چون آقای دکتر امینی گفتند که من به نمایندگان اینها گفتم که شما بروید حزب خودتان را درست بکنید، جبهه ملی مال شما نیست. جبهه ملی دکان دکتر مصدق است و شما میخواهید از سرقفلی نام دکتر مصدق استفاده بکنید. اگر شما راست میگویید بروید و احزاب خودتان را درست بکنید. در ضمن ایشان گفتند که یک عده زیادی از آن افرادی را که در میدان جلالیه آمده بودند خود ما یعنی دولت امینی و سازمان امنیت آنجا فرستاده بود. اما جبهه ملی فکر کرد که اینها واقعاً از طرفداران جبهه ملی بودند. میخواستم ببینم نظر شما راجع به صحبتهای آقای امینی چیست و روابطتان را در آن زمان کمی توضیح دهید.
ج- تقریباً روز بعد ارسنجانی که وزیر پرسروصدای امینی بود، به من تلفن کرد و از من خواهش کرد که مرا ملاقات کند. در منزل یکی از خویشاوندان من که پشت دانشگاه است به ملاقات من آمد. او به من گفت: «شما اشتباه نکنید، شاه خیلی قوی است و شما اگر با امینی دربیافتید شاه را تقویت میکنید». من هم به ایشان جواب دادم که رابطهی ما با شاه معلوم است. ما شاه را فقط به عنوان پادشاه مشروطه قبول داریم و این را علنی و آشکار در نطقهایمان میگوییم. شاه هم به هیچوجه نظر خوبی نسبت به ما ندارد و ما از گفتن این نکته که اجرای کامل اصول مشروطیت را میخواهیم، ابا نداریم و بر سر این موضوع اساساً مبارزه میکنیم. اگر امینی راست میگوید و او هم با این فکر موافق است بسمالله. الان که ایشان نخستوزیر هستند بیایند مانند یک نخستوزیر مشروطه قانونی حالا که مجلس را تعطیل کردهاند به امر انتخابات مجلس بپردازند و اگر مجلسی انتخاب بشود که ۲۰ درصد یا ۱۰ درصد از نمایندگان واقعی مردم در آن شرکت کنند پایه مشروطیت ایران مستحکم خواهد شد و شاید هم امینی موقعیت بهتر و قویتر و محبوبیت بیشتری پیدا بکند. ولی با وضع کنونی شما آقای امینی ناچار است یا تکیهگاهش خارجی باشد و یا شاه باشد و در میان ملت ایران معلق خواهد بود. دیر یا زود شما این نکته را خواهید فهمید. این مطلبی بود که بنده صریحاً به ارسنجانی گفتم. اما دربارهی اینکه آنها جمیعت فرستادند یا اینکه امینی به ما گفته است که آقا به فکر خودتان باشید و شما تشکیلات خودتان را بدهید، اولاً او همچین حرفی اصلاً نزده، ثانیاً اگر هم زده غلط کرده و حرفش بیاساس و بیمورد بوده. برای اینکه ما دنبالهرو کار مصدق بودیم. ما همکارهای مصدق بودیم و بر اثر همان مبارزات برخاسته بودیم. احزاب ما هم همان احزابی بودند که قبل از مصدق در آن خط مبارزه میکردند و مصدق را هم در همان خط تأیید و تقویت میکردند. بنابراین حرف آقای امینی جز هوچیگری عادی او نبوده است.
س- معذرت میخواهم من یک سؤال دیگر اینجا دارم. آقای امینی راجع به مسئله انتخابات که شما میفرمایید صحبت کردید و چنین استدلال کردند که در آن زمان اوضاع اقتصادی ایران بیاندازه خراب بود و در عین حال اگر من (آقای امینی) انتخاباتی میکردم شاه در آن انتخابات دخالت میکرد و بلوا و آشوب برقرار میکرد، کما اینکه قوامالسلطنه هم نتوانست انتخابات را آزاد بکند و حتی دکتر مصدق هم نتوانست انتخابات را آزاد بکند و ناچار شد که انتخابات دورهی هفدهم را متوقف بکند. اگر من انتخابات میکردم شاه هم همین بلوا و آشوب را به پا میکرد، اما قصد من این بود که اول اوضاع اقتصادی مملکت را سر و سامان بدهم و بعد به انتخابات بپردازم. پاسخ شما به آقای امینی چه خواهد بود؟
ج- عرض کنم این عذر به مراتب بدتر از گناه است. اولاً سر و سامان دادن به اوضاع اقتصادی دولت، منافاتی با انتخابات نداشت. اگر او برنامهای و نقشهای داشت میتوانست به این کار بپردازد. اتفاقاً نکتهی دومی که من ضمن بیاناتم میخواستم به آن اشاره بکنم و حتماً میکردم همین نکته است که شما پیش کشیدید و آن راجع به برنامه اقتصادی او بود. برخلاف تصور او، او نه تنها اقتصاد مملکت را به راه نیانداخت و از کسادی و بحران بیرون نیاورد، بلکه اقتصاد ایران را فلج ساخت و یکی از موجباتی که ما با او اختلاف داشتیم همین موضوع سیاست اقتصادی او بود. برای اینکه از جملهی کارهایش این بود که اعتبارات بانکی را به کلی متوقف ساخت، آن هم در زمانی که ایران احتیاج به فعالیتهای اقتصادی در رشتهی بازرگانی و صنعتی و در کارهای ساختمانی داشت که مردم بیکار را جذب بکند و این کارها هم شروع شده بود و در آن زمان تورم پولی اصلاً وجود نداشت. امینی یک مرتبه آمد و اعتبارات را متوقف کرد. متوقف کردن اعتبارات یعنی متوقف کردن همهی فعالیتهای اقتصادی. وزیر دارایی امینی آقای دکتر بهنیا، که یکی از برگزیدهترین کارشناسان مالی ایران بود و بنده با او سوابق همکاری از دوران رضاشاه در وزارت دارایی داشتم، در همان زمان مقاله مفصلی در مجلهی رسمی بانک ملی نوشت که من آن مقاله را در حضور دانشجویان دانشگاه وابستهی به جبهه ملی قرائت کرد. در آن مقاله، بهنیا علنی و آشکار نوشته بود که ما ورشکسته به تقصیر هستیم یعنی وزیر دارایی اقرار به ورشکستگی به تقصیر دولت کرده بود. بنابراین، برنامه امینی هم در این مورد یک برنامه فلجکننده و از اعمال اشتباهآمیز ایشان بود. بله ما دربارهی انتخابات با او خیلی اختلاف داشتیم. به خاطر دارم علاوه برآن ملاقات که ارسنجانی شخصاً با من کرد در منزل یکی از دوستان مشترک ما در شمیران که حالا متأسفانه اسم او به خاطرم نیست، چهار پنج نفر از رهبران جبهه ملی یعنی دکتر صدیقی، اللهیار صالح و بنده و کشاورز صدر و شاید هم سیدباقرخان کاظمی و دکتر بختیار با دکتر امینی ملاقات کردیم که شاید راهحلی برای رفع اختلافات پیدا شود. مطلب اساسی ما بر سر انتخابات بود. ما میگفتیم شما که مجلس را تعطیل کردهاید، اکنون مخالف و مناقض با قانون اساسی هستید. اگر به قانون اساسی خود را پایبند میدانید، آن قانون میگوید انتخابات در مدت سه ماه از انحلال مجلس باید شروع بشود و شما باید این انتخابات را انجام دهید. اما اینکه میگویید که دربار و ارتش و ایادی درباری در این امر دخالت میکنند، این عذر نخواهد بود، این مفهوم و معنایش این است که هیچوقت انتخابات در ایران صورت نگیرد. شما اگر خودتان را نخستوزیر مستقل و مسئول میدانید و معتقد به اصول مشروطیت و حکومت ملی هستید، کوشش بکنید هر قدر ممکن است انتخابات آزاد باشد. در دورههای پیش، حکومتهای وقت به دستور شاه انتخابات را صددرصد فرمایشی انجام میدادند، حکومت شما اقلاً کاری بکند که عامل ارادهی او در تحمیل اشخاص نباشد، حتیالامکان بیطرف باشید. وقتی که شما رئیس دولت هستید و استانداران و فرمانداران که تا حدودی از دستورات شما پیروی میکنند، رعایت ظاهر آزادی انتخابات را بکنید، نمیگوییم که انتخابات صددرصد آزاد و قانونی صورت خواهد گرفت، چنان که در زمان مصدق هم نگذاشتند کاملاً آزاد باشد، ولی در زمان مصدق ۶۰ درصد یا ۷۰ درصد نتیجهبخش بود. حالا اگر در زمان شما این کوشش را بکنید و تنها ۲۰ درصد نتیجهبخش باشد، در شهر تهران مردم مسلماً موفق خواهند شد که نمایندگان را مطابق تمایلات خود انتخاب بکنند. در ولایات هم در بسیاری از جاها افرادی مطابق تمایلات مردم انتخاب خواهند شد. بنابراین، لااقل یک اقلیت بیست یا سی نفری در مجلس به وجود خواهد آمد و همین بیست، سی نفر پایگاه محکمی اگرنه برای تشکیل اکثریت برای حفظ آزادیهای عمومی و دفاع از منافع ملی خواهد بود.
Leave A Comment