روایتکننده: آقای خسرو شاکری
تاریخ مصاحبه: ۱۳ سپتامبر ۱۹۸۳
محل مصاحبه: کمبریج- ماساچوست
مصاحبهکننده: ضیاء صدقی
نوار شماره: ۴
گفتم که مسئله سراعتبارنامه حیدررقابی و توکلی بود در کنگره پاریس. بنابراین جناح Extremist یا متمایل به Extremist در جبهه ملی مخالف همکاری با انجمنهای دانشجویی حزب توده بودند. یعنی عضویت تودهایها در انجمن دانشجویی بودند اگرچه خودشان در انجمنهایی در شهرهای دیگر پذیرفته بودند و با تودهایها همکاری میکردند ولی میخواستند که به نحوی از انحاء جلوی نمایندگی حزب توده را بگیرند. و این عدم بردباری که نشان میدادند در واقع به نظر من از تنگنظریهای خودشان بود، انعکاسی از ضرباتی بود که حزب توده در مبارزات ملی شدن نفت به مصدق زده بود و اینها این را در خاطره داشتند.
بنابراین در جلساتی که تودهایها سوا در جلسات بستهای که برای خودشان بهعنوان طرفداران حزب توده توی محیط دورو بر کنگره داشتند و ما شبها بهعنوان طرفدار جبهه ملی داشتیم این بحث بود. جناح، آنکه من میگویم جناح مترقی جبهه ملی، طرفدار این بودند که هم اعتبارنامه رقابی را تصویب نکنند و هم اعتبارنامۀ توکلی را و یک ماموریتی بدهند به هیئت دبیران منتخب این کنگره پاریس که به انجمن برلن برود و رسیدگی بکنند، انجمن دانشجویی برلن، و این انجمن را بهصورتی ارگانیزه بکند و سازمان بدهد که همه بتوانند در کنار هم فعالیت بکنند. در واقع تصویبنامۀ اعضای نمایندگان جبهه ملی در کنگره در جلسۀ خصوصیشان این بود که هر دو را کنار بگذارند. اما در جلساتی که به دور این مطلب، دور اعتبارنامۀ حیدر رقابی و توکلی تشکیل شد مسئلۀ قبلی هم که گفتم یعنی تعداد آراء هم عنوان شد و چون کنگره هنوز رسمیت نیافته بود معلوم نبود که چه میشود کرد. ریاست هیئت کنگره با هیئت دبیران منتخب کنگره لندن بود که قبلاً گفتم. یعنی آقای عنایت، آقای بهار و منوچهر ثابتیان. رسم این بود که هیئت دبیران اداره کند تا پایان کار اعتبارنامهها یا اکثریت اعتبارنامهها که کنگره قائم به ذات میشود و میتواند رئیس خودش را انتخاب کند. اما قبل از اینکه این اعتبارنامهها تصویب بشود، اعتبارنامههای برلن تکلیفش روشن شود، یعنی مال برلن، مسئلۀ تعداد آرای آمریکا به نتیجه نرسید و جلسه شبی تمام شد و ما جلسات خصوصی خودمان را داشتیم و آنها هم جلسات خودشان را و صبح روز بعد که جلسه ریاست آقای حمید عنایت افتتاح شد، حمید عنایت یک مصوبهای از طرف هیئت دبیران کنفدراسیون اروپایی یعنی عنایت، ثابتیان و بهار و دو نفر دیگر که اسامیشان یادم نیست آنجا قرائت کرد دال بر تعطیل کنگره، پایان دادن به کار کنگره. امری که طبیعتاً مورد اعتراض تمام اعضای جبهه ملی و چند نفری که از جامعه سوسیالیستها در آنجا شرکت داشتند قرار گرفت. اما طرفداران حزب توده از کنگره بیرون رفتند بدون کوچکترین مشورت و اعتراض به هیئت دبیران. بنابراین از این جا میشود استنباط کرد که آنها مشترکاً تصمیم گرفته بودند که کنگره را تعطیل کنند و به هم بزنند و اصلاً از وارد شدن در همکاری با سازمان آمریکا که عمدتاً در دست طرفداران جبهه ملی بود خودداری بکنند که در اقلیت نیافتند.
اما طرفداران جبهه ملی همچنان به این امر تعطیل اعتراض کردند و در کنگره باقی ماندند و پس از یک مشورت کوتاه یک رئیس موقتی اعلام کردند و بعداً رئیس کنگره دیگری انتخاب شد که فکر میکنم رئیس موقت آقای علی شاکری بود و رئیس دائمی آقای قاضی بود که سابقۀ جامعه سوسیالیستها باید داشته باشد یا نیروی سومی.
به هر ترتیب نمایندگان جبهه ملی که طرفدار جبهه ملی در کنگره بودند و یکی دو نفر نمایندگان جامعۀ سوسیالیستها بودند، در کنگره باقی بودند و این را بهعنوان کنگرۀ مؤسس کنفدراسیون جهانی اعلام کردند. هیئت رئیسه انتخاب شد و بنابراین نمایندگان کمیسیونهای مربوطه را تشکیل دادند و کنگره بهکار خودش ادامه داد قطعنامه گذراند آنها رفتند بیرون و البته کنگرهای تشکیل ندادند و به شهرهایشان بازگشتند و در بسیاری از انجمنها که اعضاء طرفداران حزب توده هم بودند و طرفداران جبهه ملی بودند اختلاف افتاد یعنی در برخی از شهرها نمایندگان حزب توده آمده بودند و اینها از کنگره رفته بودند و این هیئت دبیران منتخب کنگره پاریس را قبول نداشتند. در برخی از شهرها نمایندگان از جبهه ملی بودند و کنگره را قبول داشتند ولی اقلیت شهریشان که وجود داشت و طرفدار حزب توده رأی نمایندگانشان را در کنگره پاریس نمیپذیرفتند. لذا این اختلاف در کنگره به تمام شهرها سرایت کرد و یک نبرد یک سالهای بین اعضای جبهه ملی و حزب توده در تمام شهرها و فدراسیونها صورت گرفت.
هیئت دبیران منتخب کنگره پاریس، هیئت دبیران سازمان آمریکا شد. بنابراین آقای علیمحمد فاطمی، شاهین فاطمی ولباسچی و غیره و ذالک، تهرانیان فکر میکنم یعنی هیئت دبیران آمریکا بهعنوان هیئت دبیران کنفدراسیون هم برگزیده شد. یعنی اساسنامه طوری تنظیم شده بود که هیئت دبیران کنفدراسیون به یک هیئت فدراسیونی برای مدت یک سال سپرده میشود.
س- این لباسچی که میفرمایید حسن لباسچی است؟
ج- بله حسن لباسچی. مجید تهرانیان و یکی دو نفر دیگر. فرج اردلان و فکر میکنم علی برزگر. در طول این یک سال که بین ژانویه ۱۹۶۲- دسامبر ۱۹۶۲ بود و همزمان با نخستوزیری علی امینی بود بنابراین ما یک اختلاف تشکیلاتی- سیاسی تاریخی در درون کنفدراسیون داشتیم که سیاست جدید حزب توده و جبهه ملی هم نسبت به علی امینی بر آن اضافه شد. یعنی موقعی که علی امینی به اروپا آمده بود، در بحبوحۀ اختلاف کنگره پاریس بودیم و از یک طرف هیئت دبیران ما دستور میداد که مثلاً به واحدها که علیه علی امینی تظاهرات کنید و از یک طرف آنها مخالفت میکردند. بنابراین مثلاً در انجمن لندن که من در آن عضو بودم و فعال بودم اختلاف بود که یک عده از اعضای انجمن میآمدند و یک عده از اعضای انجمن نمیآمدند در تظاهرات علیه امینی و این انشقاق در زمینه تاریخیش و تشکیلاتیش به کار روزمره هم لطمۀ شدیدی زد.
سرانجام، البته آن چیزی را که من شنیدم، کمیتۀ مرکزی حزب توده به طرفدارانش انتقاد کرده بود. این را بعداً از اعضای حزب توده شنیدم که از حزب توده جدا شدند، که نباید شما از کنگرۀ پاریس بیرون میآمدید و اتحاد با طرفداران جبهه ملی را به هم میزدید. موافق این انشعاب نبود. اما گویا کسانی که بعدها هم طرفدار چینیها شدند در درون حزب توده و سازمان جوانان و دانشجویان حزب توده مثل محسن رضوانی، مهدی تهرانی و نیکخواه در این انشعاب بیتقصیر نبودند. یعنی یک اقدامی بود که مستقلاً از طرف خودشان میکردند. حالا چه دلایل پشت پرده بوده است بهنظرم این را باید در مصاحبه با آقای رضوانی و تهرانی بپرسید، این را من نمیتوانم بگویم که چه بود.
س- شما منظورتان آن سازمان انقلابی حزب توده است؟
ج- بعداً این افراد سازمان انقلابی حزب توده را بهوجود آوردند و اینها افرادی هستند که در این موقع هنوز عضو حزب توده هستند و بهعنوان تشکیلات اروپای غربی حزب توده دارند عمل میکنند. اینها خودشان مستقلاً به این انشعاب دست زدند علیرغم تمایل کمیته مرکزی البته در طول یک سال ۱۹۶۲ فعالیتهای زیادی، جلسات زیادی انجام گرفت و در بعضی از شهرها کار حتی به کتککاری کشید بین طرفداران حزب توده و جبهه ملی اما خوشبختانه میشود گفت که پس از یک اجلاسی که در شهر دوسلدورف از طرف هواداران حزب توده برگزار شد و بعضاً بعضی از اعضای جبهه ملی هم برای توضیح شرکت کردند معروف شد به سمینار دوسلدورف. در آنجا آنها تصمیم گرفتند که یک هیئت دبیران آمریکا را قبول بکنند و در کنگره بعدی شرکت بکنند که کنگره دوم کنفدراسیون میشد و در شهر لوزان برگزار شد. وقتی که ما به کنگرۀ دوم، کنگرۀ لوزان رفتیم، در آن کنگره باز انتخابات از شهرهای مختلف انجام گرفت.
البته در این نبرد انتخاباتی در شهرهای مختلف تودهایها سعی میکردند که جبههایها انتخاب نشوند و جبههایها سعی میکردند تودهایها انتخاب نشوند. آن حالت نیمه Tolerance و بردباری که در انتخابات کنگره در شهرها وجود داشت طبیعتاً در این نبرد انتخاباتی از بین رفته بود ولی هدف به نظر میرسید ایجاد اتحاد در کنگرۀ لوزان باشد. در کنگرۀ لوزان که تشکیل شد کسی البته انتقاد نکرد ولی هیئتهای دبیران نمایندگان سازمانهای دانشجویی متمایل به حزب توده شرکت کردند و ریاست کنگره را پذیرفتند و پس از قبول ریاست کنگره در قطعنامهها شرکت جستند و همچنین رأی دادند به هیئت دبیران سابق یعنی هیئت دبیران فدراسیون سازمان آمریکا و آنها در واقع در هیئت دبیرشان تأیید کردند. و این معلوم است در اثر فشار رهبری حزب توده به اعضای سازمان دانشجوییاش در اروپای غربی بوده است.
در این زمان البته در هنگام تشکیل این کنگره آقای مهدی تهرانی در مونیخ در زندان بود بنابراین در کنگره شرکت نداشت ولی نیکخواه شرکت داشت. یادم نیست که آقای رضوانی هم در این کنگره شرکت داشت یا نه ولی به احتمال قوی شرکت داشت. این کنگره بهنام کنگره وحدت ذکر میشود و میشود گفت این اختلاف تقریباً از بین رفت اگرچه رقابت در میان دانشجویان بین مسئولین جبهه ملی و حزب توده تا قبل همچنان ادامه پیدا کرد.
اتفاق دیگری در کنگره لوزان افتاد و به نظر من باید ذکر کرد و آن این است که دو نفر از دانشجویان تهران بهعنوان نمایندگان دانشجویان دانشگاه تهران شرکت کردند. کوششی که از همان کنگره اول هم شروع شده بود این بود که نمایندگان دانشجویان دانشگاه تهران در کنگرۀ کنفدراسیون شرکت بکنند. از تهران آدمی به نام جزایری که اسم اولش یادم نیست. دومی آقای دیگری به نام توسلی شرکت کرده بود که عضو جبهه ملی و سمپات نهضت آزادی بود و بعداً هم برای ادامه تحصیلات به آمریکا و به ایران بازگشت و پس از سقوط رژیم شاه در ایران شهردار دولت آقای بازرگان در شهر تهران شد. ایشان هم نمایندۀ دانشجویان دانشگاه تهران بود که این سازمان البته وابسته به جبهه ملی بود ولی به این عنوان هم پذیرفته شد. هنگامی که اینها در کنگره شرکت کردند یکی از روزهایی که صبح ما به محل کنگره رفتیم در تمام محل نمایندگان یک شمارهای از روزنامه مردم گذاشته شده بود که معلوم نبود چه کسی گذاشته است. شبانه گذاشته بودند مثل شبنامه و ویژگی این روزنامه مردم این بود که تمام مقالاتش مثل همۀ روزنامههای مردم ارگان مرکزی خوب توده حروف چاپی داشت بهجز یک مقالهاش که ماشین تحریر بود و در آن مقاله به نمایندگان دانشجویان دانشگاه تهران فحاشی شده بود. البته از طرف هیئت رئیسۀ تدارکات کنگره این روزنامه جمع شد و اجازه پخشش داده نشد. شمارۀ بعد روزنامۀ مردم اعلام کرد که این روزنامه شماره قبلی مردم که مقاله داشت از طرف ساواک جعل شده و دزدیده شده. به این معنا که آن مقالهای که با ماشین تحریر زده بودند و چاپ کرده بودند مقالۀ اصلی روزنامه مردم نبوده بلکه یک کسی حالا ساواک یا هر کس دیگری یک مقاله از روزنامه را درآورده و یک مقالۀ دیگری جای آن زده چاپ زده آورده توی کنگره پخش کرده است بهنام حزب توده برای اینکه ایجاد اختلاف کند.
چون کنگره وحدت بود هر نوع تحریکی، فحاشی از طرف حزب توده میتوانست این وحدت بسیار ضعیف و نیمبند را فوراً متلاشی بکند. بنابراین من گرایشم این است که علیرغم همۀ چیزهایی که میشود به حزب توده نسبت داد قبول کنم که این کار خود کمیته مرکزی برای به هم زدن کنگره نبود بلکه عناصری از حزب توده که موافق این وحدت نبودند و نمیتوانستند مستقیماً بهعنوان حزب توده و طرفداران حزب توده عمل بکنند توسل به این جعل کرده بودند و یک مقاله را درآوردند و یک مقاله دیگری را که حاوی دشنام و فحاشی به جبهه ملی و نمایندگان دانشگاههای تهران بود را چاپ کردند تا آن را موجب به هم زدن کنگره بسازند. در هر حال بعد از جمع شدن این مقاله و اخذ یک سری تصمیمات کنگره کار خودش را تمام کرد.
آن چیزی که به نظر من از نقطه نظر تحول کنفدراسیون در کنگره لوزان جالب است این است که در اولین بار کنگره لوزان یک قطعنامههایی کاملاً سیاسی و در سمت سرنگونی رژیم شاه به تصویب رساند و این با گرایشهای طرفداران حزب توده نمیخواند. یعنی طرفداران حزب توده در کنگره لوزان کنگره وحدت موافق یک قطعنامه شدید علیه رژیم شاه نبودند. این طرفداران جبهه ملی بودند که موافق یک همچین قطعنامۀ شدیدی علیه رژیم شاه بودند. دلیلش هم به نظر من این بود که طرفداران جبهه ملی یا مصدقیها با اینکه جبهه ملی بودند و مصدقی بودند دستور از تهران نمیگرفتند که چه کار کنند، خودشان فکر میکردند و به این نتیجه رسیدند که این کار را بکنند. حالا این کار غلط یا درست خودشان فکر میکردند. درحالیکه طرفداران حزب توده در کنفدراسیون با مصوبات کمیته مرکزی کار میکردند و کمیته مرکزی سیاستش یک سیاست دیگری بود و سیاست این بود که یک جوری احتمالاً با امینی کنار بیاید.
پس از بهبودی که در وضع کنفدراسیون بهوجود آمد فعالیتها همچنان ادامه پیدا کرد ولی کنفدراسیون همچنان زیاد سیاسی نبود و کارهای صنفی خیلی زیاد بود تا کنگرۀ بعد کنگرۀ لندن کنگرۀ سوم کنفدراسیون جهانی.
در کنگرۀ کنفدراسیون جهانی تمام فدراسیونها شرکت کردند از جمله فدراسیون آمریکا و این بار فدراسیون آمریکا بیش از یک نماینده فرستاده بود. یعنی میشود گفت که اولین باری بود که هیئت دبیران آمریکا بهطور Massive نماینده میفرستاد و در این کنگره از آمریکا غیر از آقای اردلان و آقای قطبزاده و آقای حسن لباسچی و بنده و آقای برزگر و چند نفر دیگر، هفت هشت نفر نماینده از سازمان آمریکا آمده بودند به کنگره. ویژگی دیگر این کنگره کنفدراسیون این بود که از طرف تهران هم نمایندۀ دیگری آمده بود به نام آقای ابوالحسن بنیصدر که ایشان یک کاغذی داشت که ایشان نمایندۀ دانشجویان دانشگاه تهران است.
س- یادتان هست که دقیقاً این چه سالی بود؟
ج- دسامبر ۱۹۶۳ و آغاز سال ۱۹۶۴، همیشه کنگرهها در دسامبر و ژانویه تشکیل میشد.
این مرتبه کنگره در امپریال کالج لندن تشکیل شد و از طرف فدراسیونهای مختلف ایتالیا، اتریش، آلمان، فرانسه و سوئیس و انگلستان هم نمایندگانی شرکت کرده بودند. در این کنگره برای اولین بار هیئت دبیران از سازمان آمریکا گرفته شد و به فدارسیون آلمان داده شد.
در این کنگره آقای بنیصدر اصرار داشت که نماینده تهران است و تعداد زیادی رای دارد و میخواهد رای تمام ایران را بدهد و یک رأی بلوکه بدهد به قول معروف و جریان را به نفع نقطهنظرات خودش عوض کند. فکر نمیکنم و به یاد ندارم دقیقاً ولی فکر نمیکنم که نمایندگی آقای بنیصدر مورد پذیرش کنگره قرار گرفت.
کنگره مصوباتش هست. به نظرم علاقهمندان مطالعه در این زمینه میتوانند به مصوبات کنگره رجوع کنند. اما آنچه که به نظرم باز در این کنگره مهم است و شاید جایی نوشته نشده باشد این است که در این کنگره اولین بار یک قطعنامهای علیه شوروی به تصویب رسید با رأی اکثریت قاطع اما طرفداران حزب توده در دسامبر ۱۹۶۳ زیاد از این قطعنامه راضی نبودند زیرا که هنوز عضو حزب توده بودند و نمیتوانستند تن به یک کاری بدهند که کاملاً مخالف سیاست شوروی است. اما زیاد هم از این مصوبه ناراضی نبودند، بهعنوان فرد، چرا که بیشتر طرفداران حزب توده در این موقع طرفدار چین شده بودند ولی هنوز از حزب توده جدا نشده بودند و در پروسه جدایی از حزب توده بودند.
س- معذرت میخواهم این چیزی که میفرمایید در رابطه با شوروی مطرح کرده بودند و تصویب کرده بودند میتوانید دقیق بگویید که موضوعش چه بود؟
ج- مصوبهاش؟
س- بله.
ج- مصوبهاش انتقاد از سیاست شوروی در تأیید رژیم شاه بود، شما میدانید که در سال ۱۹۶۲ یعنی ۱۵ خرداد اتفاق افتاده بود و شوروی از رژیم شاه دفاع کرده بود و رژیم شاه را مترقی خوانده بود. کنگره این را محکوم کرد. منتهی لحنش خیلی قوی بود و طرفداران حزب توده که در حال جدا شدن از حزب توده بودند از آنجاییکه میخواستند عدۀ زیادتری را با خودشان بیاورند نمیخواستند از طریق کنفدراسیون وارد نزاع تشکیلاتی در درون حزب توده بشوند میخواستند تعداد زیادتری از جوانان را بیاورند. تصویب چنین قطعنامۀ شدیدی علیه شوروی از یک طرف آنها را در مقابل رهبری حزب توده میگذاشت که ممکن بود به اخراجشان منجر بشود و از طرف دیگر موجب میشد که عدهای از سمپاتهای حزب توده که هنوز مسئلۀ شوروی و چین برایشان روشن نشده بود در درون حزب توده بمانند. بنابراین علیرغم اینکه تصویب شده بود اعتراض شدیدی شد و در مذاکراتی که میشود گفت در کنار کنگره انجام گرفت با توجه به نیازی که دیده میشد در رفقای طرفدار جناح چپ جبهه ملی به این نتیجه رسیدیم ما که تغییر و تخفیف قطعنامه در عین محکوم کردن شوروی میتواند کمک بکند به آن دسته از طرفداران حزب توده که درصدد انشعاب از حزب توده هستند و همچنین میخواهند تعداد زیادتر را با خودشان از حزب توده بیرون بیاورند ولی در واقع میشود گفت یک ملاحظۀ سیاسی برای شکستن بیشتر حزب توده انجام گرفت در این قطعنامه. بنابراین دوسوم کنگره مجدداً رأی داد به اینکه این قطعنامه پس خوانده بشود و یک قطعنامۀ خفیفتری که در عین حالی که محکوم میکرد لحنش آن شدت سابق را نداشت و این امتیازی، این تخفیفی که داده شد به نظر من شخصاً کار زیاد غلطی نبود به این معنا که کمک کرد به انشعاب از حزب توده و شکستن یخ رهبری حزب توده و این اولین اقدامی است که به نظر من یک جنبش دموکراتیک انجام میدهد از بیرون از حزب توده، از بیرون از سازمانهای سیاسی ولی با یک هدفی برای شکستن حزب توده و این خیلی به نظر من مؤثر بود. عامل اصلی شکستن حزب توده نیست قطعاً. دلایل مادی توی جامعۀ ایران را دارد، دلایل بینالمللی اختلاف چین و شوروی دارد. ولی این خودش یک تلنگر کوچکی است که به حرکت سرعت و شتاب بیشتری میبخشید.
در کنگره، مصوباتش هست و من وارد مصوبات کنگره نمیشوم ولی توضیح این نکته به نظر من چون در هیچ جا نیامده لازم است، هیئت دبیران به سازمان آلمان داده شد. در اینجا آقای حسن ماسالی، آقای دکتر (؟)، اسم کوچکش الان یادم نیست، آقای محمود راسخ، آقای زرینکش و یک نفر دیگر که الان اسمش یادم نیست که شخصی بود که در واقع چرخ پنجم بود و مهم نبود ولی بهعنوان دبیر انتخاب شد، هیئت دبیران به اینها سپرده شد برای مدت یک سال تا کنگره بعد. در طول این یک سال فعالیتهای کنفدراسیون تشدید شد سیاسیتر شد و مقدار زیادی فعالیت در جهت دفاع از مبارزین در ایران انجام گرفت. سال قبلش، در ضمن تذکر بدهم، یعنی موقعی که هیئت دبیران در آمریکا بود یعنی کنگره دو و سه اقدامات زیادی از طرف فدارسیون و کنفدراسیون امضا میکرد برای دفاع از زندانیان سیاسی از جمله رهبران جبهه ملی و نهضت آزادی که در زندان ساواک بودند، راهپیمایی و غیره و ذالک. در این سال این کارها تشدید شد و در این سال فعالیتهای بینالمللی کنفدراسیون شدت بیشتری یافت و در این دوره کنفدراسیون در کنفرانسها شرکت کرد، در سطح بینالملی دو سازمان بینالمللی وجود داشت. یکی Cosec بود.
Coordinating Secretariat of the National Unions of the Students
که بیشتر متمایل به غربیها بود و سازمانهای کشورهای غربی در آن هژمونی داشتند و یکی هم International Union of Students معروف به IUS که شوروی بود. توضیح اینکه IUS همه سازمانهای بینالمللی سازمانی بود که در سطح جهانی تشکیل شده بود مثل سندیکای کارگری و غیره وذالک و هم غربیها و هم شرقیها در آن شرکت داشتند.
بعد از اختلافاتی که در حزب در سال ۱۹۴۹ سر یوگوسلاوی بهوجود آمد بیشتر سازمانهای غربی در سندیکاهای کارگری و همینطور سازمانهای دانشجویی سازمانهای خودشان را ساختند، سندیکای آزاد جهان را مثلاً، در همین جا سازمان دانشجویان Cosec را درست کردند که هیئت دبیرانی نبود بلکه یک Coordinating secretary داشت که عین اینها کار میکرد و مرکزش هم در هلند بود و تماسهای اولیه با این سازمان و همچنین IUS از طرف هیئت دبیران برقرار شده بود. طرفداران حزب توده مخالف عضویت کنفدراسیون در Cosec بودند چون سازمان به اصطلاح غربی بود. طرفداران جناح راست جبهه ملی مخالف عضویت کنفدراسیون در IUS بودند چون میگفتند کمونیست هستند. اما این وسط جناج چپ جبهه ملی میگفت آقا ما هم عضو این باشیم و هم عضو آن برای اینکه ما نسبت به این بلوکها بیطرف باشیم و در ضمن موضع خودمان را داشته باشیم. یکی از اختلافاتی هم که به طور آغازین در کنگرۀ پاریس پیش آمده بود همین مطلب عضویت در این سازمانها بود منتهی از آنجا که مسائل دیگر مهمتر شده بودند این مسئله انکشاف Development زیادی در کنگره پیدا نکرد. بعد از کنگرۀ لندن یعنی کنگرۀ سوم مسئله بینالمللی مهمتر شد. بنابراین برای تشکیل کنگرۀ سالیانه یا دو سال یک بار Cosec در غرب. البته غرب که میگویم فقط هژمونی آنها بود، تمام کشورهای سه قاره عضو این بودند عضو آن هم بودند یعنی هر دو جا عضو بودند و به همین دلیل ما هم بهعنوان جناح چپ جبهه ملی معتقد بودیم. باید در هر دو جا عضو باشیم و طرفی بین این دو سازمان نگیریم. هیئت دبیران کنفدراسیون دعوت شد دو نماینده بفرستد که از این دو نماینده یکی از اعضای هیئت دبیران بود آقای محمود راسخ و نفر دیگرش من بودم. ما در زلاند جدید در این کنگره شرکت کردیم و نقطه نظرات کنفدراسیون را آنجا منعکس کردیم و در مورد منشوری که اینها بهعنوان اساسنامۀ Cosec آن موقع میخواستند تصویب کنند نظراتی دادیم که البته با مخالفت روبهرو شد ولی ما نقشمان در واقع نقشی بود که مساوی بود با نقش… یا در همان خطی بود که بیشتر اتحادیههای دانشجویی مترقی سه قاره داشتند مثل دانشجویان مراکشی یا آفریقایی و یا اتحادیۀ ملی دانشجویان فرانسه (؟) یک فراکسیونی بودیم در داخل که فراکسیون مترقی در این سازمان بود.
پس از بالا گرفتن تضادهای بین چین و شوروی جناحی که از طرفداران چین بودند در IUS در دبیرخانه IUS که در پراگ بود یعنی دانشجویان آمریکای لاتین که در دبیرخانه آن سازمان بودند و از کنفدراسیون دعوت کردند که در یک سمیناری در یوگسلاوی شرکت بکنند و نقطه نظرات کاملش را آنجا بگوید. و باز هم هیئت دبیران کنفدراسیون من را به این سمینار در دوبروین یوگسلاوی فرستاد و باز در آنجا نقطه نظرات کنفدراسیون از روی مصوباتش تشریح شد و نزدیکی بیشتری بین دانشجویان ایرانی از این نقطهنظر و دانشجویان سه قاره و نظام سه قاره که میرفت به سمت هم مخالفت با شوروی و هم با آمریکا پدید آمد. کنفدراسیون ما را برای کنگره IUS که در صوفیه تشکیل میشد دعوت کردند و در اینجا…
س- آقای شاکری این چه سالی است؟
ج- آن در ژانویه ۱۹۶۴ است. یعنی ژانویه هیئت دبیران انتخاب شد و تابستانش فکر میکنم در مه، من با آقای راسخ به زلاند جدید رفتیم و در ماه ژوئن در سمینار دوبروین شرکت کردیم و برای ماه نوامبر از ما دعوت کردند در IUS برای شرکت در کنگرۀ همین IUS و از طرف حزب توده هم البته آن چیزی که معروف بود به اتحادیۀ دانشجویان دانشگاه تهران، به آن میگفتند د.د.ت. که در زمان مصدق وجود داشت و آقای بابک امیرخسروی یک موقع یکی از مسئولیتش بود و آنها هم عضو رسمی IUS بودند، در مذاکراتی که شخص من از طرف کنفدراسیون در دبیرخانه IUS کردم با اینها و تذکر دادم که کنفدراسیون خودش را بهعنوان تنها نمایندۀ دانشجویان ایرانی در داخل و خارج از کشور بهحساب میآورد برای اینکه هیچکسی را بهعنوان نماینده دانشجویان نمیپذیرد و این دوگانگی نمایندگی را در IUS کاملاً مردود میداند.
ولی بهخاطر توضیح این نوع مواضع ما حاضریم در کنگره شرکت کنیم. بنابراین از ما دعوت کردند در IUS ما در صوفیه شرکت کردیم که شرحش را من بعد خواهم داد.
اینجا تحولات کنفدراسیون تنگاتنگ با تحولات سازمانهای سیاسی مانند جبهه ملی ایران در اروپا و همچنین سازمان انقلابی حزب توده ایران رابطه دارد. من داستان جبهه ملی را برای شما گفتم ولی اینجا اجمالاً اشاره میکنم به سازمان انقلابی.
همانطوریکه قبلاً گفتم عدهای از افراد رادیکال حزب توده که تحتتأثیر جریانات به نظر من الجزیره، کوبا و چین قرار داشتند به سمت جدا شدن از حزب توده میروند که داستانهایش را به نظر من فعالین حزب توده مثل آقای رضوانی یا خانبابا تهرانی و حتی دکتر کشاورز میتوانند برایتان بگویند. آنچه که اتفاق افتاد و ما از بیرون مشاهده میکردیم این بود که در اثر اختلافات چین و شوروی نارضایی طرفداران حزب توده، سازمان جوانان حزب توده، دانشجویان حزب توده در غرب به صورت انشعاب شکل گرفت و چیزی از آن به نام سازمان انقلابی حزب توده ایران از آن بیرون آمد. این گرایش اینها به سمت جدایی از حزب توده با آن گرایش ما در رادیکالیزه شدن در جبهه ملی ما را به هم نزدیک میکرد. این نزدیکی به این معنا بود که ما در سطح کنفدراسیون انشعاب پاریس را پشت سرگذاشته بودیم و به سمت یک سری همکاریهای دیگر میرفتیم. از جمله مثل زمانی که مثلاً ما به الجزیره بهعنوان جبهه ملی رفته بودیم این صحبت بود که اگر ما کار نظامی بکنیم یک مقداری همکاریهایی با مثلاً سازمان انقلابی داشته باشیم. ولی در زمینۀ دانشجویی به طور طبیعی همکاریمان خیلی بیشتر بود و ما معتقد بودیم که کنفدراسیون نباید در انحصار جبهه ملی باشد از آنجایی که جبهه ملی رأی اکثریت دارد و در هیئت دبیران هم همان تعداد و همان نسبیت دبیر داشته باشد و معتقد بودند که باید هیئت دبیران کنفدراسیون را دموکراتیک نگه بداریم. بنابراین قبل از این کنگره بعدی که در دسامبر ۱۹۶۴ ژانویه ۱۹۶۵ تشکیل میشد تصمیم گرفتیم که از فعالین سابق حزب توده که در سازمان انقلابی بودند در فعالیتهای هیئت دبیران شرکت بدهیم. بنابراین شخصی به نام پرویز نعمان که از فعالین انجمن دانشجویان ایرانی در فرانسه بود و از همان آغاز انجمن بود او سابقۀ تودهای داشت و در ایران زندان رفته بود و بعد هم به سازمان انقلابی پیوسته بود. او را به عنوان یکی از نمایندگان کنفدراسیون در کنگره IUS شرکت بدهیم.
بنابراین چون دو نفر از ما برای شرکت در IUS دعوت کرده بودند ما یکی از جریان سازمان انقلابی پرویز نعمان و یک نفر هم از جبهه ملی اعزام کردیم که من بودم و ما دو نفره به IUS رفتیم به صوفیه و در آنجا بهعنوان نمایندگان کنفدراسیون در کنگره بهعنوان ناظر شرکت میکردیم چون ما عضو آن سازمان نبودیم. کاری که البته اینها کرده بودند که میشود گفت یک خرده سرگرمکننده است Amusing است این است که یکی از ما را گذاشته بودند توی اتاق یکی از اعضای حزب توده و یکی دیگر را گذاشتند توی یک اتاق دیگر با یکی از اعضای حزب توده. یعنی من را هیئت دبیران IUS یعنی مال شورویها و من را هماتاق آقای بابک امیرخسروی کرده بودند و پرویز نعمان هماتاق آقای منوچهر بهزادی که بعداً سردبیر مردم شد در ایران و فکر میکردند که چون ما دانشجو هستیم و جوان هم هستیم تحتتأثیر اینها قرار میگیریم و اینجوری روی ما به قول معروف کار میکردند. البته فکر میکنم که مثل همان موقع تیرشان به سنگ خورد و شناختشان غلط بود. بههرحال هماتاقی ما با این دو تا تودهای در هتلی که محل اقامتمان بود کوچکترین تاثیری نگذاشت چون ما آدمهایی بودیم خیلی دیسیپلینه و آگاه نسبت به حزب توده و ما با برنامه مشخص و مصوب هیئت دبیران و کنگره رفته بودیم و هیچ امر خصوصی نمیتوانست ما را از کارمان منحرف بکند.
وقتی ما در کنگره شرکت کردیم سخنرانی کردیم گفتیم که ما حاضریم در IUS شرکت کنیم مانند خیلی از کشورهای سه قاره، دانشجویان کشورهای سه قاره، منتهی به شرطی که اتحادیۀ دانشجویان حزب توده یا اتحادیۀ دانشجویان دانشگاه تهران، د.د.ت. از IUS اخراج بشوند چون دو استدلال میکردیم: یکی اینکه حتی اگر این سازمان در گذشته وجود داشته طرفدار یک حزب خاص سیاسی بوده و تمام دانشجویان را نمایندگی نمیکرده. دوم اینکه این سازمان دیگر وجود ندارد. این سازمان اگر یک موقعی وجود داشته الان وجود ندارد و اینها سالها است که، این سال ۱۹۶۴ است، یعنی از ۱۹۵۳ به بعد این سازمان در دانشگاه تهران وجود نداشته و کسی که در سال ۱۹۵۳ دانشجوی دانشگاه تهران بوده در سال ۱۹۶۴ طبیعتاً یازده سال بعد دانشجو نیست و الان خارج از کشور است و اینها نمایندگان دانشجویان نیستند. آقای امیرخسروی ادعا میکرد که ما نمایندگان احساسات دانشجویان ایرانی هستیم. ما گفتیم زمانی این ادعا میتواند مورد قبول قرار بگیرد که دانشجویان نمایندگان واقعی نداشته باشند. از آنجاییکه دانشجویان ایرانی نمایندگان واقعی دارند دیگر نمایندۀ احساسات لازم ندارند و نمایندۀ واقعیشان ما هستیم که هیئت دبیران فرستاده و هیئت دبیرانی که منتخب کنگره است.
در آن کنگره ما خیلی علیه شوروی موضعگیری کردیم بهخصوص آن موقع مصادف بود با کمکهای نظامی شوروی به شاه اقتصادی و نظامی و سپس اقتصادی- نظامی شوروی به شاه و ما قطعنامهای را به کنگره آوردیم که این کمکها را محکوم بکنیم. طبیعتاً ما آگاه بودیم به اینکه اگر یک قطعنامه علیه شوروی ببریم این به تصویب نخواهد رسید اما اگر یک نوشتهای ببریم که در آن کل کمکها به رژیم شاه را محکوم بکنیم شوروی هم بالطبع محکوم میشود. بنابراین مثلاً هیئت نمایندگی شوروی که با ما تماس میگرفت برای اینکه ما را نرم بکند و میگفتند که ما حاضریم همه جور همکاری بکنیم، از همان سیاست عمومی رخنهگراییشان میخواستند استفاده بکنند ما گفتیم ما شرط هر گونه همکاری را محکوم کردن رژیم شاه میدانیم بنابراین اگر شما بخواهید این کار را بکنید خوب یک زمینههای همکاری بهوجود میآید وگرنه که ما هیچ حرفی نداریم بزنیم.
بنابراین موافقتنامه یا مقاولهنامهای بین هیئت نمایندگی ما کنفدراسیون و هیئت نمایندگی شوروی امضا شد که مذاکره برای تهیه و تدوین Text آن چندین روز در صوفیه وقت گرفت و خلاصهاش این بود که، بعداً در شانزده آذر کنفدراسیون چاپ شد، ما هر نوع کمکی را به رژیم شاه محکوم میکنیم. یعنی یک فرمول عامی آوردیم که کمکهای شوروی هم مشمول آن بشوند. اول نمایندگان شوروی نمیخواستند این را امضا کنند گفتیم اگر امضا نکنید ما هیچ کاری با شما نداریم. یکی از مواد دیگرش این بود که این مقاولهنامه باید در ارگان رسمی دو سازمان چاپ شود. ارگان سازمان ما شانزده آذر بود با تیراژ دو سه هزار و مال آنها کومسومول پراودا بود که تیراژ نمیدانم چند میلیونی داشت و ما فکر میکردیم که محکوم کردن شاه در یک سندی که در روزنامه روسی چاپ بشود خوب بود. البته گویا این را آنها در کومسومول پراودا چاپ نکردند و در یک روزنامه کوچکی که تیراژ زیادی ندارد. ولی نکتۀ مهم این بود که نمایندگان حزب توده بهخصوص آقای منوچهر بهزادی موقعی که ما این مقاولهنامه را با روسها امضا کردیم مقاولهنامه را به آقای بهزادی نشان دادم و گفتم خواهش میکنم شما هم که عضو حزب توده هستید و ایرانی هستید این را امضا بکنید. ایشان خیلی برافروخته شد و گفت من هرگز چنین چیزی را امضا نمیکنم. گفتم مگر شما کاتولیکتر از پاپ هستید وقتی روسها خودشان هر نوع سیاستی را که به شاه کمک بکند محکوم میکنند شما حق ندارید اعتراض بکنید و این نکاتی است که به نظر من جایی نوشته نشده و مهم است که در واقع آدم برخورد رهبران حزب توده را ذکر بکند.
به هر ترتیب در آن کنگره همکاری بیشتری بین ما و رهبران سازمان دانشجویی مخالف شوروی ایجاد شد.
س- سازمان انقلابی؟
ج- نه بین ما به نام کنفدراسیون و رهبران سازمانهای دانشجویی کشورهای دیگر مثل مراکش و اندونزی و این جور کشورهایی که در کشورهای سه قاره میلیتانت بودند آفریقایی اینها.
بعد از پایان کنگره IUS ما گزارشی از هم کنگرۀ Cosec و IUS به کنگرۀ کنفدراسیون که در شهر کلن در ماه دسامبر ۱۹۶۴ برگزار میشد دادیم و به اتفاق آرا تصویب شد و همچنین تصویب شد که کنفدراسیون عضویتش در هر دو سازمان باشد. یا در هیچ کدام نباشد یا در هر دو سازمان باشد و مصوباتش به نظر من هست و قابل مطالعه است در کتابخانههای مختلفی که در اروپا هست میشود پیدا کرد.
از حوادث دیگری که اتفاق افتاد و به نظر من شایان تذکر است محکوم کردن فروش اسلحۀ شوروی به شاه است و کنفدراسیون در این زمینه خیلی فعالیت و افشاگری کرد با اینکه اعضای حزب توده، رهبران سابق حزب توده که حالا جدا شده بودند و سازمان انقلابی را تشکیل داده بودند خودشان مخالف این بودند ولی در کنگره با اکراه و دشواری تن به این کار میدادند و اگر اشتباه نکنم این سال ۱۹۶۴ بود.
اما این همکاری بین گرایش رادیکال جبهه ملی در کنفدراسیون و جناح سازمان انقلابی در کنفدراسیون خالی از ایراد و اشکال نبود و خارج از مخالفت هم نبود. در کنگرۀ کلن به هر ترتیب بعد از تصویب این گزارش و تصویب گزارش هیئت دبیران در مورد فعالیتهای یک سالهاش هیئت دبیران جدیدی انتخاب شد که این بار برخلاف گذشته از هیچ کنفدراسیون خاصی نبود چون در گذشته یا آمریکا بود یا آلمان. در کنگره چهارم در شهر کلن در ژانویه ۱۹۶۵ هیئت دبیران مختلفی انتخاب شدند که داستانش یک کمی مفصل است در مورد دموکراتیزه کردن کنفدراسیون. همانطوریکه قبلاً گفتم ما بهعنوان جناح رادیکال کنفدراسیون درصدد بودیم که هیئت دبیران را هم رادیکالیزه کنیم و تمام نیروها را دخالت بدهیم. در این زمینه من باید بگویم که ما به این فکر رسیده بودیم که اولاً یک مصوبهای برای اساسنامۀ کنفدراسیون از یکی از شهرها بیاوریم و از شهر لوزان آوردیم و به کنگره پیشنهاد کردیم که اساسنامه عوض بشود و هیئت دبیران باید ۵ نفر منتخب کنگره باشند. یک لیستی داده بشود به کنگره و آن لیست انتخاب بشود. یا لیستهایی داده بشود که یکیش انتخاب بشود صرفنظر اینکه اعضای دبیرها مقیم آلمان یا فرانسه یا سوئیس یا آمریکا هستند، مهم این است که اینها با هم کار بکنند. این به ما اجازه میداد که ما افراد مختلفی را انتخاب بکنیم. بعد بهعنوان جناح رادیکال مترقی و چپ جبهه ملی ما تصمیم گرفتیم که به سهم خودمان نیروهای حاضر در کنگره را توی هیئت دبیران منعکس بکنیم. بعداً فکر کردیم که مثلاً از جامعۀ سوسیالیستها یا متمایل به جامعه سوسیالیستها منوچهر هزارخانی را بگذاریم نسبت به سابقهای که در کنفدراسیون داشت و همکاری میکرد. از سازمان انقلابی این آقای پرویز نعمان را پیشنهاد کردیم باشد و همچنین از جبهه ملی هم سه نفر. تقریباً ترکیب نیروها اینجوری بود. و ما در اینجا با یک مشکلی روبهرو شدیم چون در خود جبهه ملی اختلافات بالا گرفت بر سر رهبری، قطبزاده میخواست هیئت دبیران را بگیرد و دبیر بشود و هیئت دبیران را کلاً در دست بگیرد. از آنجایی که عدهای از اعضای جبهه ملی به جریان قطبزاده- بنیصدر گرایش داشتند به ناچار هیئت رهبری جبهه ملی به این گرایش پیدا کرد که یکی از افراد اینها را بگذارد در هیئت دبیران و از آنجایی که اطمینان نداشت به قطبزاده، چون قطبزاده یک آدمی بود خیلی ماجراجو و شلوغ کن و به نام نهضت میرفت حرف میزد علیرغم مصوبات حرف میزد و از خودش حرف میزد و بهنام کنگره، بهنام هیئت دبیران و بهنام مصوبات، این بود که تشخیص نداده بودیم که قطبزاده میتواند در هیئت دبیران انجام وظیفه کند و دیدیم اگر هم قرار باشد از آن جناح جبهه ملی کسی در هیئت دبیران بیاید باید یک آدمی باشد که زیاد شلوغ نیست و بیشتر باب مذاکره را رعایت میکند. بنابراین تصمیم گرفته شد که آقای بنیصدر گذاشته بشود. بنیصدر در کنگره حاضر نبود بنابراین غیاباً انتخاب شد. وقتی بنیصدر گذاشته شد و جبهه ملی جناح مترقی میخواست بههرحال سه نفر خودش را در هیئت دبیران داشته باشد که انتخاب کرده بودند که یکی از آنها ماسالی بود، یکی دکتر دهقان که سال قبل هم دبیر بودند و یک نفر سومی که من حالا یادم نیست که کی بود و بنیصدر و نعمان بنابراین هزارخانی را از لیست بیرون گذاشتند. در اینجا من البته با این قضیه مخالفت کردم چون معتقد بودم که بنیصدر توی هیئت دبیران نباید برود ولی هزارخانی باید برود ولی متاسفانه بقیه رفقا به این مسئله توجه نکردند. از آنجاییکه قطبزاده خیلی در کنگره شلوغ میکرد برای اینکه یک آدم نسبتاً با تجربهای را توی هیئت دبیران بگذارند بهخاطر اینکه بگویند از جبهه ملی یک فرد با تجربهای هست رفقا پیشنهاد کردند که من باشم در هیئت دبیران چون آن موقع من کار دانشجویی میکردم ولی کار دانشجویی نه سطح هیئت دبیران بهعنوان کسی که مثلاً مسئول امور دانشجویی بود، دوندگیهای بینالمللی را میکردم برای همین من را گذاشتند توی هیئت دبیران و هزارخانی بیرون ماند و بنیصدر آمد بهجای هزارخانی و چند نفر دیگر.
هیئت دبیران اولین مشکلی که با آن روبهرو شد اخراج یکی از اعضای حزب توده بود بهنام آقای زرشناس که بعداً خیلی معروف شد در این ماجرای نمایشهای تلویزیونی رهبران حزب توده. او را میخواستند از اتریش بهعلت فعالیتهای کنفدراسیونی اخراج کنند و کنفدراسیون در این زمینه خیلی فعالیت کرد و مانع اخراجش شد.
مطلب دومی که پیش آمد کرد مطلب محاکمۀ نیکخواه بود بعد از ترور شاه در کاخ مرمر گروهی از اعضای سابق کنفدراسیون را، فدراسیون انگلیس، در تهران گرفتند که حمید محامدی بود که بعد آزاد کردند، فیروز شیروانلو، حمید محامدی دبیر سابق فدراسیون پرویز نیکخواه، پورکاشانی، منصوری و…
س- احمد موسوی؟
ج- نخیر.
س- از دانشگاه بیرمنگام.
ج- احمد موسوی را فکر نمیکنم گرفتند یا اگر هم گرفتند آزاد کردند چون جزو کسانی که محاکمه شدند نبود.
س- نخیر جزو آنها نبود.
ج- او را ممکن است که در ارتباط گرفته باشند. و چند نفر دیگر که ده دوازده نفر میشدند.
در اینجا کنفدراسیون یک به لحاظ اینکه اصولاً هر کسی را در ایران میگرفتند محاکمه میکردند برای نجاتش فعالیت میکرد و یکی بهخاطر اینکه اینها جزو فعالین و مؤسسین کنفدراسیون بودند و خیلی از نزدیک افراد را میشناختند خیلی فعالیت بیشتری شد. در واقع سال ۱۹۶۵ میشود گفت آغاز سیاسی شدن کنفدراسیون بود. کنفدراسیون وارد یک فعالیت شدید سیاسی علیه رژیم شد که تا آن زمان سابقه نداشت. در این سال دهها اعتصاب غذا، تظاهرات و فعالیت میشود گفت «دیپلماتیک» از طرف کنفدراسیون انجام گرفت که نتایج خیلی خوبی داد و نتیجهاش این بود که این گروه را با اینکه یک عدهایشان را محکوم به اعدام کرده بودند توانست نجات بدهد و نجات دادن اینها البته نتایجی داشت که بعداً لابد از آن مطلع هستید. خبر اعزام وکیل به ایران و شرکت او در دادگاه اینها آغاز فعالیتهای دفاعی کنفدراسیون بود که شرح ما وقعاش بیشتر میشود گفت در روزنامۀ شانزده آذر یا بولتن دفاعی کنفدراسیون منعکس است. در این سال برای اولین بار با اینکه آقای بنیصدر مسئول انتشارات کنفدراسیون بود و کار زیادی نمیکرد روزنامه شانزده آذر منتشر شد. این روزنامه شانزده آذر شانزدهم آذر تاریخچۀ معینی دارد. در آمریکا موقعی که آقای فاطمی فعالیتهای دانشجویی داشت یک روزنامه به نام شانزده آذر درمیآورد و این شانزده آذر تقریباً ارگان خصوصی آقای فاطمی بود ایشان مسئول کنفدراسیون یا سازمان آمریکا بود ولی روزنامهاش تقریباً خصوصی بود. ما به خاطر اینکه این روز مربوط به دانشجویان ایران بود این اسم را برداشتیم و بهخاطر پرهیز از هر نوع سوءتفاهم اسمش را گذاشتیم «شانزدهم آذر» و در پاییز ۱۹۶۵ این روزنامه اولین بار با همین کادری که تا آخر هم حفظ شده بود منتشر شد.
س- این روزنامه ربطی به روزنامه شانزدهم آذر که گروه سیس در اینجا منتشر میکرد؟
ج- بله حالا عرض میکنم که چه ربطی دارد. ربطش این است که بعد از اینکه در کنفدراسیون همه جا انشعاب شد هر گروهی عنوان خودش را شانزدهم آذر حفظ کرد. یعنی این همان پایهگذاریش از آنجا است. منتهی وقتی انشعاب شد هر کنفدراسیونی که مانند اسم روزنامۀ ارگانش را میگذاشت شانزدهم آذر ولی در یک آن واحد چهار شانزدهم آذر در خارج از کشور درمیآمد. این قضیه انشعابات بعدی است که بعداً به آن خواهیم رسید. بنابراین شانزدهم آذر درآمد، مجله نامۀ پارسی که بعضاً در چند شماره قبلاً بهطور پراکنده در پاریس درآمده بود سیستماتیک شد و درآمد و هیئت تحریریه داشت و در این یک سال اعظم کار کنفدراسیون در کار دفاعی خلاصه میشد. برای اولین بار کنفدراسیون یک سمینار در شهر دوسلدورف گذاشت و در این سمینار عدۀ زیادی از فعالین باسابقه و پایهگذاران باسابقۀ کنفدراسیون شرکت کردند. تم سمینار عبارت از این بود که آیا دانشجو انقلابی است یا نه؟ نظرات مختلفی وجود داشت و در آنجا من یادم میآید مثلاً مقالۀ آقای هزارخانی که بعداً در نامۀ پارسی چاپ شد این بود که این دانشجو انقلابی نیست. البته بیشتر کسانی که در این کنفدراسیون فعال بودند نظرشان این بود که دانشجو ماهیتاً انقلابی است. به نظر من الان البته هر دو اینها اشتباه میگویند. دانشجو هم انقلابی است و هم انقلابی نیست بستگی به این دارد که در چه محیط تاریخی قرار بگیرد.
ولی این نکتهای که در مورد سمینار ذکر میکنم این است که در این زمان مسئولین کنفدراسیون فکر میکردند که باید به کار تحقیقی پرداخت، بحث کرد و مسائل را شناخت و با شناخت وارد عمل شد. هیئت دبیران کنفدراسیون در آن سال موفق شد که با سازمانهایی مثل Amnesty برای اولین بار تماس برقرار کند، با سازمان ملل تماس برقرار کند، با تمام سازمانهای اروپایی مثل International Commission of Jurists با Red Cross در ژنو و همچنین حقوقدانان دموکرات تماس برقرار کند و این جریاناتی که بعداً همه بهوجود آمد آغاز کارش همین سال ۱۹۶۵ و قضیۀ کاخ مرمر است. کمیتههای دفاع درست شد و خیلی از اقدامات از جمله تماس با روزنامهنگاران خارجی، کامپاین سیاسی علیه رژیم شاه در همین سال ۱۹۶۵ آغاز شد.
جالب توجه این است که نیکخواه پس از اینکه از زندان شاه بیرون آمد و پیغام فرستاد که آقایان همه از کار سیاسی دست بردارید و به رژیم شاه بپیوندید یکی از نکاتی که در اعتراض به کنفدراسیون گفت، در زمانی نیکخواه و دوستانش طرفدار حزب توده در کنفدراسیون بودند این کنفدراسیون صنفی بود و نه سیاسی. بعد از یک دورهای عدهای خرابکار، من نقل قول از کنفدراسیون میکنم و در واقع Paraphrase میکنم، آمدند کنفدراسیون را سیاسی کردند. Irony و طنز تاریخ در اینجاست که سیاسی شدن کنفدراسیون مربوط میشود به خود مبارزه برای نجات جان خود نیکخواه که ایشان از بابت آن ناراضی بود. این طنزی است که به نظر من در مورد سال ۱۹۶۵ باید گفت.
در سالی که من دبیر بودم، یعنی سال ۱۹۶۵، و در کنار بنیصدر و ماسالی و دهقان و پرویز نعمان اختلافات در درون جبهه ملی با جناح راست یعنی بنیصدر و قطبزاده اینها بالا گرفت بهطوریکه بنیصدر حاضر به همکاری نبود و یکی از اعتراضاتی که به ما داشت این بود که چرا شما از کمونیستهایی مثل پرویز نیکخواه دفاع میکنید. استدلال ما این بود که هر کسی که قربانی رژیم شاه است باید از او دفاع کرد صرف نظر از اینکه موضعش چه باشد، ایدئولوژیاش چه باشد. ما همانطوریکه از آقای بازرگان دفاع میکنیم از آقای نیکخواه هم دفاع میکنیم و با هر دوی آنها هم میتوانیم مخالف یا موافق باشیم، این امری است مربوط به تئوری و نظرات اجتماعی افراد. و یکی از دلایل کنارهگیری آقای بنیصدر، کنارهگیری اعلام نشده بلکه عملی آقای بنیصدر از هیئت دبیران کنفدارسیون همین نکتۀ مربوط به عدم بردباری ایشان نسبت به کار دفاعی از افراد بود مانند نیکخواه.
در دسامبر ۱۹۶۵ کنگره کنفدراسیون تشکیل شد و گزارش داده شد و کنگره در شهر اشتوتکارت برگزار شد و از همه کشورها به غیر از ایران، از همۀ انجمنهای دانشجویان ایرانی در تمام کشورها، نمایندگانی شرکت کردند و در این کنگره بود که ما خبر لغو حکم اعدام را تخفیف حکم اعدام را به حبس ابد را برای نیکخواه و چند نفر از محکومین دریافت کردیم که موجب مزید خوشحال کنگره شد. در کنگره یک هیئت دبیران جدید باز انتخاب شد که در آن دو نفر از طرفداران سازمان انقلابی شرکت داشتند که یکی آقای جمشید انور بود که الان معاون امور پناهندگان سیاسی در سازمان ملل است. نمیشود گفت او از طرف سازمان انقلابی بود بلکه از سمپاتهای قدیم حزب توده بود و در اثر دوستی با نیکخواه، ولی سیاست را اصولاً کنار گذاشته بود ولی به خاطر دوستش نیکخواه وارد مبارزه شده بود از نو به همین دلیل دبیری کنفدراسیون به ایشان داده شد. بعد شخص دیگری بهنام آقای رحمت خسروی بود که از اعضای قدیم حزب توده بود که به سازمان انقلابی پیوسته بود و سه نفر دیگر که یکی از آنها آقای ماسالی بود و اگر اشتباه نکنم آقای احتمالاً دهقان و یک نفر دیگر، درست یادم نیست اعضای هیئت دبیران منتخب را، ولی بههرحال آدمهای اساسیاش اینها بودند.
کنگرۀ پنجم کنفدراسیون در دسامبر ۱۹۶۵ و ژانویه ۱۹۶۶ تشکیل شد و هیئت دبیران جدیدش را انتخاب کرد. هیئت دبیران بود که کارهای دفاعی را در زمینۀ دفاع از همۀ این زندانیان سیاسی ادامه میداد. از آقای بازرگان که هنوز زندان بود، وکلای بازرگان یعنی سرهنگ رحیمی و دوستانش که به زندان افتادند پیکار دفاعی را انجام میداد و کنفدراسیون عمدتاً افتاده بود روی غلتک، اما همکاری خیلی شدید بود بین نیروهای مختلف و آنچه که آهسته آهسته مورد اختلاف میشد بحث بر سر جامعۀ ایران بود. چون کنفدراسیون رفته بود پای اینکه سمینارهای زیادی بگذارد بر سر مطالعه ایران اختلافات شدیدی را هم بهوجود آورده بود. از جمله اختلافات بر سر مسائل شناخت جامعۀ ایران بود که طرفداران جبهه ملی بیشتر، یا جناح رادیکال جبهه ملی، معتقد بودند که ایران جامعهای است آسیایی که شیوۀ تولید آسیایی در آن حاکم بوده در حالی که طرفداران حزب توده و سازمان انقلابی معتقد بودند که ایران جامعهای است نیمه مستعمره- نیمه فئودال و بسیاری از بحثهای کنفدراسیون بر سر این مسائل بود. در واقع رقابتهای سازمانی اشکال تئوریک خودشان را هم پیدا میکردند بین جبهه ملی و سازمان انقلابی.
بعد از آن سال، سال ۱۹۶۷، هیئت دبیران جدیدی انتخاب شد در شهر فرانکفورت که از آن به بعد دیگر کنگرهها در شهر فرانکفورت برگزار میشد. تا اینجا هر سال در یک شهر بود و بعد در آنجا مستقر شد. در دسامبر ۱۹۶۶ و ژانویه ۱۹۶۷ هیئت دبیران جدیدی انتخاب شد از آقای رحمت خسروی، بهمن نیرومند، حسن ماسالی از نو، اگر اشتباه نکنم، و فریدون علم که باز از سازمان انقلابی بود و یک نفر دیگر از جبهه ملی. نیرومند اینجا تنها کسی بود که ظاهراً جانبداری سازمانی نداشت چون فریدون علم طرفدار سازمان انقلابی بود با رحمت خسروی. این دو نفر دیگر سمپات جبهه ملی بودند. نیرومند بهعنوان سمپات جبهه ملی وارد شد ولی در واقع طرفدار سازمان انقلابی بود و در آن سالی بود که مصدق فوت کرد. آن سال مصدق فوت کرد و طبیعتاً ماسالی بهعنوان دبیر کنفدراسیون متمایل به جبهه ملی پیشنهاد چهل روز عزاداری کرد در شب عید. شب عید بود و طرفداران سازمان انقلابی به بهانۀ اینکه ما برای کنفدراسیون پول احتیاج داریم و جشنهای عید منبع اصلی درآمد کنفدراسیون بودند با برگزاری چهل روز عزا مخالفت کردند و معتقد بودند که عزاداری باید سیزده روز باشد، حالا چرا سیزده روز معلوم نیست. در واقع تز اصلیشان مخالفت با برگزاری یادبود برای مصدق بود. در این ماجرا نیرومند آن سمت رأی داد، یعنی سه به دو شد از آن سمت یعنی به سمت سازمان انقلابی و اختلاف در درون هیئت دبیران کنفدراسیون بین جبهه ملی و سازمان انقلابی را و رقابت بین این دو را تشدید کرد.
س- آقای شاکری ما وقتی با آقای خانبابا تهرانی مصاحبه میکردیم ایشان هم معتقد بودند که، تقریباً در حدود همین زمانی که شما صحبت میکنید، سازمان انقلابی تبدیل شده بود به قویترین سازمان و قویترین نیروی کنفدارسیون…
ج- نخیر.
س- و با جبهه ملی هم همکاری خوبی داشت. اینها عین کلماتی است که من نقل قول میکنم. میگفت، «دیگر آن جبهه ملی آن جبهه ملی نبود عدۀ زیادی از آنها از همین آقای شاکری بگیرید بیایید جلو اینها هم متمایل به ما شده بودند چون اینها هم دیگر دوران را دوران انقلاب میدیدند.» البته منظور ایشان از دوران انقلاب جریانات کوبا و الجزیره است. «بسیاری از اینها حتی بعدها عضو ما شدند که امروز مارکسیت هستند که اینها آن موقع جبههای بودند همین آقای ماسالی و آقای روستا و غیره.» من میخواستم ببینم نظر شما نسبت به این چیست؟
آیا واقعاً زمانی بوده که سازمان انقلابی قویترین نیروی کنفدراسیون بوده است؟
ج- فکر نمیکنم حالا من توضیح میدهم. همینطور که بهطور کرونولوژیک جلو آمدم قصدم این بود که توضیح بدهم.
در کنگره بعد که کنگره ششم است که اینها انتخاب میشوند…
Leave A Comment