روایتکننده: آقای مهندس جعفر شریف امامی
تاریخ مصاحبه: ۲۴ مه ۱۹۸۳
محل مصاحبه: شهر نیویورک- آمریکا
مصاحبهکننده: حبیب لاجوردی
نوار شماره: ۱۰
دفعه بعد که شرفیابی داشتم به عرضشان رساندم که قربان اعلیحضرت چرا اینقدر خودتان را ناراحت میکنید. بالاخره شما یک عده زیادی را انتخاب کردید و انتصاب کردید بهکارها وسمتهای مختلف، خب هرکسی در حدود وظیفه خودش بایستی که اختیار هم داشته باشد که تصمیم بگیرد و عمل بکند و کار بکند. فرمودند: «نه نه نه من به هیچکس، اعتماد نمیکنم.» گفتم «قربان اگر اینجور باشد که خیلی اعلیحضرت ناراحت خواهید بود. بهتر این است که کسانی را انتخاب بکنید که مورد…اگر به بنده اعتماد ندارید خب من استعفا بدهم یک کس دیگری بیاید به او اعتماد دارید و بگذارید وقتیکه آمد کارش را بکند که بار اعلیحضرت هم سبک بشود و به کارهای اساسی و مهمتر برسید. اگر قرار باشد برای یک رأی در سازمان ملل حتماً به اعلیحضرت عرض بشود خب دیگر اعلیحضرت وقتی برای اینکه کارهای اساسی مملکت را بررسی بفرمایید نخواهید داشت.» فرمودند، «نه نه من این تجربه را دارم که به هیچکس اعتماد نمیکنم، من به هیچکس به طور مطلق اعتماد نمیکنم. باید این کارها همه به خودم گفته بشود.» گفتم، «خیلی اسباب تأسف است که اعلیحضرت اینجور به این نتیجه رسیدهاید که به هیچکس اعتماد نکنید، ولی به نظر بنده ضرر اینکه اگر یکی از آنهایی که به او اعتماد کردهاید اشتباهی بکند خبطی بکند کمتر از این است که همیشه همهی جرئیات را بیاورند پیش خود اعلیحضرت.» این مطلب را بنده آنجا برایشان توضیح دادم و بالاخره هم قانع شدند.
س- این عملاً چهجور امکان داشت برای یک نفر هرچه هم قوی باشد و صاحب قدرت باشد. این همه مطالب را در روز حل وفصل کند این همیشه برای من یک معمایی بوده که چهجوری این کار را میکردند مثلاً روزی چند ساعت مگر کار میکردند؟
ج- آخر ملاحظه بکنید اعلیحضرت سیوچندسال سلطنت کردند. تجربه پیدا کردند افراد را میشناختند و با تجربهی ممتدی که پیدا کردند خب به کارها آشنا شده بودند ولی تردیدی نیست که در خیلی از مسائل ایشان نمیتوانستند صاحبنظر باشند. ولی خیلی اخیر کار به جایی رسیده بود که دیگر هیچ کس را قبول نداشتند و نظر خودشان را صائبترین نظر میدانستند. بدیهی است که روی تجربه زیادی که داشتند در خیلی از مسائل بهترین نظر را اتخاذ میکردند اما این طور نبود که یک نفر به همهی مسائل طوری تسلط داشته باشد که همه چیز را بهتر از همه بداند و معتقد زیاد به مشورت اینها دیگر نبودند. و اواخر اصلاً مشورت نمیکردند و کسی هم اگر به ایشان مشورت میداد اگر که آشنا هم نبود به اینکه به یک نحوهای این مشورت را بیان بکند که قابل هضم و قابل قبولش باشد اصلاً ناراحت میشد و نمیپذیرفت.
س- حالا فرض هم بر اینکه این شخص متخصص باشد ولی تعداد سوالاتی که ظاهراً از ایشان در روز میشده بعضیها مثلاً نمیدانم روزی چند تا تصمیم پهلوی ایشان میبردند. ازجنگ گرفته تا کشاورزی تا نمیدانم…
ج- کارهای سیاست خارجی، نمیدانم اینجا خیلی اسباب تأسف و تعجب هم بود برای اینکه ایشان این همه کار میکرد و زحمت میکشیدند و خب بیشتر برای اینکه اطمینان حاصل بکنند که آنچه که خودشان میخواهند به همان صورتی که خواستند عمل شده. و حال آنکه یک قدری بیشتر اختیار به اشخاصی که متصدی کار بوده میدادند آن وقت اگر خیطی میکردند از آنها بازخواست میکردند کنارشان میگذاشتند حل میشد. و به همین دلیل هم کنترل صحیحشان روی کارها کم شد تقریباً از بین رفت. برای اینکه اگر قرار باشد انسان به تمام جزئیات بخواهد برسد آن وقت کلیات از دستش میرود. و این اشتباه را متأسفانه اعلیحضرت میکردند و خیلی اشخاص که میتوانستند بعضی مواقع نصحیت بکنند یا مشورت بدهند یادآوری میکردند که اعلیحضرت خوب است که شما همهی وزراء را نخواهید همه را نپذیرید به همهی جزئیات نرسید به کارهای اساسی رسیدگی بکنید. یک قدری هم اواخر این نکته مراعات میشد. یعنی کار یک وقتی به جایی رسیده بود که روزی سه تا چهار تا وزیر حتماً شرفیابی داشت.
و این اواخر حتی در زمان، چون مرحوم هویدا هم خوشش میآمد که اینها را هم بفرستد پیش اعلیحضرت که اطمینان پیدا بشود که او هیچ نظری در کار ندارد، به این کار معتقد بود. ولی کار به جایی رسید که از کارهای دیگرشان مانده بودند. دستور دادند که وزراء دیگر شرفیابی مرتب ندارند مگر وقتی که لازم باشد که آنها را بخواهند و این بود که خودشان دیگر تقاضا هم نمیتوانستند بکنند، مگر خودشان بخواهد اواخر. اما معذالک به یک کارهایی گاهی اوقات رسیدگی میکردند که مثلاً یک مدیرکل باید رسیدگی بکند حتی نه تنها وزیر حتی مثلاً یک مدیرکل باید رسیدگی بکند، این اندازه به جزئیات وارد میشدند صرف وقت میکردند که البته صحیح نبود ولی خب متأسفانه این عادت شده بود دیگر روال روزانه بود.
سلام
چرا مصاحبه مرحوم شریف امامی اینجا تمام می شود؟
چرا به دوره دوم نخست وزیری ایشان اشاره ای نشده است؟