روایت‌کننده: آقای محمد یگانه

تاریخ مصاحبه: ۱۶ جولای ۱۹۸۵

محل مصاحبه: شهر نیویورک، ایالت نیویورک

مصاحبه‌کننده: ضیاء صدقی

نوار شماره: ۱۱

ادامه مصاحبه با آقای محمد یگانه در روز سه‌شنبه ۲۵ تیرماه ۱۳۶۴ برابر با ۱۶ جولای ۱۹۸۵ در شهر نیویورک. مصاحبه‌کننده ضیاء صدقی.

س- آقای یگانه می‌خواهم از حضورتان تقاضا بکنم که صحبت‌تان را ادامه بدهید در همان زمینه جواهرات سلطنتی که مطلب در ارتباط بود با رفتن شما از بانک مرکزی.

ج- بله همان‌طوری‌که قبلاً هم در این باره گفتم، در مورد جواهرات سلطنتی یک همچین درخواستی رسیده بود از طرف کانادایی‌ها که آن را ببریم برای نمایش به بیرون به کانادا و در بانک مرکزی که آن وقت من متصدی‌اش بودم این را با نظر حقوقی که داده شده بود مخالف دیدیم در مرحله اول و به‌علاوه مطابق مصلحت نبود و این جریان هم به آقای علم من نوشتم در مقابل نامه‌ای که ایشان از طرف شاهنشاه به ما فرستاده بودند برای انجام این کار. ولی همین‌طوری هم که باز در این باره اشاره کردم در غیاب من یک نامه‌ی دیگری از آقای علم رسیده بود مبنی بر اینکه شاه فرموده بودند، «در این مملکت مصلحت را کی تشخیص می‌دهد؟ و ترتیب این کار را بانک مرکزی بدهد.»

و من وقتی که از خارج که به مسافرت رفته بودم و برگشتم و این نامه را دیدم، دیدم همکاران من رفتند و باز از همان کارشناس حقوقی برجسته‌ای که داشتیم یک نظریه حقوقی دیگری گرفتند که می‌شود این جواهرات را از ایران خارج کرد و یک نامه‌ای هم برای دربار تهیه کرده بودند که من امضاء بکنم که اوامر شاهنشاه اجرا خواهد شد.

وقتی که من خودم را مواجه با چنین وضعی دیدم، بلافاصله در آنجا به همکارانم اطلاع دادم و به آنها گفتم که به‌هیچ‌وجه همچین کاری را من نمی‌توانم و بانک مرکزی هم نبایستی همچین کاری را انجام بدهد و این مطابق مصالح بانک مرکزی و کشور و حتی دربار و شاه هم نیست یک همچین کاری انجام بشود و ما بایستی ایستادگی بکنیم و این نامه را رد کردم و حاضر نشدم امضاء بکنم.

کاری که در آن موقع می‌توانستم انجام بدهم بلافاصله پیش نخست‌وزیر رفتم و جریان را به ایشان گفتم، در آن موقع آقای هویدا نخست‌وزیر بودند، و پیش ایشان رفته بودم که اگر این کار حتماً عملی بایستی بشود اوامری که شاهنشاه فرمودند بایستی عملی بشود در آن صورت اجازه مرخصی به من بدهند و شخص دیگری را برای بانک مرکزی پیدا بکنند که مسئولیت آنجا را قبول بکند.

آقای هویدا هم به‌طور کلی با نظریه من موافق بودند که این کار نبایستی عملی بشود ولی راهی که من رفته بودم و پاسخ داده بودم ایشان این را گفتند «شاید این به صلاح نبوده و می‌بایستی پشت پرده مطالب را اگر به من می‌گفتید و من می‌رفتم به‌عرض شاهنشاه می‌رساندم و حالی می‌کردم که این صلاح نیست. ولی در هر حال حالا من می‌روم و مسائل را با شاهنشاه مطرح می‌کنم و مسئله را به‌نحوی حل می‌کنم.»

بنابراین ایشان همین کار را کردند بعد به من تلفن کردند که «آره مسئله بنابراین برطرف شده و لازم نیست دیگر تعقیب بشود.» خوب این یک ناراحتی به‌وجود آورده بود بین دربار و بانک مرکزی و نه تنها در این مورد بلکه در موارد دیگری هم اطرافیان که نمی‌توانستند از طریق بانک مرکزی یا مستقیماً یا غیرمستقیم نفوذ در دستگاه‌های دیگر بکنند و غیره و یا منافعشان را بتوانند پیش ببرند رفته بودند به شاه وانمود می‌کردند که اوامر شاهنشاه را بانک مرکزی و یا رئیس بانک مرکزی اجرا نمی‌کند. درحالی‌که ما بایستی در اینجا بگویم که مطابق قانون و مطابق مصالح در تمام موارد سعی می‌کردیم کار بکنیم و اگر دستوراتی می‌رسید اگر مطابق قوانین و مصوبات و غیره بود در آن صورت اشکالی نبود که این نظرات به مرحله اجرا دربیایند. ولی در هر مورد که نکات و یا این دستورات مخالف مقررات و قوانین و مصالح مملکت بود همیشه به عرض شاهنشاه می‌رساندیم و ایشان هم مطالعه می‌کردند و در کلیه مواردی که من در آنجا بودم بایستی بگویم که این ترتیب اثر داده شد به این نظراتی که ما در جهت مخالف ابراز داشته بودیم.

البته قبلاً سؤال که جنابعالی مطرح فرموده بودید به این ترتیب بود که چرا من قبل از موعد مقرر از بانک مرکزی استعفا کردم و رفتم بیرون چه اتفاقی افتاد؟ البته من منصوب شده بودم برای مدت پنج سال ولی تقریباً حدود سه سال بود که آنجا بودم و از این قبیل گرفتاری‌ها که درباره جواهرات گفتم هر روز وجود داشت ولی غیر از این دو تا مورد مهم دیگر هم می‌توانم در اینجا به آن اشاره بکنم که یکی را جنابعالی مطرح فرمودید راجع به سیاست‌های دولت بود سیاست‌های اقتصادی دولت که این یکی از مواردی بود که مرا مجبور کرد به استعفاء. این کاملاً صحیح است.

در حدود سال ۱۹۷۵ که بعد از اجرای این برنامه‌های عمرانی جدید و بالا رفتن هزینه‌های دولت که تورم زیاد شده بود و تب اقتصادی کشور را گرفته بود و هر روز مسئله‌ای خودش را ظاهر می‌کرد من از طرف بانک مرکزی بنا به مسئولیتی که در شورای اقتصاد داشتم در شورای‌عالی اقتصاد و عضو آنجا بودم گزارشی تهیه کردم این را در شورای مقدماتی اقتصاد مطرح کردم که مسائل اقتصادی کشور از چه قرار هستند و چه راه‌حل‌هایی برای حل این مسائل وجود دارد.

به طور کلی در چند جمله می‌‌توانم این پیشنهادات را بگویم که مطالعاتی که ما کرده بودیم به این نتیجه رسیده بودیم که منشاء این گرفتاری‌ها از بخش دولتی است از هزینه‌های بسیار زیادی که به وسیله بخش دولتی می‌شود و تورم را تشدید می‌کند از آنجا به‌وجود می‌آید. و فشاری که دولت به بخش خصوصی آورده و بازاریان و کارخانجات و غیره که قیمت‌های خودشان را پایین نگه دارند و سوءاستفاده نکنند این سیاست به هیچ‌وجه نمی‌‌تواند عملی بشود تا موقعی که تورم در اقتصاد کشور وجود دارد و تعادلی بین عرضه و تقاضا وجود ندارد.

در این پیشنهادات ما نظرمان این بود که تعدیلاتی در بودجه کل کشور لازم است و در عین حال هم بانک مرکزی به سیاست‌های خودش راجع به تحدید اعتبارات به بخش خصوصی این را ادامه بدهد و چندین پیشنهاد دیگر.

وقتی که این گزارش مطرح شد که گرفتاری‌های ما کجاست و چه راه‌حل‌هایی وجود دارد در شورای اقتصاد آقای نخست‌وزیر وقت امیرعباس هویدا ایشان گفتند که، «بله ما در گذشته هم از این حرف‌ها زیاد شنیدیم که اقتصاد در حال پیشرفت سریع است و با هزینه‌های زیاد دولت این گرفتاری‌ها و تورم و غیره ایجاد می‌شود و این گرفتاری‌ها از آنجا به وجود آمده. با توجه به تجاربی که درگذشته ما داشتیم به نظر می‌رسد که این هم یک آلارمی‌ست مثل گذشته داده می‌شود و نتیجه‌ای که ما خواهیم گرفت اگر چنانچه صبور باشیم اینها می‌گذرد و با این سیاستی هم که دولت دارد مسائل حل خواهد شد.»

البته در این گزارش ما هم حتی پیش‌بینی کرده بودیم که تورم به چه ترتیبی بالا خواهد رفت و پیش‌بینی کرده بودیم که این ممکن است تا آخر سال به حدود ۳۰ درصد برسد از حدود ۱۵، ۱۶ درصد فعلی یعنی در عرض شش ماه این تورم دو برابر خواهد شد. ایشان بنابراین فکر کردند که عملاً ممکن است ما این آلارمی که می‌دهیم شاید به‌جا نباشد و بنابراین با اشاره به گذشته گفتند که همان سیاست‌هایی که داریم با آنها می‌توانیم برویم جلو. وقتی که من جواب نامساعدشان را شنیدم بلافاصله به ایشان گفتم که جناب نخست‌وزیر این وظیفه من به‌عنوان یک عضو این شورا این بود که این مسائل را در حضورتان مطرح بکنم و چون مسئولیت مشترک داریم از این لحاظ و این گرفتاری‌هایی که پیش آمده و روز‌به‌روز این گرفتاری‌ها تشدید خواهد شد. و بنابراین من به وظیفه خودم عمل کردم حالا مسئولیت با خود شماست.

ایشان از حرف من ناراحت شدند و با صدای بلندی گفتند، «نه شما نمی‌توانید رفع مسئولیت از خودتان بکنید در همان موقع من کاغذهایی که داشتم گزارش‌هایی که داشتم اینها را جمع کردم و صندلی خودم را پس کشیدم که معنایش این بود که دیگر من حاضر نیستم در این مذاکرات شرکت بکنم و از اینجا هم که بروم بیرون استعفای خودم را خواهم داد. و ایشان که این حس را کردند من در حال استعفا دادن هستم گفتند، «چرا به این ترتیب شما قهر می‌کنید و غیره و فلان. پیشنهادات شما که هنوز رد نشده فقط داریم بحث می‌کنیم و اینها بایستی ببریم پیش شاهنشاه در حضورشان مطرح بکنیم و ببینیم که ایشان چه می‌فرمایند.» با حضور نخست‌وزیر و چند نفر دیگر پیش شاه که رفتیم و مسئله را مطرح کردیم شاهنشاه به‌طورکلی تجزیه‌وتحلیل‌های ما را قبول داشتند و در عین حال پیشنهاداتی که داده بودیم هفت هشت تا اقدامی که بانک مرکزی می‌توانست انجام بدهد در جهت بهبود اوضاع آنها را هم تأیید فرمودند که اینها را بانک مرکزی انجام بدهد ولی این اقدامات کافی نبود می‌بایستی وزارت دارایی، سازمان برنامه و دستگاه‌های دیگر اقتصادی کشور هم کارهایی می‌بایستی انجام بدهند. نسبت به آنها هم که اینها پیشنهادات مهمتری بودند، فرمودند، «اینها مورد مطالعه و رسیدگی قرار بگیرد.» و نسبت به تورمی گفته بودیم که این به چه میزانی خواهد رسید ایشان بلافاصله به نخست‌وزیر دستور دادند که، «ما دستور می‌دهیم دولت این تورمی را که اقتصاددان‌های ما به این نتیجه رسیدند بایستی سعی کند به صفر برساند.» و شاهنشاه این تصمیم خودشان را هم چندین بار در نطق‌های خودشان اعلام فرمودند که، «بله تصمیم ما بر این است که این کارشناسان برجسته ما اقتصاددان‌های برجسته ما این حساب‌ها را کردند ولی ما بایستی سعی بکنیم این تورم صددرصد از بین برود.» و نتیجه این دستورات این بود که فشار بیشتری وارد بخش خصوصی بشود و بازاریان و صاحبان دکاکین و غیره را در ملاء عام بیاورند شلاق بزنند و غیره و موجب نارضایتی‌های زیاد این طبقه شد.

درصورتی‌که اقدام اساسی که ما داشتیم بایستی یک تعادلی بین عرضه و تقاضا در اقتصاد کشور به‌وجود بیاید و منشاء آن هم در بودجه دولت است این به هیچ‌وجه عملی نشد و گرفتاری‌ها ادامه پیدا کرد تا اینکه حکومت آقای هویدا رفت کنار و تورم هم نه تنها به صفر نرسید بلکه همان‌طوری‌که ما پیش‌بینی کرده بودیم از آن هم گذشت و بیشتر شدت پیدا کرد تا اینکه حکومت آموزگار آمد و ادامه به اجرای برنامه جدیدی نمود.

این هم یکی از دلایل بود در آن موقع، ولی یک دلیل دیگری هم که در آنجا وجود داشت البته دلیل کوچکتری بود ولی نشان دهنده دخالت روز‌به‌روز، روزافزون دربار در کارها را نشان می‌داد، مسئله بانک شهریار بود. که این بانک به وسیلسه آقای علی رضایی به وجود آمده بود و در آن دوره سعی می‌شد که بانک‌های جدیدی به وجود بیاید برای تجهیز کردن بیشتر منابع برای توسعه صنایع یا طرح‌‌های دیگر در کشور. و ایشان که این بانک را به‌وجود آورده بودند و بیشتر سهام به ایشان تعلق داشت و خود بانک و مدیریتش را داشتند، ریاست هئیت مدیره‌اش را داشتند و همان‌طوری که گفتم مهمترین صاحب سهمش بودند و در عین حال …

س- بله، معذرت می‌خواهم راجع به این موضوع صحبت فرمودید در جلسه گذشته.

ج- بنابراین زیاد صحبت نمی‌کنیم در این مورد.

س- تمنا می‌کنم.

ج- و خودشان هم در عین حال استفاده کننده بودند. به این ترتیب در این مورد هم نظر بر این بود که بانک مرکزی این بانک را بیاید نجات بدهد در عین حالی‌که توجهی هم نکند به آینده که چه خواهد شد. بنابراین این بانک روزبه‌روز به این عملیات خودش ادامه می‌داد در صورتی‌که بانک مرکزی می‌خواست این را به وضعی در بیاورد که گرفتاری‌های بعدی در آینده به‌وجود نیاید. و در این باره هم دربار دخالت‌هایش روز‌به‌روز شدیدتر شد. این هم یکی از مواردی بود که فشار زیادی به‌وجود می‌آورد. و از این قبیل مسائل باعث شدند که بالاخره من بدون اینکه البته از من خواسته بشود بروم کنار خودم تصمیم گرفتم که بروم جریان را به نخست‌وزیر بگویم و همکاری با وزارت دارایی هم خیلی سخت شده بود با بودن وزیر دارایی جدید، بنابراین من استعفای خودم را دادم و رفتم کنار.

س- آقای یگانه علت خاموشی برق تهران در تابستان ۱۳۵۴ شمسی یا ۱۹۷۵ میلادی چه بود؟

ج- هزار و …؟

س- سیصد و پنجاه و چهار شمسی برابر با ۱۹۷۵ میلادی.

ج- البته در آن موقع …

س- بعد از آن هم در تابستان بعدی‌اش هم ادامه پیدا کرد.

ج- این بیشتر در ۱۳۵۶ خیلی هم بیشتر شد.

س- بله، بله.

ج- این مربوط به این مسئله می‌شد که ما وقتی‌که شروع کردیم این هزینه‌ها را انجام دادن در کشور وقتی که دولت این خرج‌ها را کرد و اقتصاد به سرعت جدیدی شروع کرد توسعه پیدا کردن، تقاضا در کشور رفت بالا. در عین حالی‌که تقاضا بلافاصله با پرداخت‌ها به‌صورت مزد به صورت حقوق یا به انواع مختلف دیگر بالا می‌رفت، ولی زیربناهای اقتصادی کشور به آن سرعت نمی‌توانست جلو برود. برای اینکه ایجاد یک کارخانه برق ممکن بود چهار پنج سال طول بکشد. بنابراین اگر یک کارگری می‌رفت یک کولر می‌گرفت می‌گذاشت آنجا که برق زیادی مصرف می‌کند یا وسایل دیگر برقی برای خانه خودش یا چیزهایی که زود برق مصرف می‌کردند اینها زندگی‌شان بهتر شده بود و می‌خواستند از برق بیشتر استفاده کنند برای مصارف مختلف، این تقاضاها به‌سرعت بالا رفت ولی در عین حال تولید برق نمی‌توانست به این سرعت بالا برود. این مهمترین دلیلش بود که عدم تعادل بین تولید و مصرف برق به‌وجود آمد و آن هم به وسله بالا رفتن درآمد مردم و مصرف بیشتر برق به‌خصوص برق مصرفی برای مصرف خانوار و غیره.

این را بایستی به حضورتان در اینجا اشاره بکنم که این را حتی در موقعی که در ۱۹۷۴ می‌شود ۱۳۵۳ وقتی‌که ما رفتیم به شمال در رامسر در حضور شاهنشاه سه روز نشستیم برای تجدید برنامه عمرانی کشور چون درآمدها بیشتر شده بود، سازمان برنامه با پیشنهادات جدیدی برای بالاترین هزینه عمرانی و منظور کردن طرح‌های جدید آمده بود. در آنجا این طرح‌هایی که با پیشنهادات سازمان برنامه برای افزایش هزینه مورد قبول همه‌شان قرار گرفت و بعضی از bottleneckهایی که، تنگناهایی که، ممکن بود در اقتصاد به‌وجود بیاید به آنها هم اشاره شده بود ولی به‌طور کلی توجهی نمی‌شد و یا بعضی از تنگناها به آن اصلاً اشاره‌ای نشده بود. این بود که من از آقای علم وزیر دربار و اجازه گرفتم و روز آخر بود که در رامسر به حضور شاهنشاه شرفیاب شدم. آن موقع هم من رئیس بانک مرکزی بودم و چون نمی‌شد مطلب را در حضور جمع در آنجا بیان کرد و تأثیری هم نمی‌کرد، فرصت بحث هم نمی‌شد بهتر این بود که مثل روال معمول در پشت پرده این مسائل را به‌عرض رساند و توجه‌شان را جلب کرد که این کار راهی که می‌رویم راهی است که ممکن است برای ما گرفتاری ایجاد بکند. بنابراین من باز به‌عنوان مسئولیتی که حس می‌کردم به حضورشان عرض کردم بالا بردن سطح هزینه به این مقدار گرفتاری‌هایی برای کشور ایجاد خواهد کرد در مراحل او تنگناهای زیربنایی خواهد بود بنابراین توجه‌شان را به این مسئله جلب کردم و ایشان هم که از آن جلسه‌ای که بنده در حضورشان بودم آمدند بیرون و به جلسه عمومی، این را مطرح کردند در آنجا و دستورات اکیدی هم دادند که بایستی به این زیربناها توجه کرد و اینها را توسعه داد و به موازات آن هزینه‌های دیگر انجام بشود.

ولی عملاً سازمان برنامه یک دستگاه بسیار ضعیفی بود که نمی‌توانست همچین تلفیقی در برنامه‌ریزی بکند و طرح‌ها را به موازات هم جلو ببرد و در نتیجه گرفتاری‌هایی به‌وجود آمد که به آن اشاره فرمودید در مورد برق بود، در مورد خانه بود، در مورد آب بود. در موارد دیگر در بنادرمان بود، راه‌آهن‌مان، جاده‌های‌مان، همه‌شان ما تنگناهای خیلی خیلی شدیدی داشتیم که اینها به‌وجود آمده بود.

س- لطفاً بفرمایید که موضوع بخش مذاکرات بازرسی شاهنشاهی در تلویزیون چه بود و حسین فردوست و معینیان چه نقشی در این موضوع داشتند؟

ج- وقتی که این گرفتاری‌های اقتصادی ظاهر شد و این تنگناها ظاهر شد و از طرف دیگر طرح‌ها هم آن‌طوری که می‌بایستی جلو بروند پیش نمی‌رفتند به‌خاطر همین تنگناها و یا در مواردی به‌خاطر اینکه در کشور تورم وجود داشت هزینه‌های طرح‌ها خیلی بیش از آنچه که قبلاً پیش‌بینی شده بود به نتیجه می‌رسید، تمام این گرفتاری‌ها این impression و این ایده را به شاه داده بود که گرفتاری‌های اساسی وجود دارد پس بنابراین بایستی به این مسائل لازم است که رسیدگی بشود و اگر خلاف کاری‌هایی اگر تنبلی‌هایی و یا inefficiency در دستگاه وجود دارد اینها ظاهر بشود. بنابراین همین دستگاه که ساخته و پرداخته همین رژیم بود، رژیم گذشته. این مورد سؤال قرار گرفت از این لحاظ‌ها بسیاری از عملیاتش. و شاید هم در پشت پرده یک نظراتی وجود داشت برای اینکه اگر این گرفتاری‌ها صحیح است از این طریق دولت عوض بشود و به مردم نشان داده بشود که اگر دولت نمی‌تواند کارش را انجام بدهد برود کنار یک دولت جدید دیگری بیاید. بنابراین تمام دستگاه‌های دولت که مسئول اجرای این طرح‌ها و برنامه‌ها بودند اینها مورد سؤال قرار گرفتند. کی می‌بایستی برود این سؤالات را بکند؟

در اینجا بود که از یک طرف رئیس دفتر مخصوص شاهنشاهی آقای معینیان مسئول این کار شدند و از طرف دیگر بازرسی شاهنشاهی که آقای فردوست آنجا بودند کمیسیون‌هایی ترتیب داده بودند گروه‌هایی جمع شده بودند که بروند به کارهای دستگاه‌ها و مأمورین دولت رسیدگی بکنند بیایند گزارش‌هایشان را بدهند. بنابراین آقای معینیان و اقای فردوست یک رل اساسی داشتند در این جریان و چه بسا یکی از وسایل بی‌اعتبار کردن سیستم و رژیم همین بازرسی و همین انتقاداتی بود که به وسیله رادیو و تلویزیون و روزنامه‌ها پخش می‌شد و اطمینان مردم را به دستگاه سلب می‌کرد. مسئله فقط آن نبود بلکه اعتقاد مردم را نسبت به رژیم هم که آن رژیم این دستگاه‌ها را به‌وجود آورده بود.

س- سست می‌کرد.

ج- سست می‌کرد. بنابراین دراین‌باره تیمسار فردوست یک رل اساسی داشتند تا اینکه این نارسایی‌ها و یا گرفتاری‌هایی که در سیستم بوده اینها را نشان بدهند. ولی بدون اینکه وارد بحث در مسائل اساسی بشوند که این گرفتاری‌ها ناشی از چه بوده، فقط مورد به مورد می‌رفتند مسئله را به‌صورت موضعی سعی می‌کردند اینها را

س- مطرح کنند.

ج- مطرح بکنند و رسیدگی بکنند تا اینکه بیایند ببینند که چه گرفتاری‌هایی وجود داشته که شامل تمام این موارد می‌شده. از یک طرف فرض کنید به صورت مثال بگویم، وقتی که من وزیر مشاور شدم مسئول سازمان برنامه و بودجه، دستوری که با نظراتی که شاهنشاه در همان موقع که دولت جدید انتخاب می‌شود دولت آقای آموزگار انتخاب می‌شد مسئولیت را به‌عهده بگیرد و شاهنشاه نظرات خودشان را در آنجا می‌فرمودند دستورشان نسبت به سازمان برنامه عبارت از این بود که بایستی سازمان برنامه را کوچک کرد و تبدیل به یک دستگاه به اصطلاح think-tank مطالعاتی تبدیل کرد.

بنابراین شما می‌بینید از یک طرف ما گرفتاری‌هایی داشتیم در اقتصاد کشور این طرح‌ها به موازات هم پیش نمی‌روند و این تنگناها ایجاد می‌شود و این در اثر نبودن و یا ضعف یک دستگاهی است که بتواند در این کارها نظارت بکند، آن وقت همان دستگاهی که می‌بایستی مواظب این قبیل گرفتاری‌ها باشد که همان سازمان برنامه بود آن را در عین حال می‌خواستند تضعیف بکنند بیشتر، این قبیل contradictionها و یا تضادها دیده می‌شد. یا فرض کنید در اقتصاد ما تورم به‌طور کلی باعث بالا رفتن قیمت‌ها می‌شد آن وقت به‌صورت موضعی رفتن و مطالعه کردن چرا این قیمتش از فلان مبلغ به فلان مبلغ رسیده. واضح است اگر چنانچه وقتی که کاری شروع می‌شود با مزد معینی فرضاً صد ریال و این طرح بایستی پنج سال طول بکشد بعداً فردا مزد می‌رسد به چهارصد ریال در این صورت خوب هزینه این هم بالا خواهد رفت و یا برعکس آن مقاطعه کار حاضر به ادامه کار نخواهد بود و کار را نیمه‌تمام می‌گذارد و اعلام ورشکستگی هم می‌کند. این بود این گرفتاری‌های اصلی مملکت مورد توجه قرار نگرفته بود و گرفتاری‌های موضعی بیشتر در آن سیستم توجه می‌شد و فشار زیادی روی دستگاه‌ها وجود داشت و حتی قدرت تصمیم‌گیری و یا قدرت اجرای این دستگاه را هم تا حدی محدود کرده بود.

س- آقای یگانه آیا برنامه فروش سهام کارخانه‌ها به کارگران امری مطالعه شده بود و خوب اجرا شد؟

ج- در این باره بایستی بگویم این یکی از مواد انقلاب سفید بود به‌طوری‌که می‌دانید

س- بله.

ج- برای بهبود وضع کارگران بیایند سهام کارخانجات را تا ۴۹ درصد بخرند و به کارگران واگذار بکنند. ولی آن مطالعات اولیه‌ای که برای این کار لازم بود، قبل از اعلام این اصل به‌هیچ‌وجه حداقل در جزئیاتش وارد نشده بودند. ممکن بود درباره کلیاتش در آن موقع فکرهایی شده باشد ولی آن‌طوری که من در جریانش بودم به هیچ وجه یک برنامه دقیقی که این‌ چطور اجرا خواهد شد و پیاده خواهد شد وجود نداشت و بنابراین در عمل ما مجبور شدیم که این را improviseاش بکنیم هر قدم‌به‌قدم که جلو می‌رفتیم مواجه با اشکالات می‌شدیم این اشکالات را سعی بکنیم از بین ببریم.

اصلاً خود اصل که برای چه منظوری‌ست و آیا آن منظور و هدف را تأمین می‌کند یا نه این مورد بررسی قرار نگرفته بود. فرضاً ما می‌خواستیم آیا کارمندان را علاقمند بکنیم که efficiency کارخانجات برود بالا؟ آیا می‌خواستیم در کشور social justice عدالت اجتماعی بیشتری به‌وجود بیاوریم که این سهام و یا درآمد از سهام و با ثروت‌ها پخش بیشتر بشود بین مردم؟ و یا می‌خواستیم قدرت و تمرکز ثروت در میان گروهی کمتر بشود از آن لحاظ؟ معلوم نبود.

البته در انقلاب سفید توجه که به کارگران و بیشتر صحبت از کارگران می‌شد که صاحب سهم بشوند در عمل این مسئله برای ما مطرح بود، این کارگری که امروز در آنجا سهم گرفته در یک کارخانه‌ای یا ممکن است فوت بشود بعد از چند سال، یا ممکن است از آن کارخانه برود در یک جای دیگر در یک کارخانه دیگری کار بکند و معمولاً هم turnover این کارگران خیلی زیاد بود در کارخانجات. مثلاً به‌طور متوسط اگر اشتباه نکنم، هر پنج سال این کارگران عوض می‌شدند در این یعنی ۲۰ درصد بود turnover در این صورت چه کار بایستی کرد؟

امروز این کارگری که در اینجا صاحب سهم شده در کارخانه فرض کنید ایران ناسیونال اتومبیل‌سازی، فردا می‌رود به یک کارخانه شیمیایی دیگر یا کارخانه سیمان کار می‌کند باید سهامش را در اینجا پس بدهد؟ این چطور مالکیتی است؟ یا برود در کارخانه سیمان در آنجا وقتی‌که رفت بایستی به او سهام جدیدی داد از کارخانه سیمان؟ وقتی که فوت شد این سهام به بچه‌هایش متعلق است؟ آنها وارث می‌شوند که بایستی هم به‌موجب قانون وارث بشوند. و در آن صورت رابطه آنها، آنها که دیگر کارگر نیستند در یک جای دیگری مثلاً ممکن است استاد دانشگاه باشد یا جای دیگری دکتر شده باشد یا در بازار کار بکند. اینها رابطه‌شان با آن کارخانه چیست و چطور؟ این است که این مسائل به هیچ وجه مورد بررسی قرار نگرفته بود و تأثیرش در efficiency چه خواهد بود؟ آیا قدرت تولید را بالا می‌برد؟ آیا تأثیرش روی management مدیریت چیست؟ این کارگران آیا این سهام چه نوع سهامی خواهد بود که حق رأی دادن در هیئت مدیره نخواهند داشت. در اینجا البته ۴۹ درصد ۵۱ درصد قرار گذاشته بودند که ۴۹ درصد از سهام خریداری بشود به وسیله کارگران و صاحبان سهام اولیه ۵۱ درصد از سهام را داشته باشند.خوب، این مسئله پیش می‌آمد صاحبان سهام اولیه ممکن بود بروند سهام‌شان را بفروشند به دیگران و در آن صورت مدیریت جدید چه خواهد بود؟ آیا کارگران می‌‌توانند مدیریت را به دست بگیرند؟ یا نمی‌توانند به دست بگیرند؟ اگر به‌دست گرفتند تأثیرش چه خواهد بود در ادامه کارخانجات و غیره؟ در هر حال این یکی از اصولی بود در انقلاب سفید که شاه خیلی رویش تأکید می‌کردند علاقه‌مند بودند که هر چه زودتر به‌مرحله اجرا دربیاید به‌خصوص با بد شدن یا اینکه این اوضاع هم که روزبه‌روز بدتر می‌شد تکیه‌شان روی اجرای این اصل بیشتر بود و بنا بود که این در تا سال اگر اشتباه نکنم، ۱۳۵۸ و اینها این کار تمام بشود. آن کارخانجاتی که مشمول این توزیع سهام بودند سهامشان توزیع شده باشد بین کارگران و به‌سرعت این ادامه داشت ولی بدون توجه به آینده و چطور اینها را پیاده می‌شد کرد.

س- در گفت‌وشنود قبلی شما گفتید پس از اینکه آقای هویدا اطلاعات مربوط به حق‌العمل یا کمیسیون هفت میلیون دلاری را در اختیار شما گذاشت وزارت دارایی مالیات آن را دریافت کرد. ممکن است لطف بفرمایید و جزئیات این موضوع را برای ما شرح بدهید.

ج- در این باره بایستی بگویم من که در وزارت دارایی بودم این واضح بود که در سال‌های اخیر بیشتر توجه در گرفتن مالیات، روی افرادی بود که اینها صاحبان حقوق و مزد و اینها بودند و گرفتن مالیات از به‌خصوص صاحبان درآمدی که از تجارت یا از کارخانجات درآمدی داشتند و یا از مقاطعه‌کاری و کمیسیون و اینها خیلی به مراتب سخت بود و ما بیشتر هم خودمان را گذاشتیم روی آن افرادی که روی آن شرکت‌هایی که مالیات نمی‌دادند.

در این زمینه بود که اطلاعات را جمع‌آوری می‌کردیم از هر جا هم پیشنهادی می‌شد دنبالش می‌رفتیم و موقعی هم که آقای هویدا به این موضوع اشاره کردند که همچین چیزی وجود دارد ما مرجعش را مرجع اطلاع ایشان را پرسیدیم و ایشان اشاره کردند این موضوع در شماره مخصوص یا شماره فلان هرالدتریبونی که در پاریس چاپ می‌شد در آن وجود دارد. این هم روزنامه‌ای بود که معمولاً به‌دست ما می‌رسید در آنجا بلافاصله وقتی که به آن نگاه کردیم معلوم شد که در یک معامله‌ای که شرکت هواپیمایی ایران با شرکت بوئینگ داشته آقای مهندس قطبی به‌عنوان واسط یا واسطه مبلغی در حدود هفت میلیون دلار گرفته و این …

س- آقای مهندس‌رضا قطبی؟

ج- نه خیر ایشان نه پدر ایشان.

س- پدر ایشان مهندس قطبی، این به‌عنوان واسطه این مبلغ را گرفتند و البته این اطلاع هرالدتریبون هم براساس تحقیقاتی بود که در کنگره آمریکا به‌عمل می‌آمد در آن موقع. دولت آمریکا داشت تحقیقاتی انجام می‌داد درباره پرداخت بعضی از کمیسون‌های زیردستی یا زیرمیزی به بعضی از افراد، صاحبان نفوذ در کشورهای دیگر. و حتی در آن موقع من مذاکراتی انجام داده بودم با معاون وزارت خارجه آمریکا که ایشان مسئول امور اقتصادی بودند در مورد مبادله اطلاعات در این موارد. اگر به‌دست آنها اطلاعاتی می‌رسد که افرادی در کشور ما کمیسیون‌هایی گرفته‌اند که این به‌صورت عادی نبوده به اطلاع ما برسانند و همین‌طور اگر ما اطلاعاتی پیدا کردیم به اطلاع آنها برسانیم که تا آنها جریان را تعقیب بکنند.

در هر حال این اطلاع اطلاع عمومی شده بود و در آن روزنامه هم وجود داشت. بنابراین برای ما ممکن بود البته این هم بایستی در نظر می‌داشتیم که در این موارد می‌بایستی موقعیت خودمان را قدری تحکیم بکنیم و بعد دنبال یک چنین پرداخت‌هایی برویم. در این مورد من می‌بایستی جریان را به حضور شاه اطلاع بدهم و بنابراین وقتی‌که در ملاقات هفتگی خودم به حضورشان رسیدم این مطلب را به اطلاعشان رساندم که ما این را پیدا کردیم و وزارت دارایی هم دارد اقدام می‌کند برای وصول مالیات از این پرداختی که شده است به‌وسیله شرکت آمریکایی به آقای قطبی و وزارت دارایی هم بایستی سهم خودش را بگیرد. البته اگر این مسئله، مسئله حقوقی و یا جزائی دیگر دارد بایستی وزارت دادگستری دنبالش برود. و ایشان هم تأیید کردند که، «آره وزارت دارایی بایستی دنبال اجرای مقررات خودش برود.» بنابراین هم به این ترتیب که ممکن بود آقای قطبی با تماس‌هایی که در دربار دارند فشارهایی به وزارت دارایی وارد بکنند. بدین وسیله این چنین اقدامی را ما در آنجا neutralizاش کردیم. و آن وقت مسئله این بود که ایشان این مالیات خودشان را اعلام نکرده بودند پرداخت نکرده بودند و از لحاظ عدم اظهار و از لحاظ عدم پرداخت این مشمول جرایمی می‌شدند، این بود که وزارت دارایی، معاون من معاون مالیاتی من که با ایشان در تماس بود رفت ترتیبات لازم را با ایشان بدهد ایشان هم تقاضای‌شان، آقای قطبی هم تقاضایشان این بود که یک دفعه پرداخت این مبلغ برایشان مشکل است این را به اقساط می‌توانند بدهند و به همین ترتیب هم قرارش با ایشان گذاشته شد.

س- گفته شده است که قطع کمک مالی دولت آموزگار به روحانیون آتش انقلاب را دامن زد. لطفاً در این باره مقداری صحبت بفرمایید.

ج- البته این مطلب را من در گزارش‌های مختلف حتی کتابی هم که شاه نوشتند اشاره به این مطلب شده ولی در عین حال چون وزیر دارایی بودم و هم در کابینه آموزگار وارد تا حدی جریانات پرداخت‌ها و غیره بودم با ایشان هم در این مورد صحبت کردم مذاکره کردم. مطلب به این ترتیب نیست که گزارش داده شده. دولت معمولاً مبالغ کمی به وزارت‌خانه‌ها یک مبالغی در وزارت‌خانه‌ها کنار گذاشته می‌شد در بودجه‌شان به‌عنوان پرداخت‌های مخفیانه یا سرّی یا هرچی برای …

س- این همان بودجه مخفی است که دارید اشاره می‌فرمایید.

ج- بودجه مخفی، و یک مبلغ نسبتاً مکفی هم در اختیار نخست‌وزیر قرار می‌گرفت به‌خاطر مسئولیت‌هایی که ایشان در کشور داشتند. در پرداخت این مبالغ فقط خود دستور دهنده و شخص پرداخت‌کننده در جریان بودند. در موقعی که آقای هویدا نخست‌وزیر بودند، در آن موقع ایشان دست و دل بازی داشتند و از این بودجه سری که داشتند و مبلغش هم نسبتاً قابل توجه شده بود برای این قبیل هزینه‌ها پرداخت می‌شد به‌دستور ایشان و به‌دست آقای کاشفی و اغلب موارد هم نقد داده می‌شد چکی هم وجود نداشت و پرداخت‌هایی هم که به آخوندها می‌شد به آخوندهایی که طرفدار دولت بودند نه به آخوندهایی که ضددولت، دولت به آنها پولی پرداخت نمی‌کرد، مثلاً به آقای طالقانی بیاید پولی پرداخت کند.

ولی در این موارد از طریق همان بودجه مخفی پرداخت می‌شد و یکی هم در اوقاف مبالغی وجود داشت درآمدهای این اوقاف داشت اداره اوقاف داشت که از آنجا هم به‌دست ملاها و آخوندها و علماء چیزی می‌رسید. موقعی که آموزگار سرکار آمد و کمبود کسری بودجه دولت هم خیلی زیاد شده بود ایشان از هر لحاظ تصمیم داشتند که هزینه‌ها را نگذارند خیلی سریع پیشرفت کند و جلوی هزینه‌های غیرلازم و غیرضروری را بگیرند. و در مورد بودجه سری هم مبالغش را پایین آوردند و کمتر خرج می‌کردند. ولی ایشان دستوری که داده بودند به رئیس حسابداری‌شان آن پرداخت‌هایی که در گذشته می‌شده و در اختیارشان بوده که اطلاعی داشتند از آن آنها پرداخت بشود و قطع نشود. خود آموزگار بر این عقیده است این پوزیسیونش عبارت از این است که ایشان به هیچ‌وجه دستور قطع یک چیز مستمری که وجود داشته به هیچ‌وجه نداده و اگر یک مبلغ سری درگذشته آقای هویدا می‌داده این اطلاع را در اختیار ایشان نگذاشته و یا آقای کاشفی در اختیار رئیس حسابداری ایشان نگذاشته. بنابراین ایشان عامداً و عالماً اقدامی در این باره نکرده و رئیس اوقاف هم از قضا به آقای فرشی که رئیس دفتر سابق ایشان بود در وزارت دارایی ایشان رئیس اوقاف شده بودند و دستوری که داشتند مثل گذشته پرداخت‌ها را انجام دادند از اداره کل اوقاف و سازمان اوقاف.

س- آتش زدن سینما رکس آبادان چه بازتابی در دولت آموزگار داشت؟

ج- این شاید بشود گفت که آخرین کاهی بود که به اصطلاح مغرب زمینی‌ها می‌گویند پشت شتر گذاشتند و شکست پشت شتر. البته از کاه خیلی بیشتر بود اهمیتش و خیلی مهم بود و نتیجه‌اش استعفای دولت آقای آموزگار بود. وقتی که ایشان از این جریان اطلاع پیدا کردند البته این مسبوق به سوابق دیگری بود که اتفاق افتاده بود پشت سر هم و در عین حال دولت آموزگار آن اختیارات لازم را نداشت که بتواند رأساً برای حل این مسائل اقدام بکند. مثلاً به‌عنوان مثال بایستی گفت در اینجا، وقتی که آن نامه مشهوری که برعلیه آیت‌الله خمینی.

س- بله.

ج- در اطلاعات منتشر شد و این را گفتند به دستور وزیر اطلاعات ایشان

س- آقای داریوش همایون.

ج- آقای داریوش همایون بود، این را آموزگار اطلاع نداشت از آن، وقتی که این را می‌بیند فوری از داریوش همایون جریان را می‌پرسد و آقای همایون هم می‌گویند این به دستور آقای هویدا بوده که این را فرستاده بودند پیشش خودش بدون اینکه به این نگاه بکند دستور می‌دهد که این را منتشر بکنند در یکی از این روزنامه‌ها و روزنامه اطلاعات منتشر می‌کند. و این یک ناراحتی به‌وجود آورد در کابینه ایشان آقای آموزگار و شاه هم در مسافرت بود. ایشان آن‌طوری که اطلاع دارم به آقای همایون گفته بودند که، «آیا تو وزیر اطلاعات آقای هویدا وزیر دربار هستی یا وزیر اطلاعات دولتی که آموزگار نخست‌وزیرش است؟» شاهنشاه در مسافرت بودند برمی‌گردند بلافاصله شکایت چنین کاری را آموزگار به شاه به عرض شاه می‌رساند که چنین کاری که شده گرفتاری‌های بعدی خواهد داشت و غیره.

ایشان هم می‌گویند که، «خوب بالاخره کاری‌ست انجام شده دیگر نمی‌شود کار دیگری کرد.»

در هر حال از اینجا که شروع شد بعد جریان قم پیش آمد، بعد از جریان قم واقعه تبریز و وقتی که ایشان اوضاع و احوال را چنین دیدند که به‌خصوص من و یکی از همکارانم به آموزگار رفتیم و به ایشان این مسئله را تشریح کردیم که شاید موقعیت دولت امروز ایجاب می‌کند که با مردم تماس نزدیک‌تری داشته باشد و آنچه که در دولت می‌گذرد آن سیاست‌هایی که هست، مسائلی که هست، با آنها مطرح بشود و نظرات مردم گرفته بشود و غیره و لازمه این هم هست که با خود مردم تماس گرفت. ایشان چنین روشی را بلافاصله پذیرفتند و به تبریز رفتند در اردیبهشت ماه ۱۳۵۷ بود و در آنجا یک پذیرایی بسیار شایانی شد و میتینگی که ترتیب داده شده بود بیش از ۲۵۰ تا ۳۰۰ هزار نفر مردم جمع شدند و به حرف‌های ایشان گوش کردند و ایشان این برنامه را می‌خواست در جاهای دیگر اجرا بکند در مشهد و اصفهان و شیراز و شهرهای مهم با مردم تماس بگیرد و مطالب را برای آنها تشریح بکند که شاه جلویش را گرفتند، گفتند، «شما بروید دنبال کار خودتان در دولت، من خودم می‌روم.» ایشان به مشهد رفتند و دیگر برنامه خوابید بعد از آن.

و یا آموزگار به‌وسیله یکی از سناتورها که از خوی بود موسوی …