روایتکننده: آقای محمد یگانه
تاریخ مصاحبه: ۱۶ جولای ۱۹۸۵
محل مصاحبه: شهر نیویورک، ایالت نیویورک
مصاحبهکننده: ضیاء صدقی
نوار شماره: ۱۷
و مسئله از این قرار بود که آیا این به صلاح ایران است که این از طریق معامله انجام بشود یا نشود. البته راهحلهای دیگری وجود داشت به صلاح ما آن راهحلها بهتر بود و بهعرض شاه هم رسید و طبق آن هم عمل شد.
س- آقای ابوالحسن ابتهاج. در ضمن میخواهم از حضورتان تقاضا بکنم که یک مقداری توضیح بفرمایید راجع به سد دز برای اینکه شما در گفتگوی قبلی قرارداد سد دز آقای ابتهاج با بانک بینالمللی را یک قرارداد ترکمانچای نامیدید. چرا؟
ج- درباره این سد دز بایستی این را بگویم که ایران برای ایجاد سد دز از کمکهای شرکتهای آمریکایی برخوردار بود و شرکت Lilienthal اینها در ایجاد این سد دز کمک کردند. و همچنین ایران احتیاج داشت برای سرمایهگذاری در این سد از خارج وام بگیرد. ولی مسئله از این قرار مطرح میشد که آیا انسان وامی که میگیرد با چه شرایطی میگیرد؟ آیا آن هم به صلاحش است یا به صلاحش نیست؟ وامی که ایشان اگر اشتباه نکنم در حدود شصت میلیون دلار از بانک جهانی گرفته بودند که هزینههای ارزی این طرح را تأمین بکند و شرایطی در این قرارداد وام گذاشته شده بود که این به هیچوجه با مصالح ایران جور درنمیآمد. بهطوریکه خود بانک جهانی هم در گزارشهای خودش اعلام کرد در آن موقع و بعداً که بهترین قراردادی است که تا بهحال بسته شده است از نقطه نظر بانک جهانی و بعد از آن هم هیچ قراردادی با آن شرایط دیگر بسته نشد. شرایط آن چه بود؟ شرایط آن عبارت از این بود که وامی که دولت ایران گرفته در مقابلش تعهد میکند که برای بازپرداخت آن وقتی که شرکتهای نفتی به ایران میآیند عایدات نفتی ایران را بدهند این قبلاً میرود به یک حساب مخصوصی که از آن حساب بانک جهانی مستقیماً برداشت میکند بدون اینکه ایران در اینجا دخالتی داشته باشد خودشان برداشت میکنند و بعد بقیه میآید به حساب ایران. این قراری بود که گذاشته بودند. ولی معمولاً همچین گارانتی هیچ کشور sovereign به دیگری نداده. این کشور متعهد میشود که از منابع خودش بیاید وامی که گرفته است را مستهلک بکند یا بهرهاش را بدهد و غیره.
این یک مسئلهای بود در این قرارداد که نشان میداد ایران بههیچوجه اعتباری در دنیا ندارد که بنا به اعتبار خودش برود وامی را بگیرد بهخاطر منابع نفت ایران است که آن هم بایستی مستقیماً. حتی مایل نبودند به ایران اعتماد نداشتند که اگر این درآمد را ایران گرفت به آنها بیاید بدهد به بانک جهانی. ولی از این که بگذریم در داخل این قرارداد مادهای بود حتی تحمیل شده بود به اینکه در اینجا وقتی که سد به راه افتاد و فرضاً الکتریسیته شروع کرد، ژنراتورها کار کردند و الکتریسیته تولید کردند، این به چه قیمتی بایستی فروخته بشود.
برای این فرمولی تهیه کرده بودند و براساس این فرمول میبایستی هزینهها معین بشود و براساس آن هزینهها قیمت تمام شده الکتریسیته معین بشود و الکتریسیته فروخته بشود. نتیجه این امر در این بود که اولاً الکتریسیتهای که در آنجا تولید میشد چون هزینه تمام شده بیشتری را به آن اطلاق کرده بودند به آن داده بودند کسی خریدارش نبود. و چون الکتریسیته زیادی هم مصرف میشد میبایستی صنایعی به وجود آورد در اینجا مشتریانی پیدا کرد که اینها الکتریسیتهخور هستند مثل آلومینیوم و اینها. و در دنیا هم قیمتها یا قیمت فروش یا هر چی، برای شرکتهای آلومینیوم وجود دارد که اگر شما میآمدید قیمت بیشتری میخواستید بگیرید از شرکت آلومینیوم نمیآید این را مصرف بکند یا هر شرکت دیگری. بنابراین سد ساخته شده و بعد از ساخته شدن سد حتی کانالها ایجاد نشده. چند تا واحد ژنراتور در اینجا گذاشتند، الکتریسیته به قیمت خیلی بالایی اعلام کردند میفروشند، مشتری وجود ندارد و ده سال تمام این هزینه زیادی که شده بود روی سد و این سد بهوجود آمده بود ملت ایران ناظر بود و میبایستی استهلاک خودش را بهره خودش را تمام چیزهای خودش را بیاید از فروش الکتریسیته بگیرد. در صورتیکه اگر شما میرفتید دنبال این که به marginal cost بفروشید اگر من یک واحد جدید ژنراتور در این سدی که کار نمیکند بیایم بگذارم الکتریسیته از این واحد جدید چقدر برای من تمام میشود و به چه قیمتی میتوانم بفروشم؟ و ما مشتریانی پیدا کردیم که بیایند الکتریسیته بخرند صنایع ایجاد بکنند، ولی همیشه بانک بینالمللی مخالفت خودش را اعلام داشت «تا موقعی که شما وامهای مرا پس ندادید شما حق ندارید. بایستی به این قیمت بفروشید الکتریسیته را.» نشان به آن نشان در طی این مدتی که ما وامهای خودمان را به بانک میدادیم و سد هم ساخته شده بود ظرفیت هم وجود داشت، ما نتوانستیم از این سد بهرهبرداری بکنیم و مشتری پیدا بکنیم تا اینکه بالاخره آمدیم و باقی وامهایی که مانده بود به بانک جهانی دادیم، گفتیم، «مالم حلال جانم آزاد.» بیایید این مالتان را بگیرید و ما را ولمان بکنید از این قرارداد ترکمانچایی که با ما بستید. این چنین قراردادی بود که آقای ابتهاج بسته بودند. البته ایشان در آن موقع سعی کردند چنین وانمود بکنند که ایرانی که خیلی به سختی میتوانستند در بازارهای جهانی و در کشورهایی وامی بگیرند رفتند و موفق شدند و از بانک جهانی وامی گرفتند و موفق بودند و این یکی از شاهکارهای خودشان در زندگی تلقی میکردند. ولی عملاً به چه شرایطی و چه استفادهای از آن شد، همین بود که در نتیجه آن شرایطی که به ایشان تحمیل شده بود نه تنها این برخلاف تمام اصولی بود که با دیگر کشورها با کلیه کشورها تا بهحال شده بود بهوسیله بانک جهانی. بلکه شرایط هم طوری بود که ما نتوانستیم از این سد برای تولید الکتریسیته و انرژی بهرهبرداری کنیم. تا اینکه چه شد؟ ما بعداً که قرارداد را به هم زدیم قراردادی با شرکت آلومینیوم آمریکایی رینولدز بستیم و ایشان خریدار الکتریسیته شدند به آن قیمتی که در نروژ الکتریسیته میفروشند به همان قیمت. یا به همان قیمتی که در ونزوئلا میفروختند، به همان قیمتی که در یونان میفروختند.
به قیمتهای بینالمللی که الکتریسیته صرف میکند برای ایجاد صنعت آلومینیومی که داشت به وجود میآمد و بهخاطر صادراتش. ما به آن قیمتها فروختیم و شرکتهای خارجی هم آمدند با همکاری سرمایه داخلی صنایع جدیدی به راه افتاد، در صورتیکه با شرایط ایشان جلوگیری شده بود از این توسعه صنایع.
س- شما دیگر خودتان خاطرهای شخصاً از ایشان ندارید که ناظر بر رفتار ایشان در مورد خاصی بوده باشید خودتان شخصاً.
ج- یکی دو مورد میتوانم اشاره بکنم به آن. یکی این بود که ایشان روزی در واشنگتن صحبت شد با ایشان انتقاد میکردند از اینکه دولت ایران این گاز را به شوروی فروخته به هیجده سنت هر هزار پای مکعب و این خیلی ارزان است
س- در چه سالی بود، آقا، این انتقاد ایشان؟
ج- انتقاد ایشان در سال ۱۹۷۲، ۷۳.
س- بله.
ج- در آن موقع. در حالیکه ایشان گفتند ما میتوانیم همین گاز را بفروشیم به ژاپن در حدود یک دلار. بحث ما ادامه پیدا کرد این که آقای ابتهاج شما مرد حساب و کتاب و بانک و امور مالی و غیره هستید، بایستی توجه کرد که این را در کجا میفروشند و آن وقت هزینه چه خواهد بود و چرا تا به حال فروخته نشده. در آن موقع من برایشان حساب کردم اگر ملاحظه بکنید این تحویل ژاپن است و قبل از اینکه تحویل ژاپن بشود در آنجا بایستی، اول از اینجا شروع میکنیم که ما گازها را جمع میکنیم این را بایستی تبدیل به مایع بکنیم، این خودش یک هزینه سنگینی خواهد داشت در حدود حداقل ۵۰ سنت، و این را بایستی در کشتیهای بهخصوصی که منهای ۱۸۰ درجه زیر صفر میتوانند ببرند، تانکرهای خیلی گران قیمتی هستند، بایستی با آن ببریم که آن متجاوز از سی سنت میشود. بعد این گاز مایع را بایستی تبدیل بکنیم به گاز در آن کشور
س- ژاپن.
ج- در ژاپن و این خودش بیش از یک دلار این هزینهاش میشود تا این کار عملی بشود. و حتی ما به صفر این گازمان را بدهیم این برای آنها صرفی نخواهد داشت. بنابراین عایدی ما حتی بیفتدد به طرف این کار را انجام بدهیم به صورت منفی درمیآید. در صورتیکه این گازی که ما در ایران داشتیم میسوزاندیم این گاز را احتیاج داشتیم بیاوریم در تهران و جاهای دیگر از آن استفاده بکنیم اگر با لوله گازی میآوردیم برای ما خیلی خیلی گرانتر تمام میشد ولی این لوله گازی که به شوروی کشیده شد به این ترتیب هم در داخل میتوانیم از گاز استفاده ارزانی بکنیم و هم اینکه گازی که به شوروی صادر میشود در حدود ۸ سنت ۹ سنت این هزینه حملش است و ۱۰ سنت هم برای ما میماند، ۹ سنت یا ۱۰ سنت، در این حدودها نصفش عایدی ماست. به این طریق از اینجا نه تنها یک چیزی بهدست ما میآید بلکه ما میتوانیم مقداری از این گاز را سر راه هم بیاوریم و تهران و یا قم و یا اصفهان و یا جاهای دیگر از آن استفاده بکنیم. این یک نکتهای بود. یک مورد دیگر البته من از دور ناظرش بودم راجع به فروش سهام بانک ایرانیان.
س- بله، بله. راجع به آن
ج- که قبلاً هم
س- صحبت فرمودید.
ج- قبلاً هم به آن اشاره کردم.
س- بله آخرین سؤال من مربوط میشود به چک صدمیلیون دلاری شیخ زاید به محمدرضاشاه. داستان این موضوع چیست آقای یگانه؟
ج- داستانش حالا نمیدانم شما از کجا اطلاع پیدا کردید راجع به این موضوع، البته این یکی از موضوعهای بسیار محرمانه و سری است. در دولت نخستوزیری شریفامامی بود که وقتی که انقلاب داشت نضج میگرفت، معمولاً هم شاید این شیوخ و امیران فکر میکنند این مستضعفین بهخاطر کمبود نان و غیره و فلان سروصدا میکنند اگر برای آنها یک کمکی بشود سروصداها میخوابد و غیره. ایشان هم نسبت به شاه ایران خیلی عبودیت داشتند و اینها، میخواستند وفاداری خودشان را نشان بدهند. شیخ زاد یک شخص بسیار متمول و کشورش هم خیلی متمول، بنابراین برای نشان دادن همکاری خودشان و یا کمک به ایران، به وسیله سفرشان پیغام فرستادند که ایشان مایلند یکصد میلیون دلاری فرستاده بشود به حضور شاهنشاه تا به وسیله ایشان بین فقرا تقسیم بشود کمک بشود به فقرا در مقابل داد و فریادهایی که میشود برای انقلاب. بعد از مدتی این چک به اسم شاهنشاه محمدرضاشاه پهلوی His Imperial Majesy رسید و مسئله، البته سفیر برده بود به خود شاهنشاه داده بود و ایشان هم مایل بودند این پول مصرفش برسد بنابراین به نخستوزیر مراجعه کرده بودند که، «این را ببرید به مصارف لازم برسانید و این هم با نظر وزیر اقتصاد و دارایی باشد» که در آن موقع من مسئولیتش را داشتم. ایشان آقای نخستوزیر آقای شریفامامی با من تماس گرفتند که با توجه به گرفتاریهایی که داریم، هزینههای اضافی که داریم با این گرفتاریها بهتر است یک حساب محرمانهای باز بشود برای این منظور و این پول در آن گذاشته بشود که به امضای نخستوزیر و وزیر دارایی به مصرف برسد. این برای من یک مسئله مهمی بود که آیا این مطابق مقررات است این کار را میکنیم و بعد از اینکه کار را کردیم چطور این هزینههایی خواهد شد؟ به چه منظوری این پولها به مصرف خواهد رسید و غیره و فلان. اجازه خواستم تا قدری فکر بیشتری بکنیم. در این باره من در وزارت دارایی با همکاران نزدیکم بهخصوص آقای حسن عرب که قائم مقام من شده بود در وزارت اقتصاد و دارایی، با ایشان مذاکره کردم و بعداً به مقررات نگاه کردیم و معلوم بود که به موجب مقررات ما من بهعنوان وزیر اقتصاد و دارایی از طرف وزارت اقتصاد و دارایی نمیتوانم یک حساب دیگری باز بکنم. به موجب قانون فقط یک حساب وجود دارد در وزارت دارایی که تمام عواید دولت وارد آن حساب میشود آن هم حساب خزانه است که دولت از هر کجا دیناری بگیرد بایستی برود در آنجا. و هر دیناری که از آنجا خارج میشود بایستی بنا به مصوبات مجلس یا مجلسین از آنجا خارج بشود. بنابراین من جریان را به اطلاع آقای شریفامامی رساندم و اضافه کردم، «شما بودجه محرمانهای در اختیار خودتان دارید و این هم هست در آنجا میتوانید از آن استفاده بکنید برای کارهای خودتان. ولی وزارت دارایی نمیتواند در این باره، با وزیر دارایی بهعنوان وزیر دارایی از طرف وزارت دارایی چنین کاری را بکند.» بالنتیجه توصیه ما مبنی بر اینکه این پول بیاید به خزانه مورد قبول قرار گرفت و ریخته شد به حساب خزانه.
س- من آقا با عرض تشکر از شما مصاحبه شش ساعت و نیمه امروز را در اینجا خاتمه میدهم. خیلی ممنونم از لطف شما.
ج- من هم خیلی تشکر میکنم از الطافتان.
Leave A Comment