روایتکننده: آقای دکتر محمد باهری
تاریخ مصاحبه: 9 آگوست 1982
محلمصاحبه: شهر کان ـ فرانسه
مصاحبهکننده: حبیب لاجوردی
نوار شماره: 13
وکلای دادگستری شاید تعدادشان بیش از هزار نفر است اما همۀ اینها فعالیت ندارند در حدود صد و پنجاه نفر دویست نفرشان هستند که فعالیت دارند کار میکنند دفتر دارند و به کار وکالت عملاً مشغول هستند. بههرصورت قبل از این جلسه بنده طرف مراجعۀ قضاتی بودم که بهاصطلاح بله بازنشسته شده بودند از طرف وزیر سابق و اینها مراجعه به من میکردند و متوقع بودند، بعضیشان هم خب سابقه دوستی با من داشتند متوقع بودند که من اینها را برگردانم به کار. بنده به اینها گفتم آقا بنده به زودی یک سخنرانی میکنم و شرایط همکاری را با همۀ قضات بیان میکنم اگر واجد این شرایط بودید قدمتان بر چشم بر سر، اما اگر واجد این شرایط نبودید آنوقت من کاری نمیتوانم بکنم غیر از اینکه خب ممکن است به من بگویید که ما چطور زندگی کنیم؟ آنوقت برای اینکه زندگی بکنید بایستی کوششی بکنیم راهی پیدا کنیم جای دیگر برایتان در وزارتخانۀ دیگر ترتیب بدهیم کاری بکنیم. و این مطلب را واقعاً شاه گفته بود، شاه به بنده گفت که این قضاتی که بهاصطلاح متهم هستند در دادگستری از وظائفشان سوءاستفاده کردند و در اعمال نظر قضایی ملاحظات سیاسی را به کار بردند خب اگر حالا در دادگستری نمیشود، وقتی که صحبت کردم با شاه اینها اگر نمیشود خب بفرستشان وزارتخانههای دیگر به نام نمیدانم مشاورین حقوقی اینها. بهشون گفتم، گفتم که بنده عرایضم را میکنم آقایان و آقایان اگر عرایض بنده را تسلیم بهش شدید پذیرفتید قدمتان بر سر و بر چشم، برای اینکه این غالبشان هم آدمهای درستی بودند یک دو ـ سه نفرشان بودند که…
س- چند نفری بودند این عده که؟
ج- سی ـ سیوچهار پنج شش نفر بودند.
س- آنوقت محاکمه چیزی هم شده بودند یا به صرف تشخیص وزیر کی بود؟
ج- نخیر. نخیر. نسبت به تشخیص وزیر نخیر همینطوری چیزیشان کرده بودند.
س- پس این اصطلاح استقلال دادگستری از کجا میآید وقتی که وزیر میتواند یکی را برش دارد دوباره؟
ج- خب اینها قضات ایستاده بودند قضات نشسته را وزیر نمیتواند کاری بکند. حالا بعد برایتان خواهم گفت که قضات دو طبقه میشوند قضات نشسته قضات ایستاده، این تصمیمات وزیر در مورد قضات ایستاده بود، در مورد قضات نشسته نبود. بله بههرصورت عرض کنم که اینها تسلیم شدند. بنده آن روز در حضور تعداد زیادی که همینطور بود کمتر از هزار تا بود ولی بیش از هشتصدتا بود. یک نطق مفصلی کردم یک ساعتونیم دو ساعت شاید دو ساعت ربع کم طول کشید. و از جمله مطالب گفتم که دادگستری بایستی یک نهاد محافظهکارانهای باشد، قاضی بایستی در رفتارش هم حتی محافظهکار باشد، قاضی بایستی فقط به شرایط قانونی توجه کند ملاحظات شخصی ملاحظات مرامی را بههیچوجه نبایستی چیز بکند. بههرحال گفتم من به شخصه رویهام این است که با کسانی که بخواهند ملاحظات مرامی ملاحظات سیاسی را در تصمیمات قضایی اعمال بکنند من با آنها همکاری نمیتوانم بکنم. شما بهعنوان اینکه فلان آدم سرمایهدار بزرگ ظالمی هست در یک case معینی حق ندارید این خصلتهایی که شما تشخیص میدهید در مورد این آدم در این case تأثیر بدهید. این آدم مربوط هست منسوب هست با حزبی که حالا غیرقانونی هست شما حق ندارید در موقع اتخاذ تصمیم نه ارفاق کنید و نه سختگیری کنید این مسئله یک مسئلۀ علیحده هست یک مسئلۀ علیحده هست. بعد گفتم که یک عده اشخاصی را در گذشته که شائبۀ این میرفته که در اتخاذ تصمیمهای قضایی ملاحظات سیاسی را به کار بردند وزیر سابق که حتی مورد احترام من هم هست برای اینکه قاضی بوده و از خود شماست و مورد احترام هست بازنشسته کرده. این آقایان تشریف بیاورند در دفتر من قدمشان بر سر چشم، ملتزم بشوند که اینطور نخواهند بود یا اینکه بگویند سابقاً اشتباه بوده و مطمئناً ما اینطور نبودیم و اینطور نخواهیم بود و یا اینکه بگویند اگر در یک موردی هم خطایی کردیم دیگر از این به بعد نمیکنیم. بنده قدمشان بر سر چشم تشریف بیاورند مشغول به کار بشوند. هیچکس، هیچکس نیامد این التزام را بدهد. و هیچکدامشان هم پیش من نیامدند فقط یک دو نفرشان را خودشان مثل اینکه مراجعه کردند و مشاور حقوقی در یک دستگاههای دیگر شدند. ظاهراً این وزیر دادگستری اخیر انقلاب مال آقای بازرگان آقای حاجسیدجوادی از همینها بود که مراجعه کرده بود به وزارت آبادانی و مسکن گویا در وزارت آبادانی و مسکن مشاور حقوقی شده بود. بنده هم خوشوقت شدم…
س- بقیه چی شدند پس؟ خودشان رفتند پی کار خودشان؟
ج- بله بعضیهایشان باز رفتند در یک جاهایی مشاور حقوقی شدند مثلاً یک آقای آلبویه بود شنیدم رفته بود در یک جایی مشاور حقوقی شده بود، بله یک چند نفریشان مشاور حقوقی شدند بعضیهایشان رفتند وکیل عدلیه شدند و…
س- اینها مخالفان سیاسی دستگاه نبودند چون این نمونهای که فرمودید آقای حاجسیدجوادی…؟
ج- چرا، چرا. چرا خب بالاخره اینها همین بودند دیگر. حالا راجع به اینطور اشخاص یک قاضی در یک شکلی دیگری ملاحظات سیاسی را دخالت داده بود و متهم بود که دخالت داده بود. یک قاضی بود به نام هدایت البته هدایت در دادگستری چند نفر داشتیم اما این قاضی نسبتاً در منصب پایین بود، این دادستان اراک بود، در موقع اجرای قانون اصلاحات ارضی گویا این تسلیم مقررات اصلاحات ارضی نشده بود. یک مطلب هم بهتون عرض بکنم دادگستری خودش را مکلّف به اجرای قانون میدانست و چون مقررات اصلاحات ارضی به موجب قانون نبود اینها نمیخواستند اجرایش کنند. و یکی از مشکلات وزیر دادگستری همین بود که به مناسبت اجرای قانون اصلاحات ارضی یک دعاوی میآمد در دادگستری، یا اینکه یک دعاوی میآمد در دادگستری که با مقررات قانون اصلاحات ارضی تصویبنامۀ قانون اصلاحات ارضی مخالفت داشت. و بعضی از قضات چون هنوز قانون مصوبۀ مجلس نبود میخواستند که مقررات مربوط به اصلاحات ارضی را ندیده بگیرند و این مطلب خیلی مشکل بود اصلاً تمام سیستم به هم میخورد تمام چیز به هم میخورد و واقعاً یکی از اشکالات ما هم همین بود: این دادستان متهم بود که مقررات اصلاحات ارضی را احترام بهش نگذاشته و در یک موردی خلاصه خلاف عمل کرده و حتی مصاحبه کرده گفته من عمل نمیکنم. این زمانی که مرحوم این ببخشید خدا نکند، زمانی که خوشبین وزیر دادگستری بود ارسنجانی به دکتر خوشبین میگوید که قاضی شما همچین کاری را کرده و فشار میآورد قاضی را بازنشسته میکنند. این آقا آمد پیش بنده و به بنده گفت که من زندگیم مختل است چون نان ندارم بخورم، گفتم آقا شما چرا یکهمچین حرفی را زدید؟ گفت من نگفتم از قول من ساختند. گفتم خب همین کافی است، گفتم همین کافی است تو اگر میگفتی گفتم ولی اشتباه کردم هم کافی بود، و همین کافی است. بنده بلافاصله دستور دادم، و این حاضر بود که برود میناب میگفت نمیتوانم زندگی بکنم، گفتم نه شما تشریف داشته باشید تهران، دادیار دادسرای تهرانش کردم برای اینکه شغل قضایی در تهران آنوقت خیلی مشکل بود جا نبود محل نبود خیلیها دلشون میخواست بیایند به تهران، من این را نه فقط خواستم، نه اینکه خواستم بهش یک امتیازی بدهم بلکه برای اینکه میخواستم تحت نظرم باشد که یک وقتی یک گافی نکند اشتباهی نکند از این حرفها نزند. حالا در یکی از شرفیابیهایی که خدمت شاه داشتم عین مطلب را به شاه گفتم گفتم یکی از قضات آمد و اینطور برای من بیان کرد من فکر کردم که اگر هم این کار را کرده باشد و گفته باشد حالا که آمده میگوید انکار میکند میگوید نکردم خب این دیگر نخواهد کرد این پشیمان است و دیگر ادامۀ آزار این آدم برای چه؟ و من چنین کاری کردم. شاه گفت کار بسیار خوبی کردید ما تا موقعی که اشخاص کار خلاف میکنند البته بایستی سزای خلافکاریشان را بهشون بدهیم. وقتی که درست شد دیگر میخواهد برای چه، به چه مناسبت کار بسیار خوبی کردید. و بعداً هم این از قضات خیلی خوب از آب درآمد خیلی فعال، بسیاری از کارهای بزرگ را این توانست حل بکند مشکلات را حل بکند. بله بههرحال بعد از آن جلسه…
س- ولی عجیب نبود که این عده نیامدند از این سی چهل نفر؟
ج- نخیر نیامدند، نخیر نیامدند، نیامدند چون بنده خیلی…
س- برای چی بود که اینها، چون شما راه آسانی جلوی پایشان گذاشته بودید که اگر بیایید و…؟
ج- خب اینها نمیخواستند بیایند بگویند که ما ملتزم هستیم در کار سیاست دخالت نمیکنیم و شاید میخواستند بگویند دادگستری بایستی در کار سیاست هم دخالت بکند شاید هم میخواستند این… بههرحال نیامدند بنده دیگر اینقدر گرفتاری داشتم که تحقیق نمیتوانستم…
س- اینها وجه مشترکی هم داشتند؟ یا در جبهه ملی باشند؟
ج- بله. بله اینها یا، بله اینها سوابق عضویت در حزب توده داشتند عرض کنم سوابق همکاری با جبهه ملی داشتند بله همه اینطوری بودند.
س- کیها بودند دیگر از آدمهای سرشناس آنموقع چون ممکن است از تاریخی…
ج- عرض کنم اردلان بود ببخشید نخیر.
س- امیر اردلان؟
ج- نخیر آلبویه بود، حاجسیدجوادی بود، اسامی به خاطرم نیست یک وقتی وزیر عدلیه بود و یک وقتی هم دادستان تهران بود بعد وکالت عدلیه میکرد.
س- اسامی منتشر شد یعنی چیزی هست که با مراجعه به روزنامه معلوم بشود؟
ج- بله بله آنهایی که منتظر خدمت بودند بله معلوم هست. بهروز افشار بود، عرض کنم که خیلیها بودند سی و چند نفر بودند بههرحال درست به خاطرم نیست.
س- در همانموقع بازداشتهایی چیزی هم بود از سران جبهه ملی از آقای بازرگان طالقانی اینها من درست تاریخ آن دوره را آشنا نیستم که چه موقعی اولین بازداشتهای…
ج- نمیدانم من از نظر سیاسی کیها باداشت بودند حقیقتش این است که نمیدانم وارد نیستم، خاطرم نیست نمیدانم. عرض کنم که بنده بعد از این کنفرانس شروع کردم به تنظیم لوایح بر اساس طرحها. این مطلب را هم حضورتان عرض بکنم دادستانها یعنی دادسراهای کشور و دادستانها و دادستانهای استان و دادستان کل زیر نظر وزیر دادگستری کار میکنند یعنی ریاست عالیه دادسراها با وزیر دادگستری است. بعضی از ممالک که اساساً وزیر دادگستری نیست یک آتورنی جنرال است. بنده تمام قضات به دیدنم آمدند آنهایشان که من بایستی قبلاً دیدنشان بروم دیدنشان رفته بودم و خب این یک تبادل دید و بازدید حکایت از تسلیم به همکاری بود. البته خب من شاید جوانترین وزیر دادگستری بودم که تا حالا دادگستری به خودش دیده بود یکخورده البته برای پیرمردهای دادگستری فکر میکردند که من صغیر هستم ولی خب من با ادب و تواضع مخصوصاً نطقی که در نیمۀ دوم اسفند ماه کردم که مبانی علمی خیلی استواری داشت و بیانش هم یک بیان توأم با یک exposition و یک vocabulaire علمی بود خیلی زود خودم را توانستم imposer کنم. و تحمیل کنم بر محیط دادگستری از همهجا. اینکه انصافاً همه هم تحمل میکردند. اما دادستان کل نیامد به دیدن من…
س- کی بود آنموقع؟
ج- علیآبادی بود، دکتر علیآبادی. درحالیکه این با من در دانشکدۀ حقوق همکار بود. این نیامد دیدن بنده…
س- این همان شخصی که زمان رضاشاه وزیر عدلیه بوده نیستش؟
ج- نخیر، نخیر، نخیر از نظر این سابقۀ عدلیهاش هم خیلی کم بود. فشار آوردند چیزش کردند. دادستان کلش کرده بودند. عرض میشود که بعد هم همانموقع یک عدهای از اعضای جبهه ملی به مناسبت نمیدانم چی بود که باز یک شعارهایی داشتند که پلاکارد و اینها گرفته بودند آمده بودند تهدید و رفته بودند اتاق، این و این اتاق این پذیرفته بودنش و حرفهایشان را گوش کرده بود بعد نامه برداشته بود نوشته بود و هیچ صلاحیت اینکارها را نداشت و درهرحال بایست به من اطلاع میداد. بنده خیلی ازش ناراضی شدم بهعلاوه خب قابل تحمل نبود برای من کسی که بالاخره تحت نظر من هست از نظر قانونی رفتار اینکار را بکند این صحیح نبود. بنده غیر از بهاصطلاح تسلیم چیزی دیگری نمیخواستم یعنی قبول بکند تسلیم به این معنا که قبول بکند من وزیرم والا هیچگونه نمیخواستم او یک نوع مثلاً کوچکی خاصی به من بکند. کما اینکه یک معاونی داشتم آقای مجلسی که معاون دادستان کل هم بود این روز اول آمد پیش بنده و عرض ادب کرد یعنی ادب، اظهار ادب کرد. ببخشید. به من گفت که آقا بنده معاون وزیر سابق بودم و الان هم بههیچوجه نمیخواهم تحمیل بر شما بشوم بنده معاون دادستان کل هستم و آمدم به شما تبریک بگویم و بگویم اگر نمیخواهید بنده از همینجا بروم توی دفتر خودم توی معاونت دادستان کل بنشینم دیگر معاون شما و معاون وزارت دادگستری نباشم، خیلی انسانیت. گفتم آقا به چه مناسبت؟ خیلی شما محبت کردید خب قاضی هستید سابقه دارید و مرد خوشنامی هم هستید بنده هم خیلی افتخار میکنم با شما همکاری بکنم مگر نخواهید با من همکاری کنید والا اگر شما از همکاری با من سر باز نزنید بنده خیلی خوشوقتم ازتان. و هیچوقت من اجازه ندادم که ایشان بیاید توی اتاق من هر وقت کار داشتم من میرفتم توی اتاقش فقط من فهمیدم که قبول دارد که من وزیرم او معاون است برای اینکه اگر یک وقت لازم بشود و دستوری بدهم اجرا میشود دستور بالاخره وزیر چون مسئولیت دارد گاهی ناچار بشود دستور بدهد من همین را میخواستم چیز دیگر نمیخواستم او سنش زیادتر از من بود سابقهاش در دادگستری خیلی زیاد بود بنده کمال احترام هم بهش میگذاشتم، هیچوقت هم نخواستم که او بیاید در دفتر بنده. میآمد دفتر بنده اما خودش میآمد هیچوقت من نمیخواستم اگر من کار داشتم بلند میشدم زنگ میزدم تشریف دارید؟ میگفت بله من میرفتم توی دفترش اتاقش. این آقای دکتر علیآبادی درست برخلاف این عمل کرد. بنده در صدد آمدم که ایشان را بردارم. حالا البته این یکی دو ماه اول کارم هست، با مرحوم علم صحبت کردم گفتم که بنده این آقای دکتر علیآبادی را برش میدارم. با اینکه شغل خیلی مهمی هست دادستان کل.
س- جزو اختیارات وزیر دادگستری هست دیگر؟
ج- بله. بله.
س- احتیاجی به تصویب هیئت وزیرا…؟
ج- ابداً نخیر، ولی خب چون خیلی شغل مهمی هست خیلی اختیارات دارد در صندوق در هیئت نظارت بر اسکناسها شرکت میکند در خیلی از انستانسهای مملکتی به نام نمایندۀ قوه قضایی شرکت میکند این خیلی مهم است. دکتر علیآبادی برادر رئیس دیوان کشور هم بود ضمناً. رئیس دیوان کشور آقای سروری بود.
س- محمد سروری؟
ج- بله ایشان برادرش بود حالا اسمهایشان هم متفاوت است اسم این علیآبادی بود اسم او سروری بود. به مرحوم علم گفتم که ایشان را من عوض میکنم، مرحوم علم گفت که مشکل است گرفتاری برایت درست میشود. هیچ فراموش نمیکنم که گفتم که To be or not to be مسئله این است. مسئله بنده باشم، دادستان کل به من اعتنا نکند فایدهاش چی هست چه معنایی دارد؟ بله بههرحال با تردید گفت خوب، خودت هم پس به اعلیحضرت بگو. کاندید بنده هم برای اینکار مجلسی بود. مجلسی یک مردی بود که از نظر قضایی سابقهای خیلی طولانی داشت در دادگستری فقه اسلامی را میدانست، حقوق فرنگی را هم خوانده بود میدانست و مسلط بود بر کار دادگستری صاحبنظر بود همه هم قبولش داشتند و آدم درستی هم بود آدم متوازنی هم بود. ولی بیچاره علیآبادی هم آدم درستی بود البته آدم باسوادی بود اما آدم متوازنی نبود همیشه ازش شکایت میکردیم بعدها… فرمود با ایشان هم صحبت کرده بودم خب، ایشان هم البته بدش نمیآمد که دادستان بشود. تازه من دلم میخواست هم دادستان بشود هم معاونم باشد و این را دیگر قبول نکرد گفت نه دیگر معاون نمیتوانم بشوم. بنده به عرض شاه رساندم که میخواهم همچین کاری بکنم او شاید هم اطلاع هم داشت گزارش… گفت «خب اینکار داخلی خودتان است کار خودتان است به من چرا میگویید؟» من تعجب کردم.
س- یعنی بفرمایید دیگر.
ج- کار خودتان است با مسئولیت خودتان اینکار را بکنید. میگفت کی میخواهید بگذارید؟ گفتم مجلسی. او خیال کرد مجلسی آخوند است گفت که آخوند است؟ گفتم نخیر مجلسی بههیچوجه آخوند نیست اطلاعات حقوق فرنگیش خیلی خوب است عمیق است فرانسه را خوب میداند و مسلط بر قوانین ایران هست و سابقۀ قضاییاش از 1309 هست یعنی در حدود سیوسه ـ چهار سال پیش این دادستان بوده دادستان که نه البته سیوسه ـ چهار سال پیش در دادگستری بود. گفت بسیار خوب. بنده هم آمدم و عرض کنم ابلاغ آقای دکتر علیآبادی را به نام بازرس دادم ایشان را کردم بازرس مخصوص برای اینکه خوب نمیتوانستم که چیزش بکنم.
س- صحبتی هم قبلاً باهاش کردید یا اینکه ابتدا به ساکن…؟
ج- نخیر به وسیلۀ، آخر که نیامد بنده را ببیند که باهاش صحبت بکنم آخر بنده که نمیتوانستم بروم اتاق جلوی او. اول قبل از همه پاشم بروم اتاق او باید میآمد پیش من، اگر آمده بود پیش من که من اینکار را نمیکردم که به وسیلۀ معاونم، البته معاونم مرا برحذر… گذاشت گفتم نه. به وسیلۀ معاونم ابلاغش را برایش فرستادم و…
س- کی بود معاونتان؟
ج- آقای هدایت بود، مسعود هدایت بود. و عرض کنم که حالا ادامۀ همکاریمان هم برایتان تعریف خواهم کرد. عرض میشود. وقتی که بنده آقای دکتر علیآبادی را از دادستانی کل برداشتم البته موجب خشم و غضب شد.
س- غضب کی؟
ج- غضب هم خودش هم سروری.
س- با سروری هم قبلاً صحبت نکرده بودید؟
ج- نه، نخیر. آقای علیآبادی شروع کرد در روزنامهها بر علیه طرحهای من چیز نوشتن. حالا طرحها تهیه شده است این مطلب در واقع دو سه ماه بعد از اینکه بنده مسئولیت وزارت دادگستری را طی کردم یک دو سه ماه بعد دو ماه سه ماه بعد بود. قبل از 15 خرداد بود بههرحال. بعد وقتی که مطالبی برداشت توی روزنامه نوشت من خاطرم هست که خواستم جواب بدهم توی روزنامه بهش، مرحوم علم متوجه شده بود که من جواب میدهم به من تلفن کرد گفت یعنی چه آقا؟ گفت از یک طرف شما میگویی To be or not to be برای خاطر اینکه توی اتاقتان نیامده بود از یکطرف برداشته یک چیز نوشته شما جواب میدهید. جواب چرا میدهید؟ گفت من خوشم نمیآید از این مجادلهها موقعی کسی اطاعت ازت نکرده برش داشتی تمام شد. باید یک چیزی بگوید. دستور میدهم دیگر چیزهایش را ننویسند توی روزنامه، دستور دادم دیگر چیزهایش را توی روزنامه ننوشتند. اینکه من گفتم مرحوم علم گفت که خوشش نمیآمد که در داخل دستگاهش مناظره عرض کنم مباحثه باشد یک قصهای یادم آمد برایتان بگویم. بنده این داستان مربوط است، این خاطره مربوط است به موقعی که معاون نخستوزیر بودم در آنموقع آقای احمد نفیسی شهردار تهران بود، قبلاً در زمان امینی بنا به توصیۀ مرحوم علم آقای احمد نفیسی نیکوخواه را بهعنوان معاون یا مشاور شهرداری پذیرفته بود.
س- نیکوخواهی که بعداً معاون وزارت اطلاعات شد؟
ج- بله، بله، نیکوخواه از قدیمالایام جزو بهاصطلاح حواریون مرحوم علم بود یعنی جزو آدمهایی بود که به آقای علم ارادت میورزید. توی حزب مردم هم جزو دوستان مرحوم علم بود و مرحوم علم هم بهش توجه داشت. اوایل که آقای علم نخستوزیر شده بود یک اختلافاتی بین نیکوخواه و نفیسی شروع شده بود. نیکوخواه با نخستوزیر شدن آقای علم یکخرده خودش را محکمتر میدید و شاید هم فکر میکرد شهردار بشود اینکه… با نفیسی درافتاده بود اینها با همدیگر محاجه داشتند گفتوگو داشتند. این گفتوگوش هم انعکاس پیدا میشد. این اعلامیۀ این بر علیه او، او بر علیه او و برای من میفرستادند من میدیدم که اختلافاتی که اینها با هم دارند در داخل شهرداری. خب مرحوم علم هم پی برده بود که به اینکه این دوتا با همدیگر اختلاف دارند ولی خب میآمد پیش من مرتب میرفت خب چون با من هم آشنا بود من میپذیرفتمش. یک روز قبل از اینکه نیکوخواه هم بیایدش نمیدانم از طریق پست از طریق کی این اعلامیههایی که بر علیه هم داده بودند حرفهایی که بر علیه هم زده بودند به دست من رسید، من خیلی ناراحت شدم که یعنی چی در دستگاه شهرداری همچین اختلافی پیش بیاید که این بر علیه او بگوید او بر علیه او بگوید آخر این معنا ندارد. بنده بلند شدم از پشت میزم رفتم توی اتاق مرحوم علم خواستم بیان مطلب بکنم که صحیح نیست این اختلافات. مرحوم علم بنا به سابقهای که داشت که میدانست خب این هم توی حزب مردم بوده است بالاخره با من آشناست، فکر کرد من میخواهم از نیکوخواه طرفداری کنم درحالیکه واقعاً نه قصدم طرفداری نبود قصدم بیان وضع بود به مرحوم علم بگویم که این صحیح نیست این ترتیب. مرحوم علم گفت که یعنی چه آقا نیکوخواه کار بسیار بدی میکند من اگر شهردار را بخواهم برش میدارم دیگر این بازیها چی هست من هیچ خوشم نمیآید. گفتم من هم اتفاقاً آمدم همین مطلب را بهتون عرض بکنم و بگویم این صحیح نیست. گفت نخیر به نیکوخواه بگویید استعفا کند گفتم چشم الان بهش میگویم استعفا کند. بنده رفتم توی دفترم نشستم و نیکوخواه آمد دیگر بدون هیچ صحبتی هم گفتم استعفا کن، او هم بیچاره استعفا کرد. منظورم این است که مرحوم علم هیچ خوشش نمیآمد در داخل دستگاهش اختلاف و بگو و مگو باشد. حتی هرگاه یکی از این اطراف گفتوگو از نزدیکانش باشد بلافاصله او را فدا میکند اساساً باید نظم یک هماهنگی در دستگاه باشد. آن روز هم از این بابت که دکتر علیآبادی بر علیه من چیز نوشته بود و من در صدد جوابگویی بودم به بنده ملامت کرد و خب البته بنده هم چیز نکردم ولی…
س- به اسم امضاء میکرد؟
ج- بله امضا میکرد توی روزنامه هم… بههرحال یک تانسیونی شروع شد در دادگستری به وجود آمدن، البته خب بعضی اشخاص هم بودند که حسادت میکردند و از دوستان بنده بودند حسادت میکردند که بنده وزیر دادگستری هستم یک جنبشی در دیوان کشور بر علیه من به وجود آوردند و درحالیکه من به همه نوشته بودم که شما آرایتان را راجع به این طرحهای من بدهید و مردم به طور مختلف قضات به طور مختلف اظهار عقیده میکردند بعضیها تأیید میکردند بعضیها اصلاح میکردند بعضیها نفی میکردند مرتب میرسید. ولی دیوان کشور…
س- بله.
ج- دیوان کشور که حق نداشت به نام دیوان کشور و یک نهاد قضایی راجع به این طرحها که پیشنهاد من بود اظهارنظر بکند. معذالک یک عدهای از اعضای دیوان کشور با هم جمع شدند به نام هیئت عمومی دیوان کشور و یک نامهای نوشتند رسماً و شماره هم کردند تاریخ هم گذاشتند دفتر دیوان کشور…، نسبت به این طرحها همۀ پیشنهادها اظهارنظر مخالف کردند. و اظهارنظر مخالفی کردند وقتی به من رسید… در روزنامهها منعکس کردند که دیوان کشور مرا نفی کرده. یک جنجال تبلیغاتی بر علیه بنده درست شد. حالا بگذارید قبل از اینکه ادامۀ این جنجال و بالاخره توفیق مرا در این جنجال بشنوید بگذارید بهتون بگویم این طرحها چی بود. شاید حالا نتوانم دوازده طرح را خاطرم باشد برایتان بگویم متأسفانه دلم میخواست…
س- با مراجعه به روزنامهها آن زمان هم میسر است.
ج- بله بله روزنامهها هست عرض کنم که دادگستری که آرشیو درستی ندارد ولی روزنامهها هست.
س- بیشتر از طریق آن چیزهایی که در روزنامه نیست.
ج- بله روزنامهها هست روزنامههای تهران روزنامه اطلاعات مخصوصاً هست عرض کنم که کتابخانۀ خودم که تمام این طرحها را داشت متأسفانه کتابخانه که بر باد رفت غارت کردند. بله عرض کنم که بنده برای جبران خلأیی که در دادگستری از سایۀ دادگستری در تمام مملکت احساس میکردم به فکر افتادم که خانههای انصاف در تمام روستاهای ایران به وجود بیاورم بنده فکر کردم که بایستی، اصلاً هستۀ اختلاف را در میان روستاها به دست خودشان از بین ببرم، فکر کردم که در هر جامعهای بالاخره یک چند نفری هستند که مورد اعتمادند و مردم حرفشان را قبول میکنند، هر جامهای اینطور است آنوقت در هر روستایی هم بههرحال چهار پنج شش نفر هستند که همیشه بزرگتری میکنند آقسرقلی میکنند و مردم حرفشان را میشنوند. گفتم من اینها را انتخابشان میکنم و اختیار قضاوت در یک موضوعات معینی بهشون میدهم و ژاندارم را هم مکلّف میکنم که حرف اینها را گوش کند. درست برعکس است که سابقاً ژاندارم به اینها حکومت میکرد حالا اینها ژاندارم را در خدمت میگیرند. به این ترتیب فکر خانههای انصاف برای من پیدا شد و همینطور اعلام کردم که در همۀ روستاها خانۀ انصاف به وجود خواهد آمد و خانۀ انصاف مرکب خواهد بود از منتخبین معتمد مردم آن ناحیه و اینها هم هفتهای یک روز در مسجدی حسینهای مدرسهای جمع میشوند و اشخاصی که یک اختلافی دارند میآیند آنجا میگویند آنها هم بلافاصله رسیدگی میکنند طرف را هم میخواهند و حل اختلافات میکنند.
س- اینها به چه ترتیبی انتخاب میشدند؟
ج- حالا عرض میکنم. انتخاب آزاد. انتخاب آزاد. انتخاب آزاد و عجیب است بنده موفق شدم این انتخابات آزاد را بکنم و موفق شدم واقعاً اشخاصی که مورد اعتماد در هر ناحیه بودند به دست بیاورم و انتخاب بکنم (؟؟؟) شد اینکار را کردم. حالا بعد بهتون عرض میکنم در موقع اجرایش میرسم به همین کار اجراییش خودش یک تفصیلی دارد که به چه صورت اجرا کردم. عرض کنم که البته خیلی با احتیاط رفتار میکردم. چون میدانید این مسئلۀ صلاحیت دادگستری هم تا یک حدودی تا یک حدود خیلی زیادی مورد توجه قضات بود که کار قضاوت را نباید داد به دست اشخاصی که حتی ممکن است سواد هم نداشته باشند. بله بههرصورت قضات دادگستری یک حساسیتی داشتند به کومپه تانس صلاحیت خودشان و فکر میکردند نبایستی وظایف قضایی را به دستگاه دیگری که آماده نشده برای اینکار بدهند، خصوصاً که در آییننامۀ انتخابات خانههای انصاف شرط سواد هم نبود یعنی آدمهای بیسواد هم میتوانستند انتخاب بشوند. این مطلب را بهتون عرض بکنم که قبل از این فکر در سالهای پیش برای تأمین و تعمیم عدالت در روستاها و راههای دورافتاده دادگاههای سیار پیشبینی کرده بودند ولی بههیچوجه موفقیتآمیز نبود که یک قاضی بلند شود و سوار اتومبیل بشود اولاً بسیاری از جاها که جایی اتومبیلرانی نبود که برود و هر مثلاً روزی از سال را یکجا باشد و اختلافات را… این اصلاً عملی نبود.
س- مثل سابق آمریکا.
ج- بله. نخیر این هیچی موفقیتآمیز نبود و هیچ حاجات را برآورده نکرده بود. یکی از طرحهای بنده همین خانههای انصاف بود. حالا بعداً اجرایش و بعد نتایجش را حضورتان عرض میکنم. عرض میشود که یک مطلب دیگری که بنده متوجه شده بودم این بود که وظایف یعنی قاضی یکی از جمله وظایفش که خیلی هم وقتش را میگرفت تنظیم فایل بود یعنی اسناد خواهان مدعی را بگیرد اینها را کلاسه کند اسناد بعد طرف را بگیرد اینها را مقابلش بگذارد بعد به طرف بگوید تو جواب بده جواب او را هم بگیرد جواب او را هم باز بگیرد بعد بیاید همۀ اینها را خلاصه بکند اگر لازم است به کارشناس هم مراجعه کند کارشناس را هم انتخاب بکند نظر کارشناس را هم بگیرد و خلاصه شاهد هم اگر لازم هست بیاید ادای شهادت بکند همۀ این پرونده به این صورت تنظیم شد آنوقت قاضی قضاوت بکند. تمام اینکارها را خود قاضی انجام میداد. من فکر کردم اینکارها کار قاضی نیست ما قاضی کم داریم و تربیتشان هم مشکل است آخر چرا این وظایف را به قاضی بدهیم؟ این وظایف اصلاً میشود در خارج از دادگستری انجام داد. میشود ما اصلاً یک هیئت جدیدی به نام معاونین دادگستری به وجود بیاوریم که اینها البته با یک ضوابطی مثل نوترها مثل سران دفاتر رسمی. اینها فایل اختلافات را تنظیم کنند و بعداً به قاضی ارائه بدهند. خب قاضی کارش وظیفهاش باید روی قضاوت کردن است. به این ترتیب هزینۀ اینکار را هم خود مردم میدادند. بنابراین بار قضات سبکتر میشود قضات میتوانند به کارهای اصلیشان که قضاوت هست بیشتر برسند و یک ذخیرهای هم هست و یک صرفهجویی هم هست در هزینههای دادگستری.
س- ولی عمل دفاع و اینها بعد از تنظیم…
ج- فایل وقتی فایل تنظیم شد روز دادگاه جلسۀ محاکمه وکلا شرکت میکنند قاضی هم فایل را دارد آنها هم حرفشان را میزنند دفاعشان را میکنند بعد قاضی قضاوت میکند. این طرح به نام طرح کارگزاران قضایی معروف شد. عرض کنم که یک مطلب دیگری که مورد توجه من قرار گرفت من دیدم که جرائم خیلی هم اهمیت ندارد این در کلانتری مورد رسیدگی قرار میگیرد بعد میآید دادسرا دادیارها مورد رسیدگی قرار میدهند بعد پرونده را میفرستند پیش بازپرس، بازپرس هم باز تحقیق میکند تحقیق کرد آنوقت قرار مجرمیت صادر میکند یا قرار منع تعقیب صادر میکند میفرستد دادگاه. آخر یک آدم متهم یا شاکی یا شهود باید پیش پلیس پیش دادیار پیش مستنطق همه اظهار اطلاع بکنند حرفشان را بزنند تحقیقات ازشان بکنند بعد آنوقت برود پیش دادگاه. ببینید آخر اینها آیا یک پلیس مورد اعتماد هست یا مورد اعتماد نیست؟ اگر مورد اعتماد نیست که اصلاً همان حرفهای اولش هم چرا قبول کنیم. حرفهایش را قبول میکنند باز هم تحقیق رویش میکنند دادیار رویش تحقیق میکند بازپرس باز تحقیق میکند میگوید چرا همچین کاری میکنید؟ میگوید که به حرف پلیس نمیشود اعتماد کرد اما وقتی که توی دادگاه میروند میگویند پلیس اینطور گفته چون گزارش پلیس، بر طبق گزارش پلیس، آن شما در موقع صدور حکم به گزارش پلیس استناد میکنید و بعد میگوییم چرا روی تحقیقات پلیس دارید باز تحقیقات میکنید؟ میگویید به او اعتماد نداریم. خب اگر اعتماد ندارید که اساساً حذفش کنید اگر این اندازه اعتماد دارید که در حکم بهش استناد میکنید دیگر تحقیقات دادیار تحقیقات مستنطق اینها چه حرفی است، البته نسبت به بعضی از جرائم. بنده کوشش کردم که اینها را حذف بکنم نسبت به پارهای از جرائم گزارش پلیس برود به دادگاه و دادگاه روی گزارش پلیس اظهارنظر کند. این هم یکی از طرحهایی بود که گذشت.
س- این شامل گزارشات ساواک هم میشد؟
ج- نخیر. نخیر.
س- بعداً میگفتند نمیدانم در چه دورهای بوده که میگفتند که یک مقدار عملیات دادگستری یا آن بهاصطلاح آغاز پرونده را ساواک انجام میداده که این اخیراً مثل اینکه گفتند که دیگر آن کار نمیشود.
ج- نخیر، نخیر برای اینکه ساواک ضابط بود اما برای دادرسی ارتش برای دادگستری نبود. بنده در صدد هنوز اصلاح آیین دادرسی ارتش نبودم قانون اینها…
س- پس آن فقط برای دادرسی ارتش بود.
ج- بله نخیر این مربوط به دادگستری است. البته یک طرحهای اصلاحی هم داشتم راجع به کارشناسی. علاوه بر این راجع به مسئلۀ، همینطور عرض کردم خانواده، نظر داشتم که یک شوراهایی به وجود بیاورم به نام شورای خانواده که اینها در واقع ترکیبشان ترکیب فامیلی باشد یعنی دو طرف خانواده جزو این شورا باشند بهاضافۀ یک شخص ثالثی که مورد اعتماد محل باشد و اینها اختلافات خانوادگی را اینها حل بکنند. بنده معتقد بودم که دادگستری معیارها و ملاکهایش مربوط میشود به… این بود که معیارها و ملاکهای دادگستری مربوط است به برات و سفته و مالکیت عرض کنم امور مالی، اما روابط خانوادگی یک روابط عاطفی و احساسی و مصلحت خانواده و مسئله تربیت بچههاست و اینها یک میزانهای دیگری هست این میزانها دست قضات نیست قضات برای اینکار تربیت نشدند یا بایستی قضات را برای اینکار تربیت کرد و قضاتی که تربیت نشدند بههرحال اینطور کارها نباید به دستشان سپرد. و بنده معتقد بودم که یک شوراهایی به وجود بیاوریم به نام شورای خانواده، یعنی بنای یک شورا، گفتیم که هر وقت اختلافی بین زن و شوهر هست خب هر کدام از دو طرفین شاکی هستند نمایندۀ خانوادگیشان را معرفی میکنند طرف هم نمایندۀ خانوادگیاش را معرفی میکند و بعد یک شخص ثالثی هم مال محل دادگاه تعیین میکند و کار را میسپارند دست او میگویند شما بروید این مطالب را حل کنید من یکی از پروژههایی که داشتم این بود حالا بعد توضیح بیشتری راجع به این برایتان میدهم. حالا بههرحال الان خاطرم نیست همۀ مراتب همۀ اصول ولیکن این دوازدهتا بود. بعد از اینکه اعلام کردیم رفتم بنده شخصاً همراه مدیرکل قضاییام که آنموقع آقای یگانه بود که بعداً رئیس دیوان کشور شد. یادم میآید عید آن سال رفتیم گچسر در هتل چند روز ماندیم و این اصول را پیاده کردیم یک طرحهایی به وجود آوردیم. بعد عرض کنم که این طرحها را هم چاپ کردیم و در معرض قضاوت همه قرار دادیم و بعد از آن هم یک کمیسیونهایی تعیین کردیم و هر کمیسیون را مأمور رسیدگی به این طرحها و حرفهایی که راجع به این طرحها میرسد کردیم. بنده فکر میکردم که این یک کاری هست که متد کاملاً مدرنی هست برای تنظیم قوانین رفتن توی اتاق نشستن و قانون تنظیم کردن که معنا ندارد. گفتیم اصول را از نظر فلسفی بیان کردیم هر کی هم هر نظری داشته عنوان کرده بعد طرحهایی هم بر مبنای این اصولی که فلسفهاش شناخته شده است تهیه شده این طرحها را هم همه رویش اظهارنظر میکنند بعد از اینکه اظهارنظر کردند آنوقت دیگر تکلیفش را معلوم میکنیم و میبریم به هیئت دولت وقتی رسمی شد، عرض کنم بعد از جنجالی که دیوان کشور کرد بنده فکر کردم بایستی دست به یک تبلیغات وسیع و دامنهداری بزنم برای این طرحها.
س- اختیارات شما نسبت به دیوان کشور چی بود؟ از نظر نقل و انتقالشان یا بنابراین وزیر دادگستری نمیتوانست؟
ج- هیچ، هیچی کاری، هیچ قضات نشسته را حالا بعد برایتان عرض میکنم. بنده دو سمینار بزرگ تشکیل دادم و در این دو سمینار از تمام ژوریستها دعوت کردم و خودم ساعتها نسبت به هر کدام از اینها با استدلال با تکیه به آمار حرف زدم صحبت کردم و بعد گفتم حالا هر چه میگویید شما این است حرفهای من این است مطالب من، خب همه تأیید میکردند و خب این قطعنامههایی که سمینارها صادر میکردند با حضور شخصیتها خیلی مؤثر بود خیلی مهم بود. مثلاً خاطرم هست یکی از سمینارها رئیسش دکتر شاهکار بود خدا رحمتش کند بیچاره فوت کرد چندی پیش. بعد فکر کردم این کافی نیست. آنوقت تلویزیون دولتی نداشتیم تلویزیون ملی بود من به اولیای تلویزیون ملی تلفن کردم که شما به من فرصت میدهید خیلی استقبال کردند گفتند ما خودمان میخواستیم بگوییم بنده هر شب میرفتم در تلویزیون و هر چند شبی راجع به یک طرح صحبت میکردم بحث میکردم اشخاص دیگری میآمدند و گزارش میخواستند ایراد میکردند جوابشان میدادم و به این ترتیب یک کامپاین خیلی منظم و منطقی بر علیه دیوان کشور انجام شد. این برای تبلیغات دیوان کشور نه برای… یادم میآید یکروزی رفتم شاه را ببینم آگاه بود از این چیزها و خب او هم لابد دستگاههایی داده بود اینها طرحها را مطالعه کرده بودند و نتیجه مثبت کار. میگفت آخر، پاش را زده، میگفت آخر تو چرا این طرح را دادی به دیوان کشور که رأی بدهند. خیلی از روی دلسوزی و یکهمچین… گفتم من به دیوان کشور این طرحها را ندادم این طرح را به اعضای دیوان کشور دادم آنها اینکار را کردند برداشتند نامه نوشتند و بههرحال اهمیت ندارد خب نوشته باشند نوشته باشند. گفت ندارد؟ گفتم نخیر چه اهمیت دارد. دیوان کشور اصلاً صلاحیت نداشته که نامۀ رسمی بنویسد هرکدامشان صلاحیت داشتند بگویند غلط است بد است آخر دیوان کشور که حق ندارد.
س- این دستگاه دیگری که میتوانستند مطالعه بکنند چنین طرحهایی را کجا بودند؟
ج- نمیدانم شاید توی ساواک، آخر ساواک دستگاههای اطلاعاتی دارد دیگر.
س- دستگاه مطالعاتی هم داشتند؟
ج- بله دستگاه مطالعاتی البته خب بود چیزها صالحی نیستند اما خوب هستند.
س- چون یک لایحه مثلاً دادگاهی را؟
ج- بله میدادند منتها آنجا یک آدمهایی نشسته بودند مطالعه میکردند.
س- دفتری داشتند دفتر مثلاً…؟
ج- بله اقتصادی قضایی بله همهچی داشتند. عرض کنم که تا خود…
س- اینها از دید امنیتی نگاه میکردند به…؟
ج- نه نه از دید علمی، از دید علمی.
س- پس یک دستگاه ستادی بود تقریباً واسه…؟
ج- بله، بله بنده یک وقت یک مقالهای نوشتم عرض کنم ساواک همهکار میخواست بکند حکومت هم میخواست ساواک بکند. البته بنده اهمیت نمیدادم بهش.
س- چه مقالهای بود این؟ مقالهای که…؟
ج- این چیزهای همین شبهای انقلاب من نوشتم همهچی ساواکی، نوشتم آقا شما به کار خودتان میخواستید بپردازید به کار اطلاعاتیتان نپرداختید نگفتید مملکت چه خبره ولیکن میخواستید توی دادگستری دخالت کنید توی وزارت کشور دخالت کنید توی هم توی دانشگاه در درس هم میخواستید دخالت کنید صحیح نبود. عرض کنم که خب این طرحها دیگر آماده شده بود معین و مشخص بود چاپ کردیم عرض کنم غیر از یکیاش را که بنده نگذاشتم منتشر بشود، آن مسئلۀ طرح عرض کنم که تغییرات در دیوان کشور بود چون دیوان کشور را میخواستم تغییر بدهم حالا بهتون هم عرض میکنم این طرح چی بود و خب به مناسبتی که نخواستم جنجال بشود در کار عرض کنم نمیخواستم عنوان بکنم. ولی خب با اشخاص مطلع نشسته بودیم صحبت کرده بودیم خیلی طرح خوبی هم بود. تا خود اعلیحضرت برای من پیغام داد گفت شما چرا طرحهایتان را نمیآورید دولت تصویب بشود خودش برای من پیغام داد. عرض کنم که…
س- پیغام چیجوری میآمد؟ یعنی پیغام…؟
ج- خود مرحوم علم گفت اعلیحضرت امروز گفتند که چرا طرحهایتان را نمیآورید. عرض کنم که حالا قبل از اینکه به عرضتان برسانم که چه طرحهایی را بردیم در هیئت دولت تصویب شد به تدریج چیز کردیم یک قصهای هم برایتان میگویم، یکروزی میرفتم شرفیاب بشوم توی کاخ سعدآباد حضور اعلیحضرت از پلهها که رفتم بالا سر پلهها نخستوزیر مرحوم علم را دیدم داشت برمیگشت و به من گفت فلانی خوب شد که دیدمت میخواستم الان تلفن بهت بکنم و الان حضور اعلیحضرت بودم اعلیحضرت خیلی از کارهای تو راضی هست خیلی اظهار خوشوقتی کرد و گفت که هرچی که هر کی به من گزارش میدهد میگویند خیلی خوب فلانی دارد کار میکند و صادقانه و صمیمانه به تمام کارهایش باپایه است. اما اعلیحضرت میل دارد که تو در انتخابات شرکت بکنی و بروی مجلس. من به اعلیحضرت عرض کردم نمیشود قربان انتخابات چند روز ده پانزده روز دیگر هست و فلانی باید یک ماه قبلش استعفا میکرد که بتواند در انتخابات شرکت بکند. تو مواظب باش…
س- این طبق یک قوانینی بود که یک ماه قبل باید…؟
ج- نه راجع به یک مطلب دیگری بود که تطبیق به وضع من نمیکرد ولی مرحوم علم همینجور کونفی زیونی داشت گفته بود و بههرحال دلش نمیخواست که من از کابینهاش بروم. گفتم نخیر بنده علاقه دارم به کارهایم، یک کاری شروع کردم در دادگستری حالا زحمت کشیدم به یک جایی حالا دارم مشکلات را پشت سرم گذاشتم حالا از این به بعد دارم سوار بر کارم، کار دارم میکنم میخواهم برای دادگستری مفید باشم گفت نخیر دیگر این حرفها را نزن اگر شاه بگوید که نمیتوانی بگویی میخواهم دادگستری بمانم. من هم قانع شدم. من نمیروم. من رفتم حضور اعلیحضرت شرفیاب بشوم شاه چیزی به من نگفت اصلاً چیزی به من نگفت و ما هم به کار خودمان ادامه دادیم. بله حالا بنده توانستم تنقیح کنم از نظر دستگاه تهیهکنندۀ لوایح قانونی تمام لوایحی که داشتم آماده کردم، آماده کردم و حتی چاپ کردم و توضیح هم دادم که این لوایح به زودی به هیئت دولت داده میشود. شاید به هیئت دولت هم فرستادم منتها طرحش منتظر بودم که خود دولت فرصت بدهد و اجازه بدهد. تا اینکه خود اعلیحضرت پیغام داده بودند که شروع کنید چندتا از این لوایح را تصویب بکنید و به معرض اجرا بگذارید. حالا قبل از اینکه راجع به لوایحی که تصویب شد و به معرض اجرا گذاشته شد صحبت بکنم یادم آمد یک مطلب خیلی مهمی، عرض میشود که بنده در همان اوایلی که تصدی کردم دادگستری را رئیس کارگزینی که خودم منصوب کرده بودم و سابقاً هم در آمریکا درس خوانده بود زبان میدانست آن آقای قطب بود که بعداً هم مدیرکل قضایی وزارت دادگستری شد خب این واسطه من بود میرفت و میآمد چون بیش از همهکس محرم بود به من گفت که وابستۀ نظامی آمریکا تلفن کرده میخواهد شما را ببیند، بنده از وزارتخارجه مشورت کردم گفتند نه خب میتوانند بیایند شما را ببینند اشکالی ندارد. گفتم بگویید بیاید آمد. کاش اسمش یادم بیاید اسمش را نمیدانم مرد بسیار چون مرد خوبی بود. به من گفت که آقا ما گرفتاری داریم گرفتاریمان این است که این افسرانمان یا بههرحال کسانی که وابستۀ هیئت مستشاری نظامی هستند اینها سوار اتومبیل میشوند بعضی اوقات تصادف میکنند بعد میآورندشان در دادگستری معطلشان میکنند حبسشان میکنند ماهها طول میکشد تا تکلیف اینها معلوم بشود من آمدم به شما مرتجع بشوم یک ترتیبی بدهید که ما این گرفتاری را نداشته باشیم ما گرفتاریمان کم بشود. خیلی خالصانه و خیلی با کمال اخلاص این حرف را زد، من بهش گفتم که آقا شما چرا از راننده استفاده نمیکنید؟ خب به این اعضای هیئت مستشاری بگویید (؟؟؟) سوار اتومبیل نشوند ما اینجا همهمان راننده داریم خب وقتی که با راننده آمد و شد بکنند تصادفی هم اگر بشود خب راننده است و بعد اولاً راننده چون مهارت بیشتر دارد زبان میداند محلی هست کمتر تصادف میکند بهعلاوه خب راننده حالا اگر گرفتاری هم برایش پیدا بشود مثل یک افسری که وظایف خاصی دارد نیست ما او را هم ما باید ترتیبش را بدهیم که تسریع بشود در کارش ولی خب این خصوصیاتی که در کادر هیئت مستشاران نظامی هست دیگر برای یک راننده نیست مثل همۀ ایرانیها، گفت که چشم ما این را رعایت میکنیم ولی معذالک بعضیها هستند که قبول نمیکنند رانندگی اشخاص دیگر را و خودشان میخواهند سوار اتومبیل باشند اینها باز تصادف پیدا میکنند و گرفتاری هست تعویقشان و… خاتمه دادن به پروندهشان گفتم چشم این هم یک مطلب هست. شما میدانید در اینگونه مطالب ضایعات خیلی مهم است مخصوصاً غالباً یک اشخاصی که تصادف میکنند مورد تصادف قرار میگیرند اینها آدمهای فقیری هستند ممکن است یک ضایعات بدنی داشته باشند ضایعات مالی داشته باشند نقص عضو پیدا بکنند خب شما که مملکت خوشبختانه مستغنی هستید پولدار هستید شما ملتزم بشوید که در اینگونه موارد ضایعات مالی و بدنی را در حدی که با پول میشود جبران کرد جبران کنید فوراً اگر اینکار را بکنید و محقق باشد که از نظر مالی گرفتاری وجود ندارد من دستور میدهم که پرونده شما را خیلی زود تمام بکنند لااقل دیگر توقیف بازداشت و اینها نباشد تا محاکمه. قبول کرد گفتم خب هر وقت هم که پیش آمدی میشود این آقای قطب هست.
س- آقای قطب؟
ج- قطب بود بله. گفتم به ایشان تلفن کنید و ایشان هم عین دستور من را به دادستان ابلاغ میکنند دادستان هم وقتی احساس کرد که ضایعات جبران شده هست دیگر مسئلۀ توقیف و عرض کنم که معطل کردن در کار نخواهد بود. دیگر تسریع میشود در کارتان.
س- چون صحبت از آمار شد دفعۀ پیش آیا صحبتی نکرد که مثلاً سالی چند دفعه همچین اتفاقی میافتد آیا؟
ج- خیلی کم بود زیاد هم نبود. خیلی خوشوقت شد یک چند ماهی عرض کنم که وضع بر همین صورت میگذشت قطب به من گفت مراجعات هم زیاد نبود دو سه مرتبه بیشتر مراجعه نبود آن هم ضایعاتی وجود نداشت کسی مثلاً پایش زخم شده بود فرستادنش بیمارستان پول بهش دادند حل شد رفت. یک روزی عرض کنم که دکتر خوشبین به من گفت اعلیحضرت دستور دادند که شما ببینید که تیمسار حجازی مثل اینکه از طرف سفارت آمریکا بهش مراجعه شده یک کاری دارند و مربوط به همین سربازان آمریکایی که شما رسیدگی کنید.
س- تیمسار حجازی رئیس ستاد بود آنوقت؟
ج- رئیس ستاد بود بله. گفتم که بسیار خوب بعداً هم به دفترم دستور دادم کیها هستند گفتند سفارت آمریکا هست عرض کنم که و وزارتخارجه و ستاد ارتش ما هستند. بنده آمدم به دفترم دستور دادم گفتم برای اینها وقت تعیین کنید بهشون اطلاع بدهید بگویید بیایند. در روزی که قرار بود عرض میشود که آقای راک ول…
س- راک ول؟
ج- وزیرمختار سفارت آمریکا همان آقایی که وابستۀ نظامی بود شاید یک نفر دیگر هم از سفارت آمریکا و یک ایرانی که در سفارت آمریکا کار میکرد او هم بودش. عرض میشود که از وزارتخارجه هم یک نفر بود شاید از ستاد هم کسی بود. آقای راک ول با فارسی البته چون فارسیاش هم خوب بود میدانید که هستش حالا؟
س- نمیدانم آخرین باری که شنیدم سفیر بود در مراکش چند سال پیش.
ج- بله عرض کنم که به بنده گفت که مطلب این است که ما در کادر قراردادی که داریم چند ماه دیگر یک مانوری بایستی در خلیج فارس مانور مشترکی بین ایران و آمریکا برگذار بشود.
Leave A Comment