روایتکننده: آقای دکتر محمد باهری
تاریخ مصاحبه: 14 آگوست 1982
محلمصاحبه: شهر کان ـ فرانسه
مصاحبهکننده: حبیب لاجوردی
نوار شماره: 29
س- بله مصاحبه ساعت دو فرمودید.
ج- ساعت دو از رادیو تهران منتشر شد و خب مطالبی که بنده گفته بودم عیناً رادیو منتشر کرد. نزدیک ساعت 3 بعد از ظهر بود تصادفاً آن روز بنده خانه بودم ساعت 3 بعدازظهر و زنگ تلفن صدا کرد و تلفنچی گفت اعلیحضرت میخواهند صحبت کنند. اعلیحضرت گفت که مصاحبهتان را شما چک کرده بودید؟» گفتم با کی چک کنم؟ گفت آخه مطالب درست… گفتم من صبح، ظهر، شب با عدلیه آبادان اطلاع دارم آنچه که گفتم واقعیات است، با کی دیگر چک کنم؟ نمیدانم واقعاً نظرش این بود که درست است آنچیزهایی که گفتم درست است یا با دستگاه دیگر باید چک میکردم. نمیدانم دقیقاً منظورش چی بود. بههرحال خاتمه پیدا کرد و…
س- آقای شریفامامی میدانست شما میخواهید این مصاحبه را بکنید؟
ج- نه، نه، حالا برای خاطر اینکه دنبالۀ اینکار مربوط است به اواخر دورۀ وزارت من در دادگستری این است که اجازه بدهید برگردیم به قبل از برنامه. برنامۀ دولت بههرحال تهیه شد و بعد از اینکه احساس کردیم مردم یعنی دستهجات مخالف مانع میخواهند بشوند از اینکه دولت خودش را به مجلس معرفی کند این است که تاریخ معرفی را عقب انداختند. روز پنجشنبه بود یا شاید روزها، بله روز پنجشنبه بود، روز پنجشنبه عصری به ما خبر دادند گفتند کمیسیون امنیت تشکیل بشود. کمیسیون امنیت معمولاً رئیس ستاد است، رئیس ساواک است، رئیس شهربانی است و چند نفر از وزرا و رئیس دولت.
س- کیها بودند در آن زمان رئیس ستاد، رئیس شهربانی…؟
ج- رئیس ستاد ازهاری بود، رئیس شهربانی صمدیانپور بود، رئیس ساواک مقدم بود، وزیرکشور هم بود، بنده هم به نام وزیردادگستری. قرهباغی بود بنده فراموش کردم که کابینه شریفامامی را به شما اشخاصش را بگویم.
س- هست.
ج- دارید شما؟ بههرصورت آقای مقدم گزارش داد و گفت که «ما موفق نشدیم در تظاهرات به مردم یک نظمی را تحمیل بکنیم. و با وجودی که اعلام کردیم گفتیم که هر کسی میخواهد تظاهرات بکند، هر دستهای میخواهد تظاهرات بکند قبلاً اجازه بگیرد دیروز تظاهراتی شد و اجازه هم نگرفتند.» این را هم ضمناً بهتان بگویم از زمان آموزگار وقتی که تظاهرات شروع شد صحبت از این بود که اجتماعات و تظاهرات رگلهمانته بشود یعنی قانون مربوط به تظاهرات و اجتماعات که تا آنموقع تدوین نشده بود تدوین بشود. ولی آموزگار هیچقت اینکار را نکرد. حالا مجال نکرد توجه نکرد. بههرحال اینکار را نکرد. ولی در کابینۀ شریفامامی ما توجه به این مطلب داشتیم و یک برخورد شدیدی هم که بنده با مجلس داشتم با همین آقای پزشکپور شما همین راجع به همین طرح قانونی بود که مربوط به اجتماعات بود که به مجلس دادم. بله در کمیسیون امنیتی که روز پنجشنبه تشکیل شد طرف عصر، رئیس سازمان امنیت رسماً پیشنهاد کرد گفت که باید برای ایجاد نظم در مملکت حکومت نظامی تشکیل بشود.
س- یعنی آن پنجشنبهای است که یک تظاهرات عظیمی در تهران شده بود.
ج- حالا یادم نیست آن روز پنجشنبه…
س- آن جمعه سیاه روز بعدش بود؟ بله روز بعدش بود.
س- چه ساعتی بود این جلسات؟
ج- ساعت پنج شش بعدازظهر بود. شاید قبلاً این مطلب را هم با اعلیحضرت حل کرده بودند. مثل اینکه اعلیحضرت تسلیم حکومت نظامی نمیشد ـ مثل اینکه قبلاً حل کرده بودند.
س- حل کرده بودند.
ج- یعنی ایشان را متقاعد کرده بودند که باید حکومت نظامی تشکیل بشود.
س- یعنی تیمسار مقدم متقاعد کرده بود؟
ج- بله حالا تیمسار مقدم متقاعد کرده بود یا نمیدانم بههرحال متقاعد شده بود.
س- نخستوزیر هم در این جلسه بود؟
ج- بله ـ بله. در جلسۀ شورای امنیت نخستوزیر مجبور است باشد. نخستوزیر است و آنطور که عرض کردم رئیس ساواک، رئیس شهربانی، رئیس ستاد، وزیرکشور، وزیر اطلاعات، وزیر دادگستری.
س- یعنی احساس کردید که جلسۀ نسبتاً اجرایی است یا جلسۀ تصمیمگیری است؟
ج- نه ـ واقعاً اگر آنجا صحبت مخالفت میشد من فکر میکنم که مخالفت توأم با یک استدلال شاید مسئلۀ حکومتنظامی نمیشد ـ یعنی شاید سر نمیگرفت. ولی البته ممکن بود ـ برای کسی که مخالفت میکرد یک عواقب بدی داشته باشد. برای خاطر اینکه برای یک کسی اینطور مخالفتها عواقب بدی داشت بعد بهتان عرض میکنم. آنجا صحبت شد و در گزارشی که مقدم داد گفت که پول و ایادی خارجی در این تظاهرات دخالت دارد. من اینجا بهش گفتم تیمسار این حرف را با مدرک میگویی یا حرفهای تبلیغاتی است؟ گفت نه مدرک داریم. گفت ما مدرک داریم که ـ و همانجا بود که تیمسار مقدم گفت که از چندی به اینطرف با تاریخ گفت که کمونیسم بینالملل متوجه شده که باید از طریق مذهب فعالیت خودش را در کشورهایی که به مبانی مذهبی معتقدند توسعه بدهد و گفت پشت این اِلمانهای مذهبی و پشت این تظاهرات مذهبی کمونیسم بینالملل است و صریحاً گفت پول خارجی و عوامل خارجی است با وجودی که بنده تصریحی خواستم ازش. گفتم با وجودی که بنده تصریحی خواستم ازش. گفتم صریحاً این مطلب را تصریح کنید. گفت بله خارجیها هستند و پول خارجی ـ اِلمانهای خارجی هستند. اینجا در واقع نهاوندی هم بودش ـ یا اینکه آنجا حالا خاطرم نیست نهاوندی شاید در جلسه نبود، بههرحال پرنسیپ برقراری حکومت نظامی در شورای امنیت پذیرفته شد ولی خب باید هیئت دولت تصمیم بگیرد. هیئت دولت باید تصمیم بگیرد بعد ببرد مجلس حالا دولتی که هنوز رأی اعتماد نگرفته است ولی مواجه با این بود.
س- این جلسه تقریباً کی تمام شد؟
ج- جلسۀ شورای امنیت؟ شاید خیلی طول نکشید ـ شش، شش و نیم، هفت.
س- کجا بودش؟
ج- در خود محل هیئت دولت بود. و اینها همه ضبط میشد. دستگاه آنریسور داشتند و همۀ اینها ضبط میشد. بله ـ جلسۀ هیئت دولت تشکیل شد و شاید دیگر مقدم نمیدانم حضور داشت ـ گرچه مقدم میتوانست حضور داشته باشد برای اینکه معاون نخستوزیر بود میتوانست حضور داشته باشد اما رئیس شهربانی نبود. دیگر ولی مقدم بود. آنجا صحبت شد که نخستوزیر اعلام کرد که در شورای امنیت مصلحت دانسته شده برای حفظ امنیت مملکت حکومت نظامی اعلام بشود. آنجا صحبت شد که کجاها و به چه شکلی و به چه صورت اول در شکل محدود منظورنظر بود ولی بعد گفتند که حالا که دولت میخواهد تصمیم بگیرد برای حکومت نظامی اختیاراتش اختیارات وسیعتری باشد منتهی هروقت موجباتش را دید از بین رفته خب حکومت نظامی را منحل میکنند اصلاً اصلی که شش ماه باشد به همین جهت پذیرفته شد حکومت شش ماهه. خب دیگر تصویب شد برقراری حکومت نظامی.
س- بحثی هم شد؟ کسی هم مخالف بود؟
ج- نخیر هیچکس مخالف نبود. هیچکس مخالف نبود و حکومت نظامی اصولاً قبول شد و پذیرفته شد، فقط اینجا بنده گفتم که بایستی بیستوچهار ساعت قبل اعلام کنید. گفتند امشب باید رادیو بگوید یا اعلامیه دولت بدهد و از فردا شب حکومت نظامی برقرار باشد. آنجا صحبت کردند و گفتند که از فردا ظهر. من گفتم بههرحال بایستی مردم مطلع باشند از حکومت نظامی. اگر مردم از حکومت نظامی مطلع نباشند نمیشود این صحیح نیست. جلسه دیگر تمام شد به این صورت. فردا صبح جمعه بود من خاطرم میآید که ساعت هفت و هشت من از دفتری که توی خانه داشتم آمدم بیرون به من خبر دادند و گفتند که برخورد شدید بوده و کشته زیاد داده که من خیلی ناراحت شدم
س- آنوقت حکومت نظامی فرمودید چهجوری اعلام شد؟
ج- بنده هیچ نفهمیدم. دیگر گفتند دیگر حکومت نظامی اعلام شده. حالا اویسی به من میگوید اساساً به من صبح آن روز خبر دادند من هنوز ستادم را تهیه نکرده بودم، من هنوز موجبات کارم را فراهم نکرده بودم. میگفت که اینها همۀ این کارها را همان مجاهدین و دارودستۀ فلسطینیها کردند اینکار را. اصلاً تمام آن کشتاری که در جلوی خیابان ژاله شد اویسی مدعی بود میگفت اصلاً بههیچوجه سربازان نکردند، این کاری است که به نام سربازها انجام دادند. برای اینکه من هنوز آماده نبودم برای برقراری حکومتنظامی، هنوز اساساً استافم را انتخاب نکرده بودم.
س- هیئت دولت در تصمیمی که گرفت ساعتی هم در خود متن تصویبنامه…
ج- گفتند از فردا ظهر.
س- نوشته شده بود.
ج- بله ـ من اصرار کردم گفتم ـ ضبط شده من نوشته شدنش را نمیدانم
س- یعنی چیز نبود که بعداً هم امضا بشود و…
ج- نخیر ـ ضبط شده ـ حتماً اگر کاستها را از بین نبردهاند حرف من هست آنجا که من گفتم از فردا شب بگذارید.
س- و قبول شد یا اینکه؟
ج- گفتند بگذارید از فردا ظهر. من دیگر صحبتی نکردم وقتی گفتند از فردا ظهر. بله فردا صبح بنده شنیدم که…
س- آنوقت قرار شد از کی اعلام بشود؟ قراری گذاشته شد که کی اعلام بشود؟
ج- نه دیگر ـ بلافاصله قرار شد اعلام بشود ـ همانوقت بله قرار شد اعلام بشود.
س- چه ساعتی بود این جلسه تمام شد؟
ج- ساعت.. حالا خیلی دقیق ـ هفت و نیم هشت بود دیگر ـ هفت و نیم هشت شب بود.
س- بههرحال نصف شب و بعد از نیمهشب نبود اتمام این جلسه.
ج- نخیر ـ نخیر ساعت هفت و هشت و نه بود.
س- چون در اخبار دوازده شب نبوده تا آنجایی که…
ج- نمیدانم گفتند ساعت شش مثل اینکه گفتند. بههرصورت ـ خب آخه باید ببرند حضور اعلیحضرت و اعلیحضرت هم توشیح بکند یا اجازه بدهد، فرماندار نظامی تعیین بشود اینها همه. من دیگر وارد این جریانش نبودم.
س- و قبلاً فرمودید مثل اینکه مجلس باید تعیین میکرد.
ج- آهان این تصمیمی است دولت میگیرد ولی بعد بایستی طبق یک لایحۀ قانونی ببرند و مجلس تصویب کند ولی دولت میتوانست حکومت نظامی اعلام کند. سابقاً دولت حکومت نظامی اعلام میکرد. دیگر احتیاج نداشت به مجلس مراجعه کند. اما بعدها قرار شد که دولت میتواند اعلام بکند اما بعداً باید ببرد مجلس و بعد مجلس تصمیم را بگیرد. این بود که ما بایستی میبردیم، بردیم هم مجلس که مطرح کنیم. بردیم مجلس و خاطرم هست که من دفاع کردم ازش بله بههرصورت من خیلی ناراحت شدم و هیچ خاطرم نمیرود که آمدم بچههایم دیدم ـ خوابیدهاند روی تختشان، وقتی اینها را دیدم گریهام گرفت. گفتم حالا خیلی بچههای دیگر هم هستند که بابایشان را از دست دادهاند. خیلی واقعاً خیلی ناراحت شدم. خیلی ناراحت شدم.
س- خبر رسید که مردم آمدهاند و تیراندازی شده.
ج- گفتند تیراندازی شده یک عدهای کشته شدهاند. دیگر این تفصیلش را نمیدانم. بههرصورت فردا بود مثل اینکه یا پسفردا بود رفتیم مجلس.
س- جلسۀ دیگری نبود بین…
ج- نخیر ـ نخیر.
س- تماس هم شما با نخستوزیر نگرفتید؟
ج- نخیر ـ من کار خودم را توی دادگستری میکردم حالا بهتان عرض میکنم. نمیدانم در این مواقع این مطلب ضروری است بهتان عرض بکنم. هنوز قطبی و جعفریان در رادیو تلویزیون بودند. قطبی یکی دو مرتبه آمد توی این جلسات شرکت کرد.
س- جلسات هیئت دولت؟
ج- بله ـ یک دولتی کمیسیون امنیت است، بههرحال یک جلسۀ محدودی بوده. قطبی تمام متکی بود میگفت که این تظاهرات، تظاهرات سالمی است و جلویش را ول کنید تمام را عفو کنید و خاطرم هست که ازهاری مخالف بود و من این وسط مشروط میکردم میگفتم اگر بدانید اینها آزاری نمیرسانند، اینها خرابکاری نمیکنند. میگفت نه آقا همه گل پرتاب کردند به طرف افسرها و به طرف سربازها و اصلاً به سربازها و افسرها کاری ندارند. و خاطرم هست آنموقع بین ازهاری و قطبی اختلافنظر بود. ازهاری میگفت جلو بایستی این حرکاتها را بگیریم اینها توهین میکنند به سربازها. او میگفت نه توهین به سربازها نمیکنند و خیلی با آرامش میآیند. ولی بعد خب البته قطبی از رادیو و تلویزیون رفت کنار. علت برکناریش هم این بود که یک مقداری میگفتند مردم از رادیو و تلویزیون ناراضی هستند. من راجع به این قضاوت که مردم از رادیو و تلویزیون ناراضی بودند صحبت زیادی نمیتوانم بکنم برای اینکه واقعاً هیچ سونتاژ نکردم اما باید بهتان بگویم درعینحالی که با روش قطبی و نقشی که بههرحال داشت که موجب آمدن بختیار و بر باد رفتن مملکت بود ولی باید بهتان بگویم قطبی یکی از آدمهایی بود که بههرصورت البته متکی بود به قدرت خانوادگیاش که در دستگاه سلطنت مؤثر بود اما در یک مدت خیلی کوتاهی توانست دستگاه رادیو و تلویزیون ایران را به آن صورت منظم راه بیندازد و توسعه بدهد. این را نبایستی از نظر دور داشت. شاید کس دیگری در حد لیاقت قطبی نبود با تمام امکاناتی که قطبی داشت که بتواند رادیو و تلویزیون ایران را به آن صورت خلاصه درست کند و توسعه بدهد. حالا البته مفهوم و محتوای پراگرامها قابل انتقاد بود از بعضی نقطهنظرها ـ بعضیها هم طرفدارش بودند ولی بههرحال آن دیگر مربوط به سطح کولتور عمومی بود. مربوط بود به توانایی کولتور اشخاصی که میآمدند همکاری میکردند ولی بههرحال این دستگاه را به صورت منظم و مرتب در تمام مملکت یک شبکۀ رادیو و تلویزیون ـ این قطبی بود ـ این حقش را باید گفت. در این جریان من باهاش هیچ موافق نیستم حالا بعد هم خواهم گفت ایراداتم را.
س- شما فرمودید این تیمسار اویسی گفته بود که ما اصلاً آماده نبودیم و…
ج- اصلاً اویسی را بنده اینجا دیدمش، در پاریس که دیدمش راجع به آن جریان آن شب صحبت کرد گفت اصلاً من اطلاع نداشتم ـ من وارد نبودم. میخواست بگوید که اصلاً آن جریان آن روز صبح را همین مجاهدین و فلسطینیها کردند ـ این غوغا را او معتقد بود. بنده اینجا…
س- قوایی غیر از قوای دولتی ـ غیر از قوای آقای تیمسار اویسی که نمیتوانسته باشد.
ج- نخیر ـ نخیر ـ برای خاطر اینکه فرماندار نظامی در اختیار اویسی بود و قوای دولتی البته میدانید یک مثل اینکه یک علامتهایی است در یک مواقع خطر، حتی بدون اعلام حکومت نظامی مثل اینکه وزارت کشور میتواند از ارتش کمک بگیرد و ارتشیها وارد شهر بشوند اما حق تیراندازی نداشتند، تیراندازی نمیتوانستند بکنند بایستی یک مقامی بهشان بههرحال دستور تیراندازی بدهد و به همین جهت تا آن روز کسی تیراندازی نکرده بود. تا روز چهارشنبه روز پیشش هم تیراندازی نکرده بودند. اویسی میگفت آن روز صبح من اصلاً هنوز متصدی این کار نبودم، هنوز اصلاً معاون نداشتم، هنوز دفتر نداشتم، هیچی نداشتم که…
س- این بههرحال فرماندۀ نیروی زمین که بودند؟
ج- بله فرماندۀ نیروی زمینی غیر از فرماندار نظامی است. فرماندار نظامی یک دیسپوزیتیتو جدیدی، یک تشکیلات جدیدی، نمیتوانست که به دستگاه… فرماندار نیروی زمینی هم مثل اینکه نبود، فرماندۀ نیروی زمینی بدرهای بود مثل اینکه، یا بدرهای بعد شد، بدرهای بود مثل اینکه بنابراین…
س- تعداد کشتهشدگان کی معلوم شد؟
ج- حالا بهتان عرض میکنم. خب راجع به کشتهشدگان خیلی صحبت میکنند، تعداد کشتهشدگان خیلی صحبت میکنند اما متأسفانه در این جمعۀ سیاه هم مثل همان 15 خرداد تنها آدم صلاحیتداری که راجع به بیان تعداد کشتهشدگان میتواند حرف بزند من هستم برای اینکه آنموقع وزیر دادگستری بودم این موقع هم وزیر دادگستری بودم و بههرحال پزشک قانونی تحتنظر من بود و گفتم همان روز پزشک قانونی در بهشتزهرا هم یک شعبهای یک دستگاهی درست بکند. بهتان هم عرض بکنم ضمناً بهشتزهرا هم مدیریتش مثل اینکه تحتتأثیر جبهه ملی بود، آنها کوشش داشتند یک مقداری مطلب را لفت بدهند، مطلب را بزرگتر از آن اندازهای که هست جلوه بدند. اما بههرصورت از روی…
س- مهندس توسلی بود آنجا دیگر؟
ج- بله دفتر ثبت و، چه ثبتی که در بهشتزهرا بود، چه ثبتی که در بهشت قانونی بود تعداد تلفات به مناسبت آن جمعه سیاه، هفدهم شهریور، تا روز بیستوششم برای اینکه یک عده مجروح شدند. یک عدهای مجروح شدند و منتقل شدند به بیمارستانها بعد در بیمارستانها فوت کردند. با در نظر گرفتن تعداد متوفیات در نتیجۀ زخمیشدن توی بیمارستانها تا روز بیستوششم تعداد تلفات به صدوبیستودو نفر یا صدوبیستوشش نفر بود ـ این واقعیت است ـ هرکه هر چی میگوید دیگر مهمل میگوید تعداد تلفات روز جمعۀ سیاه یا 122 یا 126 بود ـ آن هم تا روز بیست و ششم شهریور.
س- این امکان دارد که تعداد خیلی بیش از این باشد و شما مطلع نباشید؟
ج- نخیر ـ نمیشد. ممکن نبود. اولاً بهتان بگویم چطور شده که صدوبیستتایش را من اطلاع داشته باشم و بقیهاش را اطلاع نداشته باشم ـ آخر چطور میشود همچنین چیزی و چرا؟ بهاضافه همه را آوردند توی غسالخانه، چون گورستان دیگر نداشتیم، همه را آوردهاند توی غسالخانه و همه را اول میبردند پزشک قانونی بعد میگفتند پزشک قانونی جا ندارد و نمیتواند، بنده بلافاصله دستور دادم پزشک قانونی دستگاه عکاسی و همهچیز را بردارد ببرد توی بهشتزهرا که آنهایی را که نمیآورند توی پزشک قانونی توی بهشتزهرا آنجا ازشان عکس بگیرند.
س- عکسهایی انداخته بودند که شماره مثلاً شمارۀ 2000 هم نوشته بودند، این به خاطر اینکه این شمارۀ مسلسل آن روز شاید بوده؟ نبوده؟ و روی آن اصل میگفتند هزاران نفر مردند.
ج- نمیدانم ـ بنده نشنیدم ولی همچین چیزی نیست. تعداد کشتهشدگان حالا چون شما صد گفتید یا 120 است یا 126 بود.
س- حالا این رقم مورد اختلاف صحبت از دهتا دوازدهتا نیست.
ج- و بعدها به بنده اطلاع دادند یعنی آزمون گفت که شخصی را به نام علامه نوری در خیابان ژاله گرفتهاند و مبالغی پول هم توی خانهاش کشف شده ـ یکی دو سه میلیون پول در خانهاش کشف شده و معلوم شده این از اشخاصی بوده که تحریک میکرده در میدان ژاله و مردم را برمیانگیخته ـ که گرفتندش هم ـ بعداً آنجا جزو سران انقلاب هم بود اسمش را هم لابد شنیدهاید.
س- بله
ج- بههرصورت جریان…
س- یعنی یک تئوری هم میخواهم اینجا اقلا برای آینده بگویم که این سؤال اقلاً شده این است که امکان این نبود که فرماندار نظامی ترتیب دفن دستهجمعی کشتهشدگان را در یک بیابانی بدهد مثلاً بدون اینکه شما متوجه بشوید؟
ج- نخیر ـ خب اگر این بود میگفتند. نخیر اصلاً فرماندار نظامی نمیتوانست اینکار را بکند اصلاً آمادگی برای اینکار نداشت. اگر فرماندار نظامی آمادگی برای چنین کاری داشت اصلاً چنین اتفاقی نمیافتاد. نخیر مسلماً تعداد کشتهشدگان آن روز از این حد ـ یعنی آن روز تا روز بیستوششم از بابت مجروحینی که… بههرحال رفتیم مجلس و بنده بعد از این…
س- ببخشید ـ بعد از این اتفاق در هیئت دولت بحث نشد که چهجور شد این موضوع اعلامی که قرار بود که از ظهر بعد بشود چرا شش صبح اعلام شد، مؤاخذهای، سؤالی، چیزی…
ج- نخیر ـ آخه روشن نبود. اصلاً این مطلب گزارشی نیامد. وزیر کشور باید میآمد گزارش میداد، گزارش نیامد. اما مطلب مهم این است که بعد از این جریان همانطوریکه بهتان عرض کردم آزمون گفت که شخصی را به نام علامه نوری ما دستگیر کردیم که چندین میلیون پول هم توی خانهاش بود توی خیابان ژاله و این اشخاص را تحریک میکرده و پول هم بهشان می داده و برمیانگیختهشان. بههرحال هفدهم شهریور گذشت هنوز ما به مجلس نیامدیم. مثل اینکه همان روز بعدش یا یکی دو روز بعدش از طرف تلویزیون ایران آمدند با من یک مصاحبهای کردند. مصاحبهای که آنجا با من کردند سؤالشان این بود که آیا بهار آزادی تمام شد؟ آخه میدانید توی مسئلۀ فضای باز سیاسی بود و اینها این اصطلاح بهار آزادی از حوادث چکسلواکی گرفته بودند. بنده آنجا صحبت کردم و همکاری جبهه ملی و همکاری مذهبیون با همکاری کمونیستها اصلاً آنجا مورد تخطئه قرار دادم. گفتم یعنی خطابم به جبهه ملی بود ـ گفتم شما میروید با یک دستهای همکاری میکنید که در کنارشان و پشتیبانشان یک دستهای کاملاً ضد آنها هستند. آخه چطور با همین کلمه ـ گفتم چطور ممکن است کسانی که معتقد به توحید هستند با کسانی همکاری بکنند که بنای ایدئولوژیکشان و بیان فکریشان ضدیت با خدا، شرک با خدا، انکار با خدا است. البته این مصاحبه خیلی جالب بود و پشت سرش خیلیها به من تلفن کردند. از جمله اشخاصی که به من تلفن کرد و به بنده دعا کرد امامجمعۀ تهران بود. گفت مصاحبۀ شما را شنیدم و خیلی خیلی خوب بود و خیلی شما وضعیت را مشخص کردید که اینها همکاریشان همکاری خرابکارانهای است. همکاری برای سازندگی نیست. و عجیب است مقارن همین اوقات پروفسور عدل من را دید. پروفسور عدل من را دید و گفت که داشتم با شاه صحبت میکردم ـ سر شام بودیم با همدیگر ـ و مصاحبۀ شما را رادیو پخش میکرد و شاه گوش میکرد و شاه هم خیلی خرسند شد و خیلی خوشوقت شد از بیان شما، خواستم به شما بگویم که خیلی شاه به چیز شما اعتقاد دارد و علاقه دارد. عرض کنم که وقتی توی مجلس آمدیم صحبت کردیم ـ یعنی دولت را شریفامامی معرفی کرد ـ البته وقتی دولت آمد اقلیت بلند شد رفت از مجلس بیرون.
س- یک اقلیتی به وجود آمده بود دیگر؟
ج- بله ـ بله، یک اقلیتی بود، یک اقلیت واقعاً اصیلی نبود. حالا چه اقلیتی؟ همانهایی که با همین حزب رستاخیز انتخاب شدند آخه چه اقلیتی. بله بههرحال اینها را اسمش گذاشتند اقلیت. اینها بلند شدند از مجلس رفتند بیرون بهعنوان اعتراض بر دولت شریفامامی ولی بعد آمدند.
س- آن نطق آقای اخباری کی بود و جریانش چه بود؟
ج- این آخر است بنده نبودم در کابینه دیگر نبودم در موقعی که اخباری صحبت میکرد بنده نبودم. بههرصورت آنجا آقای پزشکپور بلند شد و اعتراض به من کرد که چرا من تظاهرات مردم را یک فراکسیونش را گفتم تودهایها و کمونیستها هستند. گفت ملت ایران است و شما چرا گفتید؟ خیلی اعتراض شدید هم به ما کرد. بنده بلند شدم گفتم خدا کند انشاءالله بنده دلم میخواهد حرکت، حرکت ملی باشد و عناصر دیگری وجود نداشته باشند. برای اینکه حرکت ملی بههرصورت تمدن ایران را تقویت میکند و شاهنشاهی ایران را حفظ میکند. اما حرکتهایی که ملی نباشد، حرکتهایی که از دستههای مشرک و غیرموحد باشد اینها مخالف اساس مملکت هستند. حالا انشاءالله همانطوریکه شما میگویید من تشخیصم غلط است و اینها غیرتودهای بودند. خیلی البته ملایمت کردم. بههرصورت در این جلسه یعنی چندین جلسۀ دولت بعد از اینکه برنامهاش را اعلام کرد مخالف و موافق شروع کردند به صحبت کردن.
س- همهاش هم پخش میشد؟
ج- همه هم پخش میشد و عجیب است این تفریحی شده بود برای مردم. شاید تلویزیون تا یک دو سه بعد از نیمه شب و تمام جلسۀ روز را که طول میکشید مدتها، گاهی عصر هم طول میکشید تمامش را ارائه میدادند که مردم بشنوند. خب مخالفین هم گاهی اوقات در ضمن اینکه حمله میکردند البته یک تعارفاتی هم به بعضی از وزرا میکردند. از جمله بنده مثلاً خیلی مورد تعارفشان قرار میگرفتم ـ غیر از همان چیزی که آقای پزشکپور خارج از چیز برنامه به مناسبت مصاحبه گفت ولی غالب از مخالفینی که میآمدند اعتراضی هم میکردند. از جمله یادم میآید یکی از نمایندگان قاضی بود اسمش مال گرگان بود و به مزیّن پریده بود. مزیّن میدانید نمایندۀ اعلیحضرت بود در گرگان. قاضی خیلی شدیداً ـ بعد مزین آمده بود به من میگفت که آقا حالا این قاضی باید تعقیب کنید گفتم خدا پدرت را بیامرزد ـ نمایندۀ مجلس است آزاد است هر چی حرف میخواهد بزند. گفت به من توهین کرده. گفتم بههرحال وزیر عدلیه کاری نمیتواند بکند شما اگر فکر میکنید قاضی قابل تعقیب است خب بروید به دادگاه، و دادگاهها تصمیم میگیرند به من مربوط نیست و بلند شدم رفتم. بله بههرصورت موافقین و مخالفین صحبت کردند و یک شو شده بود آقا. تلویزیون ایران با ارائۀ تصویر نمایندگان مجلس اقلیت مخصوصاً تبدیل شده بود به شو. اقلیت بههیچوجه احساس مسئولیت نمیکرد. توجه نمیکرد که مملکت چه خبر است، توجه نمیکرد که چی مطرح است. موجودیت مملکت مطرح بود، هیچ احساس مسئولیت نمیکرد و فکر نمیکرد که این حرکتهایی که میکند غیر از تحریک احساسات، غیر از تشجیع مردم به غلیان و انقلاب و طغیان چیز دیگر اثری ندارد. آیا این موقعی که یک گروهی آمدند و مردم را دارند تحریک میکنند و به قول رئیس سازمان امنیت خارجی دارد پول خرج میکند و عواملش مشغول فعالیت هستند و به قول آزمون آخوند زیر تشکش چندین میلیون پول است و این پولها را برای مردم پخش میکند و میگوید بروید با قوای انتظامی دربیفتید و بجنگید، آیا در این موقع موقع این است که عیبجویی از دستگاه کردن که نیست. این موقع، موقع این است که بایستی پشت دستگاه بایستند و مملکت را نجات بدهند. وقتی مملکت نجات پیدا کرد آنوقت بعد بنشینند صحبت بکنند که بیایید آقا از این آسیبپذیری این بدنۀ حکومت را نجات بدهیم و این عیبها را رفع کنیم، صحیح بود ولی در آنموقعی که دشمن دارد حمله میکند و موجودیت مملکت در خطر است حمله کردن و انتقاد کردن خیلی حکایت میکرد از اینکه… بههرصورت نطق نمایندگان مجلس مخصوصاً اقلیت در واقع بازی مخالفین را میکرد.
س- اشارهای هم شده بود که اینکارها را بکنید؟
ج- بههیچوجه.
س- که بهاصطلاح نمایش آزادی داده باشند؟
ج- بههیچوجه کی اشاره کرده بود؟
س- بعضیها میگویند مثلاً ساواک میخواسته وانمود کند که بهاصطلاح دریچه را یک خرده باز کند که فشار بیاید بیرون…
ج- بههیچوجه، بههیچوجه همچین چیزی نبود. شاید در زمان حکومت آموزگار شاید سیاست بود برای خاطر اینکه به آمریکاییها بفهمانند فضای باز سیاسی معنیاش چیست یک خردهای درها را باز کنیم بریزند بیرون بعد بگویند این است حاصل جلو را بگیرند شاید یک موقعی این بود اما این دیگر مطلب آنموقع از این چیزها گذشته بود. نخیر بههرصورت…
س- آوانسهایی که به کارمندان دولت داده میشد…
ج- حالا عرض میکنم حضورتان. بله بههرصورت بعد از چندین جلسه، هفت، هشت جلسه دولت موفق شد رأی اعتماد بگیرد. رأی اعتماد بگیرد خب البته غیر از ده، پانزده نفر اقلیت بقیه رأی اعتماد دادند و دولت رأی اعتماد گرفت بعد هم بلافاصله قانون حکومت نظامی را آوردیم و خاطرم هست که موافقین و مخالفین صحبت کردند آنجا نمایندۀ دولت حضور نداشت کسی که باید دفاع بکند، من توی مجلس حاضر بودم بنده دفاع کردم. بنده آنجا بعد از اظهار تأثر شدید، که واقعاً همه متأثر بودند از این پیشآمد بهشان عرض کردم. به مخالفین یعنی گفتم موافقین و مخالفین اینجا یک حرف میزنند مخالفین از آزادی دارند صحبت میکنند و از اقداماتی که سلب آزادی میکند به شدت دارند انتقاد میکنند و مخصوصاً حکومت نظامی، اکثریت هم دارد از امنیت صحبت میکند اما همهمان میدانیم که آزادی در متن امنیت هست. بنابراین در واقع اکثریت و اقلیت با همدیگر اینجا اختلافی ندارند. این صحبتهای من آنجا خیلی مؤثر واقع شد. خاطرم هست وقتی که آمدم از تریبون و معلوم بود که تصویب میشد دیگر. بنده آمدم بیرون… دیدم این آقای بنیاحمد و همین آقای پزشکپور هم مثل اینکه بود، به من گفتند آقا کاشکی شما همیشه میآمدید مجلس برای خاطر اینکه صحبتهای شما صحبتهای منطقی است و ما هم این حرفها را قبول میکنیم. بههرحال این وضع مجلس بود که برایتان عرض کردم. اما در هیئت دولت: هیئت دولت چیزی که از روز اول مطرح بود مبارزه با فساد بود. خب حقیقتش هم این است که سوءاستفادههایی زیادی یعنی این سوءاسفتادهها حالا زیاد هم من نمیدانم روی چه مأخذی میگویم زیاد اشخاصی که نزدیک به دستگاه قدرت، نزدیک به دستگاه سلطنت بودند اینها زیر سایۀ قدرت و زیر سایۀ اعتبار و حیثیت سلطنت و افراد خانوادۀ سلطنتی یک مقدار سوءاستفاده کرده بودند. غیر از اینها آدمهای دیگر هم سوءاستفاده کرده بودند. خب فکر میکردند یک مقداری خشم و غیظ مردم و طغیان و طوفانی که در جامعه ملاحظه و مشاهده میشود عکسالعملی است در مقابل این سوءاستفادهها و در مقابل این فساد و کاراپشن بهاصطلاح کوراپسیون. در هیئت دولت فشار بود که بایستی مبارزه با فساد بکنیم. بنده آنجا هم متذکر شدم که دادگستری پلیس نیست. دادگستری بایستی آگاه بشود از یک موارد سوءاستفاده، لااقل آگاه بشود و این آگاهیاش هم توأم با یک اماراتی باشد. آنوقت دادگستری میتواند اقدام بکند تازه آنوقت شروع کند تحقیق کردن، فوراً هم کسی را مجازات نمیکند. دادگستری یک قواعدی دارد، یک ضوابطی دارد که بایستی بههرحال کسی را که بهعنوان فاسد به جامعه معرفی میکند، حکمش را صادر میکند و محکومش میکند باید مطمئن باشد. اصل در عدالت این است که اگر گناهکاری، گناهکارانی از مجازات معاف بشوند اولی است برای اینکه یک بیگناهی مجازات بشود، این یک قاعده است در کار اجرای عدالت.
س- ظاهراً نمیخواستید شاهد برنامۀ کابینه دکتر امینی باشید.
ج- بنده اصلاً مخالف بودم، حالا عرض میکنم حضورتان.
س- کابینۀ بهاصطلاح بیست سال پیش که طرز مبارزه با فساد…
ج- نخیر ـ بنده، گفتند که آقا گزارشها هست. گفتم چه گزارشهایی؟ گفتند که بازرسی شاهنشاهی گزارشهای زیادی راجع به موارد سوءاستفاده داده و در دادگستری همینطور مانده و عمل نشده. راجع به بازرسی شاهنشاهی بهتان عرض کنم. یک خاطرهای به نظرم آمد که بگویم عیب ندارد. اوایلی که ما آمده بودیم دربار، صحبت از تجدید حیات بازرسی شاهنشاهی شد. بنده در موقعی که داشتم ابتدای کابینۀ مرحوم علم را بهتان عرض میکردم گفتم که یکی از کارهای ما این بود که بازرسی شاهنشاهی و بازرسی نخستوزیری را که در زمان امینی و اقبال بود اینها را به هم زدیم.
س- و بازرسی کل کشور را…
ج- بله بازرسی کل کشور را جان بهش دادیم و حیات بهش دادیم که آن هم یادم رفت یک فعالیتی هم بنده در آن زمینه داشتم یادم رفت بگویم، حالا پیشآمد شد بعد برایتان میگویم. اوایلی که ما آمده بودیم در دربار صحبت این بود که مجدداً بازرسی شاهنشاهی احیا بشود و زنده بشود. شاید این هم جوابی بود که باز به همان ضرورت همکاری بینالمللی که دائماً بهش اشاره کردم شاید این هم جوابی هم به آن هم ضمناً بود. خیلی صحبت بود راجع به این تشکیل بازرسی شاهنشاهی این مرتبه دیگر آمدند و بازرسی شاهنشاهی را شکل قانونی بهش دادند. زمان اقبال و زمان امینی هم بود بازرسی شاهنشاهی قانونی نبود. شاه یک بازرسی دایر کرده بود و آن بازرسی هم خب دخالتش هم در بعضی از امور مخالف قانون نبود، نمیتوانست باشد برای خاطر اینکه بازرسی وقتی که متکی به یک مجوز قانونی نباشد که نمیتواند برود و کارها را بازرسی کند. این دفعه آمدند و بازرسی شاهنشاهی را یک حیات قانونی بهش دادند، حیات قانونی به بازرسی شاهنشاهی توأم بود با محدود کردن اختیارات بازرسی کل کشور. بازرسی کل کشور اختصاص دادند فقط به کارهای دادگستری، دیگر از کارهای مملکتی دستش را کوتاه کردند، دیگه بازرسی کل کشور نبود، بازرسی دادگستری بود. به جایش بازرسی شاهنشاهی را درست کردند با یک اختیاراتی. همان موقعی که سخن از بازرسی شاهنشاهی بود در روزنامهها خیلی منتشر شد که بنده بهعنوان مسئول این سازمان انتخاب میشوم. البته بنده به رویم نمیآوردم و کسی هم به من نگفته بود ولی یکی از دوستانم که کارهایش بههرحال بیاعتبار نبود یکروز پا شد و آمد پیش من ـ مرحوم پرویزی ـ آمد پیش من و سفارش چند نفر را به من کرد. گفت که شما که قرار است بروید بازرسی شاهنشاهی این آدمها، آدمهای صلاحیتداری هستند و اینها را همراه خودت ببر. بنده وقتی مراجعۀ رسول پرویزی را دیدم و مواجه شدم باهاش، فکر کردم شاید کار جدی است کار سرییو است. خاطرم میآید که یکروزی با مرحوم علم توی اتومبیل بودیم میرفتیم فرودگاه، گفتم آقا راستی این مسئله بازرسی شاهنشاهی چیست؟ بنده قرار است بروم آخر هیچ کسی به من صحبت نکرده. گفت کی گفته شما میروید بازرسی شاهنشاهی؟ گفتم هی توی روزنامهها مینویسند و دیروز هم رسول آمده به من میگوید تو میروی بازرسی شاهنشاهی گفت اصلاً این را درست کردهاند برای یزدانپناه اصلاً بازرسی شاهنشاهی درست شده برای یزدانپناه این این برای یزدانپناه است دیگر خب ما اشتباه کردیم نمیدانستیم. خب چند سالی بازرسی شاهنشاهی بود و عرض کنم که یزدانپناه هم اداره میکرد تا یزدانپناه میدانید سکته کرد و فوت کرد. همان موقعی که سکته کرد و فوت کرد، یک روز صحبت بود باز کی برود. گاهی اسم مرا میآوردند و اسم معینیان را هم میآوردند. شب عید بود مرحوم علم به من گفت که اعلیحضرت گفتهاند که تو بایستی بروی بازرسی شاهنشاهی و تصدی کنی بازرسی شاهنشاهی را. بنده خب دیگر تقریباً ابلاغ رسمی بود و کسانی دیگر هم اسمشان را میشنیدم، اسم خود من کمتر بود، پیش خودم میگفتم حقایقش معلوم نیست، بعد از عید، مسافرت ـ ایام عید میرفتند کیش دیگر ـ بعد از عید وقتی که مرحوم علم برگشت ـ اعلیحضرت هم برگشت مرحوم علم من را خواست و گفت که اعلیحضرت گفتند بازرسی شاهنشاهی یک عده افسر تویش هستند، من فکر کردم که شاید این افسرها با فلانی نسازند و بههرحال فلانی هم بخواهد اینها را بیرون کند و یک مشکلاتی درست بکند. فکر کردم بهتر این است که فردوست را بگذارم. فردوست را گذاشتند. این یک واقعیتی بود اما یک مطلب دیگر هم حضورتان عرض کنم. فردوست مسئولیت یک سازمان دیگری را هم داشت و کسی نمیدانست این سازمان عبارت بود ـ متشکل میشد از استوارهای بازنشسته. و به نام بازرسی حزب شاید در حدود سالی سی چهل میلیون ـ بیست سی میلیون تومان ـ بین بیست تا سی میلیون تومان به این سازمان میدادند.
س- بازرسی چی؟ بازرسی حزب؟
ج- بله ـ حزب یک بازرسی داشت.
س- حزب رستاخیز
ج- حزب رستاخیز ـ که این مسئول بازرسی بود، یعنی جزو هیئت بازرسی بود مسئول بازرسی نبود ولی حقیقتش این است که این پول را به نام بازرسی حزب میدادند ولی به فردوست میدادند و فردوست تغذیه میکرد این سازمان استوارهای خودش را. بهتان گفتم برای اینکه شاید هم شاه خواست که او در سمت بازرسی باشد که این سازمان را هم بتواند داشته باشد. این سازمان هرگز ازش استفاده نشد، سازمان برای روز مبادا بود و اصلاً کسی ازش اطلاع نداشت.
س- یعنی روزی مبادا ـ خب استوارها چهکار میکنند؟
ج- خب بههرحال اینها هم اگر در تظاهرات شرکت میکردند، مقابل مخالفین بودند نمیشد اینطوری.
س- خب در ضمن تیمسار فردوست مگر رئیس دفتر ویژه نبود؟
ج- چرا ـ حالا خب تیمسار فردوست چند سمت داشت. رئیس بازرسی شاهنشاهی بود، رئیس دفتر اطلاعات ویژه بود. اطلاعات ویژه هروقت یک اطلاعاتی میرسید از طرف ساواک، این دفتر اطلاعات ویژه، آن اطلاعات را میگرفت و میرفت آنالیز میکرد، میرفت تحقیق میکرد. یک تحقیقی میکرد، یک دفتری بود که در واقع ضمیمۀ ساواک بود اما در ضمن مستقل از ساواک بود، اطلاعاتی که ساواک میداد و شاه احتیاج داشت رویش تحقیق بشود مسائل امنیتی مخصوصاً ـ مسائل غیر امنیتی هم بعضی اوقات میپرداختند و تحقیق میکردند.
س- کیفیت کارش چطور بود ـ شما هیچوقت دیده بودید؟ تجزیه و تحلیلهایشان را؟
ج- من تجزیه و تحلیلهای سیاسیاش را ندیده بودم اما تجزیه و تحلیلهای غیرسیاسیاش… بد نبود
س- یعنی آنموقع که تیمسار فردوست اعلام شد بهعنوان رئیس سازمان بازرسی شاهنشاهی توی شهر شایع بود که این یک تنزل مقامی است برای ایشان، چون… همچین چیزی بود؟
ج- چه مقامی داشت؟
س- آن بازرسی…
ج- یعنی قائممقام ساواک بود. خب آن سمتش را حفظ کرده بود. نمیدانم بنده دیگر وارد این شایعه… این شایعه را حالا میشنوم هیچوقت آنوقت این نبود. همهچیز را هم ما نمیشنیدم. همۀ مردم همۀ حرفهایشان را نمیزدند به ما، به درباریها، ما را درباری میدانستند همۀ حرفهایشان را نمیزدند. این حرفها هم که حتماً شنیدید شما درست است میگفتند مردم. بههرصورت در هیئت دولت…
س- چهجور آدمی بود این فردوست؟ حالا که اسمش را آوردید، بههرحال الان یک مردی است که خیلیها دربارهاش صحبت میکنند.
ج- والله در تماسهایی که من باهاش داشتم آدم گیجی بود.
س- یعنی از نظر هوش چهجور آدمی بود؟
ج- من خیلی آدم برجستهای ندیدمش ـ آدم گیجی بود. حالا زیر ظاهر گیجش یک رموزی یک اسراری یک چیزی بود ولی من برخوردهایی که بهش داشتم آدم گیجی بود.
س- به این نزدیکی که میگویند به شاه بود، واقعاً بود. او نزدیکتر بود یا مرحوم علم؟
ج- نه ـ مرحوم علم. مرحوم علم اصلاً ارتباط نداشت او در حد مرحوم علم نبود. مرحوم علم یک شخصی بود که نزدیک به شاه بود و شاه به فراستش، به هوشش اعتقاد داشت و خدمات برجستهای، فداکاریش، فداکاری مرحوم علم را بهتان نقل کردم.
س- در حدود مورد اعتماد بودن بهاصطلاح برای مسائل مملکتی و اینها ـ خب باز هم مردم فکر میکردند که شاید نزدیکترین شخص به شاه فردوست است.
ج- نخیر ـ نخیر
س- حالا اگر این دفعات شرفیابیاش را ارزیابی کنیم، او بیشتر شرفیاب میشد یا مثلاً مرحوم علم.
ج- معلوم است مرحوم علم. مرحوم علم شاید به طور متوسط ـ حالا مواقع مسافرت و بیماریاش و بچگیاش را بگذارید کنار ـ اما مواقعی که فعال بود، این بیست سی سال فعال بود شاید به طور متوسط روزی چهار پنج ساعت با شاه بود.
س- فردوست چی؟ فردوست هر روز توی برنامهای بود؟
ج- نخیر ـ توی برنامههای رسمی که نبود، به طور غیررسمی شاید. اصلاً فردوست قابل مقایسه با… این است که تعجب میکنند انحراف فردوست را و اینکه با انقلابیون ساخت بر علیه شاه، برای خاطر این بود که فردوست از بچگی با شاه بود، همکلاس شاه بود از اشخاصی بود که خب در کلاس مدرسه با شاه در مدرسۀ نظام و بعد هم آمد روزه، یعنی فرستادند به نام یک آدمی که مصاحب شاه باشد.
س- آنجا درس خواند؟ یا…؟
ج- توی روزه بود. او هم در روزه درس خوانده. از این بابت، والا نه از بابت کار…
س- توی کارهای امنیتی او مقامش در واقع مهمتر بود یا نصیری؟
ج- دستگاه نصیری، اصلاً همکاران نصیری نتوانستند با او کار بکنند. اصلاً میگفتند یک آدم گیجی است و به همین جهت هم ردش کردند ـ نخیر.
س- پس ایشان و دفتر ویژه یک سازمان مافوق ساواک نبود؟
ج- نخیر ـ یک دفتر مطالعاتی و تحقیقاتی شاه بود.
س- تشکیلات ستادی.
ج- ستاد نه ـ یک دفتر تحقیقاتی و مطالعاتی بود. فقط راجع به caseهای خیلی مهم به آن مراجعه میکردند، یک چند نفر افسر مثلاً همین شاکری که اخیراً شده بود رئیس ستاد و فرماندۀ ستاد که میجنگید این شاکری توی دستگاه… اصلاً این تو دفتر فردوست کار میکرد، چندبار هم فرستادش پهلوی من برای یک مسائلی و عرض کنم که ـ یک عده افسرهای درست و آدمهای مطمئنی ـ مثلاً همان فربد، فربد بود اولین رئیس ستاد ارتش ـ او توی بازرسی شاهنشاهی کار میکرد ـ فربد بود مثل اینکه ـ سرتیپ فربد ـ توی بازرسی شاهنشاهی کار میکرد. بههرصورت در هیئت دولت به بنده وقتی گفتم دادگستری باید آگاه باشد گفتند که نخیر بازرسی شاهنشاهی گزارشهای زیادی دارد و قرهباغی سخنگوی بازرسی شاهنشاهی بود. از همانموقع بنده میدیدم که بین قرهباغی و فردوست ارتباط است.
س- قرهباغی چطور آدمی بود؟
ج- قرهباغی یک آدم اداری، بههیچوجه نه خصلت نظامی داشت نه خصلت سیاسی. کوشش میکرد که آدم انتکری معرفی بشود. خاطرم میآید در این شهرک غرب ـ شهرک غرب که میدانید همان فرحزاد خب ما برای بچههایمان خودمان زمینی گرفته بودیم و یک ساختمانی میکردیم. من رفته بودم راجع به آب و اینها صحبت میکردم گفتند که قرهباغی دو قطعه داشته ولی برای خاطر اینکه نگویند دو قطعه دارد، یک قطعهاش را گفته فروختهاند یا پس داده. مثلاً اینطور ملاحظات را میکرد ولی بههیچوجه آدمی که صاحب یک ژنهرازیته فکری، یک وسعت فکری باشد، یک آدم جسوری باشد یک آدمی که صاحب فکر باشد نه از نظر نظامی نه از نظر سیاسی ـ بیشتر مثل اینکه اداری بود ـ جنبۀ اداری داشت ـ یک آدم اداری بود. بههرصورت آنجا گفتند که آقا گزارشهایی است. یک مقدار گزارش برای من فرستادند که بعد چک کردم با دیوان کیفر گفتند این گزارشها سابقاً آمده، گزارشها مورد ندارد. یکی از گزارشها خیلی جالب است برای خاطر اینکه بهتان بگویم این بازرسی چطور کار میکرد. دیدم که شکایت میشود از یک کسی در سبزوار. خیلی معذرت میخواهم ممکن است این صحبتهایی که من میکنم بعضی اوقات دقیق نباشد ولی کلیاتش همین است. من بیشتر میل دارم کسی که میشنود یا کسی که بعداً خلاصه اینها را میخواند در فضای زمان قرار بگیرد و مسائل بهطورکلی دستش بیاید. این است که البته اگر میتوانستم دقیق با تاریخ با تمام جزئیات بگویم چه بهتر اما متأسفانه حافظهام این اندازه کفایت نمیکند و یادداشت هم ندارم. بله از جمله چیزهایی که دیدم یک پروندهای است مربوط است به سبزوار و یک شخصی متهم است که چند اصله بید، شاید صد اصله، دویست اصله بید قطع کرده. میدانید که این سالهای اخیر یک قانونی از تصویب مجلس گذشت، آن هم بر حسب دستور اعلیحضرت برای حفظ بهاصطلاح محیط زیست که اشخاص حق ندارند درختها را قطع بکنند. خب این شخص آمده بود و آن چند اصله درخت بید را قطع کرده بود. پرونده برایش درست کرده بودند. حالا از جمله پروندههایی که به نام مبارزه با فساد بازرسی شاهنشاهی فرستاده این است. حالا شکل پرونده ـ حالا اتهام چی؟ مأمور تحقیق کی؟ مأمور تحقیق رفته این گزارشها را گرفته، کسانی که مساعد بودند به متهم اینطور حرفها را زدند. بعد نتیجهگیری خیلی جنبۀ فرمولی داشت ـ مثل اینکه میخواستند دیتا برای کامپیوتر تهیه بکنند، همینطور بود. حالا اینهاش مهم نبود آنچه که مهم بود آخرش نوشته بود که مراتب به شرف عرض مبارک همایونی رسید و اعلیحضرت همایونی امر فرمودند تعقیب شود. اصلاً من ناراحت شدم. گفتم آخر یعنی چه؟ اگر جرمی هست مطابق همان قانونی که شاه توشیح کرده یا پدرش توشیح کرده تعقیب میکند امنیه، دیگر به شرف عرض رسید و اجازه دادند تعقیب بشود معنیاش چی است؟ یعنی اگر اجازه نداده بودند تعقیب بشود یک جرمی باید بماند و تعقیب نشود. بعد آن روز هم بهشان گفتم آقا اینها که پرونده نیست. پروندههای اساسی شما تعقیب نمیکنید. بههرصورت بنده گفتم باید دادگستری آگاه باشد. این پروندهها هم برای دادگستری کافی نیست. اینها آن چیزی که مردم میخواهند نیست، البته اینها در جریان است. بعد هم بهشان گفتم اینها را سابقاً فرستادهاند اینها در جریان است اینها کافی نیست آن چیزی که مردم میخواهند سوءاستفادههای کلان است، آن چیزی که مردم میخواهند این است که ببینند با دستهبندی بزرگان قوم اشخاص چه نوع سوءاستفادهای کردهاند. آن چیزی که احتمالاً ممکن است در خشم و غضب مردم مؤثر واقع شده باشد این است. گفتند خب چهکار میکنی؟ گفتم خب برای این خاطر به من اجازه بدهید، یعنی تمام وزارتخانهها اجازه بدهند که بتوانم بازرسی کنم. دادگستری بتواند بازرسی کند. البته قانون بازرسی کل کشور دیگر اجازه نمیداد به دادگستری که دخالت بکند و برود بازرسی کند در وزارتخانههای دیگر. من فکر کردم حالا قانون هم که نمیشود برد مجلس، گفتم اگر هیئت دولت، تمام وزرا تسلیم شدند خب دیگر ما میتوانیم بازرسان خودمان را بفرستیم در وزارتخانهها و در مؤسساتی که تابع هر وزارتخانه هستند تحقیق کنند. یک تصویبنامه تهیه کردم و آوردم بعد از ده پانزده روز به زحمت، توانستیم از دولت بگذرانیم. بعد گفتیم خب این تصویبنامه را به بنده دادید، مرحمت کردید اما من بایستی قضات را وادار کنم به اینکار. خب دولت گفت که پول هم هر چی بخواهید بهتان میدهیم. گفتم محل ـ یک محلی میخواهیم محل نداشتیم. همانموقع محل حزب رستاخیز داشت تخلیه میشد، قرار شد که یکی از محلهای حزب رستاخیز را به ما بدهند. مسئول این کار آزمون بود. خدا بیامرزدش بازی درآورد، نمیخواست او یک رقابتی باطناً با من داشت بیخود، من معارض او نبودم و نه من خودم را در حد او میدانستم و نه او را در حد خودم میدانستم، معارضی نداشت ولی نمیخواست و نگذاشت آن محل را ما بگیریم. با زحمت ـ بههرصورت حالا آمدهایم ـ قضاتی که این غیرت را داشته باشند و تسلیم بشوند که بیایند بازرسی کنند. اولاً قاضی کم است. بعد یک روحیۀ خمود، یک روحیۀ مقاوم در مقابل تعقیب در دادگستری وجود دارد. باید بهتان عرض بکنم که من دادستان تهران را عوض کردم چون با ساواک ارتباط داشت. حالا با ساواک ارتباط داشتنش برای من مهم نبود، مسئلۀ مهمش این بود که به اتکای ارتباطش با ساواک کارش را درست انجام نمیداد، این برایم مهم بود و الا با ساواک ارتباط داشتنش مهم نبود ـ با ساواک ارتباط داشته باشد هر چی میخواهد برود بگوید، کار خلاف قاعدهای آنجا نمیشد و کار خلاف قاعدهای هم نمیتوانست در سیستم عدلیه بکند اما کارش را درست انجام نمیداد اصلاً به اتکای ساواک خاصهخرجی میکرد. او را عوضش کردم. حالا بعد میگویم که جلسهای که تشکیل دادم چه کردم. دادستان دیوان کیفر را هم به نظرم سست آمد. خواستم یک آدم قویتری را انتخاب کنم. اتفاقاً آن سابقۀ بدی هم ازش نداشتم. شخصی بود عجیب است اسمش هم لاجوردی. هیچ نمیدانم با شما قوم و خویش است یا نیست ولی هیچ سابقۀ بدی ازش نداشتم. ولی خواستم…
س- این اسدالله لاجوردی نبود؟
ج- نخیر ـ نخیر.
س- اسم اولش چی بود؟
ج- یادم نیست. جوان بدی نبود خوب بود خیلی من ازش حمایت کرده بودم نمیدانم بهتر بود یا بدتر بود اما دیوان کیفر را من مواجه وقتی باهاش شدم دیدم یک دستگاه خاموشی است، یک دستگاهی است که حرکت نمیکند. بنده غالباً صبحهای روزهای تعطیل یا غیرتعطیل، بازپرسهای دیوان کیفر را توی خانه دعوت میکردم و باهاشان آنجا صحبت میکردم و تشویقشان میکردم به حرکت برای خاطر اینکه اینها خودشان یک پروندههایی داشتند. پروندههایی که بالاخره یک پروندههای فساد مربوط به دستگاههای دولتی بینشان بود، منتهی حرکت نمیکردند. یک روز نمیدانم خود دادستان بود به من گفت یا اینکه از مستنطقین بود. به من گفت که آقا شما چه توقعی دارید؟ خیلی زود است که این اخلاص شما و صداقت شما که ما سابقه داریم بتواند در این دستگاه اثر بکند و این دستگاه را به حرکت بیندازد. برای خاطر اینکه سوابق عجیبی داریم. گفتم چی؟ گفت آقا به مناسبت سوءاستفادهای که در خانهسازی و ساختمان کمپینگ معاودین در نزدیکی کرمانشاه بود.
س- نزدیکی کرمانشاه…
ج- کرمانشاه ـ به خاطرتان هست، یک مقداری از ایرانیان را عراقیها بیرون کردند و وارد ایران شدند اینها به نام معاودین بودند. یک بودجۀ سنگینی دولت در اختیار استاندار گذاشت در حدود هفتصد میلیون تومان. یعنی پزشکی شیروخورشید سرخ و شیروخورشید سرخ هم با استاندار بود. آقای مهندس بوربور نامی است اینجا متهم است، نقشه برای یک خانه کشیده، بعد گفته دههزار تا خانه میخواهیم بسازیم بنابراین دههزارتا پول نقشه را به حساب گذاشته. این از کارهایی که میگفتند اینها بود. گفت این آدم را بازپرس دیوان کیفر خواسته و احضارش کرده ـ جزو متهمین ـ قرار توقیف برایش صادر کرده وزیر دادگستری مستنطق را خواسته گفته قرارت را پاره کن بریز دور ـ آقای ولیان گفته این آدم درستی است. خب چطور ممکن است بگوید مستنطقین اعتماد بکنند؟
س- این در اطراف آن حرم مشهد هم ـ آنجا هم کار کرده بود.
ج- گویا مثل اینکه در آنجا هم همینطور. آنجا هم حالا یک داستانی بهتان عرض کنم ببینید این آدمها چقدر… حالا این برای اینکه جنبۀ عمومی ندارد نمیخواهم بگویم که چقدر آدم بیربطی است این بوربور بههرصورت، عرض میشود که من مواجه بودم با یک همچین روحیهای در دادگستری. روحیۀ دادگستری، قضات دادگستری این است. بههرحال ـ پروندهها نظیر آن است. کارهای خیلی درشت هم نیست پرونده در آن چیزی که مورد توجه است. تو هیئت دولت وقتی که مطرح کردم من این موضوعها را گفتم، حالا بالاخره توانستیم بعد از شاید بیست روز از ابتدای دولت درحالیکه این تصویبنامه را من همان روز اول آوردم در هیئت دولت ـ بعد از بیست روز آمدیم این تصویبنامه را گذراندیم و تصویب کردیم.
Leave A Comment